۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۶ : ۱۵
عقیق: فیلم این شعرخوانی را ببینید:
کارد مهمان استخوان شده است
اشعری هم حقوقدان شده است
اول قصه، «میشود!» میگفت
پشت تکلیف و عشق، بد میگفت
دل «بعضی» ، جهنم است انگار...
آخر قصه، مبهم است انگار!
اینچنین نا خلف نباید شد
بی خیال از شرف نباید شد
دلخوریم از غرور، ما مردم!
ذلّه از حرف زور، ما مردم!
مردم ما به عشق، «جان دادند»
جنگ، تحمیل شد، جوان دادند
مردم ما سپاه عاطفهاند
هر کجا امر بود نان دادند
خاک پای غرور عباسند
دست خود به آسمان دادند
روزهی خلق ما سیاسی بود
کوه تحریم را تکان دادند
-لال بودند غزّه و لبنان-
هر چه مظلوم را زبان دادند
مردم ما به فتنهها، نُهِ دی،
غیرت خویش را نشان دادند
اشهدُ انَّ که همین مردم
به سر نیزهها اذان دادند
گله مندند...! ورنه میدانیم
همه جا خوب، امتحان دادند
-خودمانیم!- گاه گاهی هم،
کار بر غیر کاردان دادند!
ای بت عافیت! – به هرعلت! –
از تو ناراضیاند این ملت...
مردم از دست بسته دلگیرند
سفرهها حفرههای تدبیرند
رهگذر، بغض بی صدا شده است
کوچه های نفوذ، وا شده است
خوار و پا در هواست بیت المال
زیر دست شماست بیت المال
شط خون شد، زبان به مزدی تان
زخم بستر گرفت دزدی تان!!
نا امیدی، عذابمان نشود
گره انقلابمان نشود
وای از کار و بار سر در گم!
باز هم غیرت همین مردم!
شک ندارم فتد به زودی ها
شعله بر خرمن سعودی ها
سرِ اشراف، گرم بی عملی ست
دلخوشی مان فقط به «سید علی» ست