کد خبر : ۱۰۸۳۲۳
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۲

افتخار من هیات داری برای جذامیان است

جذامیان مشهد سال‌ها حسرت شرکت در هیات های عزاداری را داشتند، چون مردم از آن‌ها گریزان بودند،اما حالا به لطف ارباب و تلاش خیّر مشهدی، جذامیان، بالا نشین هیات «جان نثاران قمر بنی هاشم» هستند و محرم برای آنها؛ ماه تعبیر رویای سال های جوانی.

عقیق:عطیه اکبری: امام حسین می‌فرمایند: «من نفس کربة مؤمن فرج‌الله عنه کرب الدّنیا والاخرة» «هر کس اندوهی را از دل یکی از اهل ایمان بزداید، خدا غصه‌های دنیا و آخرت او را از میان برمی‌دارد.»

این حدیث از دوران نوجوانی قلاب دل «احمد زعفرانی»؛ خیّر مشهدی شد تا امروز که در ماه محرم، اندوه دل جذامیان را با راه‌اندازی هیات «جان نثاران قمر بنی هاشم» در محله جذامی‌های مشهد تبدیل به لبخند کرد آن هم در روزهایی که به نام نامی ارباب است.

حالا هر قطره اشکی که در عزای اباعبدالله (ع) در هیات از چشمان مجذومان تنها ریخته می‌شود برکت دنیا و آخرت این خادم اهل بیت می‌شود و مصداق همان حدیث نورانی.

غوغای روز عاشورا در دل جذامیان 

قریب به اتفاق بیماران مبتلا به جذام ایران همسایه امام رضا (ع) هستند و ساکن خیابان وحید مشهد. تا چند سال قبل سهم ساکنان محله جذامی‌های مشهد از ماه عزای حسینی و هیات های عزاداری سکوت بود.

عاشورا در دل جذامی‌ها غوغایی بود و هر کدام در چهاردیواری خانه‌های سوت و کور با همه غربت بر طبل تنهایی‌شان می‌کوبیدند. عصرعاشورا دقیقه‌ها برای جذامیان کش دارتر از روزهای دیگر بود و غربتش تلخ‌تر و گزنده‌تر.

جرات وارد شدن به هیات عزای حسین بن علی (ع) را نداشتند چون مردم از آنها فراری بودند و صدایشان به جایی نمی‌رسید. حتی اگر فریاد می‌زدند بیماری‌شان سال‌هاست واگیر ندارد.

در این حال و احوال ناکوک خیّری از راه می‌رسد و از میان همه حسرت‌های جذامیان دست می‌گذارد روی حبشان به اهل بیت و اباعبدالله الحسین (ع) و حسرت سینه زنی در ماتمش با همان انگشت‌های خورده شده.

محرم، ماه تعبیر رویای جذامیان

حالا ورق قصه‌های پرغصه جذامیان در ماه محرم برگشته است.صدای طبل و سنج دسته عزاداری هیات «جان نثاران قمر بنی هاشم» که در خانه‌های کوچک محله جذامی‌ها می‌پیچد فقط صدای عزا نیست، آشتی با دنیا و مردمانش است و برکت عزای امام حسین(ع) بانی این آشتی!

«احمد زعفرانی» هر سال به بهانه مراسم عزای اباعبدالله پای مردم عادی را به محله سوت و کور جذامی‌ها باز می‌کند و جانی تازه می‌دهد به روح‌و جسم کم رمق مجذومان و می گوید:«مجذومان کوی وحید نورچشمی و برکت هیات ما هستند.»

شما کجا و جذامی‌ها کجا؟

حاج «احمدزعفرانی» شما کجا و محله جذامی‌ها کجا؟ چرا محله جذامی‌ها را میزبان هیات کردید؟ می‌گوید: «برای پاسخ به سوالتان باید به دوران کودکی و نوجوانی‌ام برگردم و خاطراتش را مرور کنم. باید بگویم من با نان جذامی‌ها بزرگ شدم. از بچگی هم سفره‌شان شدم. می‌بینید که سالم و سرزنده‌ام، جذام هم نگرفته‌ام.»

من غذایم را از دستان جذامیان می‌خوردم

می گویم حق بدهید تعجب کنم... حرفم تمام نشده خاطراتش را از سر می‌گیرد؛ «خانه ما در کوی وحید بود، 50 سال قبل. من در همین محله به دنیا آمدم، پدرم به موقوفه محراب خان رفت و آمد داشت و در جریان روند درمان جذامیان بود. موقوفه محراب خان جایی بود که همه بیماران مبتلا به جذام در آن نگهداری می‌شدند. پدرم می‌دانست بیماری جذامی‌ها با روش‌های درمانی متوقف شده و دیگر واگیر ندارد. به من می‌گفت برو با بچه‌هایشان بازی کن. صبح و شب و روزگار من کنار اینها سپری شد. بیماران تنها بودند و از آنجا که همه، ازشان فراری بودند یکی که به آنها نزدیک می‌شد محبت را در حقش تمام می‌کردند. بیماران مجذوم لقمه غذا دهانم می‌گذاشتند. دستانم را در دستان بی انگشت مردان قلاب می‌کردم و کمک حالشان می‌شدم. دوستان پدرم می‌گفتند نگذار زن و بچه‌هایت با این جذامی‌ها دمخور شوند اما او معتقد بود نان جذامی‌ها برکت دارد از بس که دل شکسته‌اند. من کم کم بزرگ شدم و هر روز وابسته‌تر به بیمارانی که همه، ازشان فرار می‌کردند.»

مرا عهدیست با جانان 

 یادم می‌آید آن سال‌ها وقتی تاسوعا و عاشورا می‌شد گریه جذامی‌ها بیشتر و جانسوزتر از قبل بود. چون نمی‌توانستند میان مردم عادی بروند، وارد مجالس عزاداری امام حسین (ع) شوند و بر سر و سینه بزنند.

مردم با دیدن آنها در هیات ها جا می‌خوردند. یا هیات خلوت می‌شد یا از ترس واگیرداشتن بیماری آنها را بیرون می‌کردند. نوجوان که بودم اشک‌هایشان روز تاسوعا و عاشورا در دلم آشوبی راه می‌انداخت.

با خودم عهد کردم و امام حسین(ع) را گواه این عهد کردم؛ اینکه وقتی بزرگ شدم یک هیات در محله جذامی‌ها راه بیندازم و پای مردم را به آن باز کنم تا این هیات واسطه آشتی مردم عادی و جذامیان شود.»

رویای جذامی‌ها ماه محرم تعبیر می‌شود

این رؤیا تعبیرشد و حالا حاج «احمد زعفرانی» هیات دار محله جذامی‌های مشهد است. محرم برای جذامی‌های کوی وحید روزهای اشک و خنده است. اشک بر ماتم امام حسین (ع) و خنده بر پایان تنهایی‌ها.

این خیر مشهدی می‌گوید: «من در مقابل چشم همه، جذامی‌ها را که مثل پدرم برام عزیز هستند می‌بوسم تا مردم ببینند این بیماری دیگر واگیر ندارد. محرم که می‌شود پای صدها عزادار را به محله جذامی‌ها باز می‌کنم، جذامیان را با احترام به هیات می‌آوریم تا حسرت همه تاسوعا و عاشوراهایی که حسرت شرکت در مجلس عزای اباعبدالله (ع) بر دلشان مانده بیرون برود. حالا همه عزاداران هیات جان نثاران قمربنی هاشم می‌دانند بیماری جذامیان هیچ واگیری ندارد. هم نشین آن‌ها می‌شوند و شانه به شانه‌شان می‌ایستند و عزاداری می‌کنند. با جذامیان هم صحبت می‌شوند و درد دل‌هایشان را می‌شنوند.این بنده های خدا برکت هیات ما هستند.»

کوی وحید وعده گاه هر روز من

محله جذامی پاتوق همه اشک‌ها و لبخندهای حاج احمد زعفرانی است نه فقط ایام محرم که روزی نیست به دیدار دوستان قدیمی‌اش در کوی وحید نیاید و دیدار تازه نکند. وعده گاهش هم مسجد محله جذامی‌هاست؛ «خانه من شمال شهر مشهد است اما اهالی کوی وحید می‌دانند در طول روز هر کاری داشته باشم و هر جایی باشم خودم را برای نماز جماعت به مسجد علی ابن ابی طالب (ع) می‌رسانم.»

روایت اشک و خنده جذامی‌ها در عزای حسینی

هر10 انگشت دستش را خوره خورده و یکی در میان یکی کوتاهِ کوتاه و یکی کمی بلندتر. خوره به انگشتان دست راضی نشده و پاها را هم نشانه گرفته، پاها را تا مچ خورده و چاره‌ای جز قطع کردنشان باقی نگذاشته است. وقتی دکترها به دادش رسیدند که دیر شده بود و دست و پا و سوی چشم‌هایش قربانی جذام شد. حالا شفا گرفته، اما هنوز که هنوز است با اینکه 67 ساله شده نام جذام سرقفلی اسم و رسمش است. تنهای تنهای تنهاست.

نه همسری، نه فرزندی و نه کس و کاری، جوان‌های هیات جان نثاران قمر بنی هاشم با ویلچر، فیروزه خانم را به هیات آورده‌اند، برای شرکت در مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا که حاج احمد زعفرانی بانی‌اش شده است.

یادش نمی‌آید آخرین بار کی از چهاردیواری اتاقش بیرون آمده و حالا روز عاشورا با اینکه غم، حرف اول را می زند، از معدود روزهاییست که دلش خوش شده و لبش خندان اما چشمش گریان در عزای حسین بن علی (ع).

آرزوی بزرگیست؟ یک سال عاشورا حرم امام رضا(ع) باشم

فیروزه خانم ناگفتنی بسیار دارد و دلی پر درد و می‌گوید: «سال‌هاست همسایه امام رضا(ع) شدم ولی می دانی! دلم پر می‌کشد، یک سال ظهر تاسوعا یا عاشورا در حرم باشم. من چند سال بود حرم نرفته بودم، چند ماه قبل حاج آقای عباسی؛ روحانی مسجد جذامی‌ها بانی شد برای بردن ما به پابوس آقا. دل همه‌مان سبک شد. چه کنیم با این غریبی. مردم مقصر نیستند، اسم جذام که می‌آید وحشت و اضطراب هم پشت سرش قطار می‌شود.

چند سالی هست که ما تاسوعا و عاشورا تنها نیستیم. به لطف حاج احمد اینجا مراسم برگزار می‌شود و مردم عادی کنارمان می‌نشینند. احمدآقا همدم همه روزهای سخت زندگی ما بود. از بچگی کنار ما قد کشید، آن وقت‌ها می‌گفت دعا کنید آنقدر دستم به دهانم برسد که دیگ نذری‌ام همه محرم در کوچه‌های سوت و کور اینجا علم شود. حالا با کرم امام حسین (ع) ماه محرم ماه آشتی مردم با جذامی‌هاست.»

محرم؛ ماه فراموشی غصه‌های جذامیان مشهد

دست‌هایشان آنها را لو می‌دهد. در مشهد انگشت‌ها، رنگ خاص پوست، رد آبله‌ها و گاهی بینی‌های خورده شده نشانه بیماران مبتلا به جذام است. برای همین است که «صفرعلی» می‌گوید: «ما جرات نمی‌کنیم از محله‌مان بیرون برویم. بفهمند جذامی هستیم قبل از آنکه مهلت حرف زدن بدهند از ما فرار می‌کنند. یک دقیقه هم نمی‌ایستند که بگوییم باباجان صبر کن! فرار نکن. من خوب شدم. این انگشتان یادگاری است، یادگاری از یک بیماری.

باور می‌کنید این زخم زبان‌ها و دوری کردن‌ها بارها بغض شده نشسته توی گلویمان، اشک شده جاری شده از چشمانمان و حتی دعای مرگ شده در دلمان و آن را به زبان آوردیم.من خودم بارها خواستم خدا ازم راضی شود و راحت شوم از این همه درد و رنج، دردهای جسمی که جای خودش را دارد، بار تنهایی روحمان را خسته و فرسوده کرده است،  اما از وقتی بر و بچه‌های هیات جان نثاران به محله‌مان آمده‌اند این معادله‌ها عوض شده است و ماه محرم که می‌شود غصه‌هایمان را فراموش می‌کنیم.»


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین