عقیق به منظور استفاده ذاکرین و شاعران اهل بیت منتشر می کند

اشعار شب عاشورا

به مناسبت ماه محرم الحرام فرا رسیدن ماه عزای حضرت سیدالشهدا (ع) عقیق هر روز تعدادی از اشعار شاعران آیینی را به منظور استفاده ذاکرین وشاعران اهل بیت (ع) منتشر می کند

سرویس شعر آیینی عقیق : به مناسبت ماه محرم الحرام فرا رسیدن ماه عزای حضرت سیدالشهدا (ع) عقیق هر روز تعدادی از اشعار شاعران آیینی را به منظور استفاده ذاکرین وشاعران اهل بیت (ع) منتشر می کند:

 

اشعار شب عاشورا

 

غلامرضا سازگار:

امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند

یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند

در انتظار صبح فردا می خروشند

یک دسته جان، یک دسته جانان می فروشند

یک دسته راه نار را در پیش دارند

یک دسته عشق یار را با خویش دارند

امشب حسینیون نمی گنجند در پوست

فردا بود معراجشان از دوست تا دوست

امشب بلا جویان عاشق در نمازند

فردا به نوک نیزه سرها سر فرازند

امشب دهد آل علی را پاس، عباس

فردا کنند اهل حرم عباس، عباس

امشب عدو دارد هراس از خشم عباس

فردا به میدان خون رود از چشم عباس

امشب شود از شرمِ سقا آب، دریا

فردا شود از اشک او سیراب، دریا

امشب شود وقف ولایت هستِ عباس

فردا جدا گردد ز پیکر دست عباس

امشب به جای آب، سقا اشک دارد

فردا نه دست و نه عَلَم نه مشک دارد

امشب شب است و نغمه ی قرآن اکبر

فردا عطش بازی کند با جان اکبر

امشب علی دور پدر گردد هماره

فردا بود زخمش به پیکر بی شماره

امشب فلک بازی کند با جان لیلا

فردا شود نقش زمین قرآن لیلا

امشب علی اصغر کند شب زنده داری

فردا شود خونش ز حلق تشنه جاری

امشب سکینه چون کبوتر می زند بال

فردا زیارت نامه می خواند به گودال

امشب شب است و زینب  و اشک شبانه

فردا بگیرد اجر خود از تازیانه

امشب چو گل زینب گریبان را دریده

فردا شود زوارِ رگ های بریده

امشب سرشک از چشم پیغمبر روان است

فردا سر فرزند زهرا  بر سنان است

امشب حسین است و شب و چشم تر او

فردا زند فواره خون از حنجر او

ای کاش امشب آسمان از ره بماند

مه جای نور از دیده با ما خون فشاند

ای کاش خورشید از افق بیرون نیاید

تا جانب گودال شمر دون نیاید

ای کاش عمر آسمان پایان پذیرد

تا خیمه های فاطمه آتش نگیرد

ای اسب ها خون جای اشک از دیده بارید

فردا مبادا روی قرآن پا گذارید

ای سنگ دشمن نشکنی آیینه اش را

ای نیزه نشکافی به مقتل سینه اش را

ای اشک امشب مونس چشم ترش باش

ای فاطمه  فردا تو بالای سرش باش

ای جان عالم بال زن از تن برون شو

ای چشم "میثم" گریه کن دریای خون شو

 

سید رضا موید:

ای شمع گریه كن كه شب گریه كردن است

شام عزاست امشب و این قصه روشن است

ای شمع گریه كن تو و از سوز جان بسوز

كه امشب چراغ آه به هر كوی و برزن است

ای شمع گریه كن تو و زهر بلا بریز

بر خنده های لاله كه در باغ و گلشن است

ای شمع گریه كن تو به سوز دل حسین

كامشب اسیر پنجه ی بیداد دشمن است

امشب شب وداع حسین است و زینبش

در خیمه های آل علی شور و شیون است

امشب حسین گرم مناجات با خداست

فردا سرش به نیزه و صد زخم بر تن است

امشب زمین كرب و بلا جای امتحان

فردا حریم عشق خدای مهیمن است

امشب سخن ز طاعت و قرآن و سجده است

فردا حدیث نیزه و شمشیر و جوشن است

در این شب وداع از این آستان قدس

ما را سلام در بر هفتاد و دو تن است

آنان كه دین ز نهضتشان دارد افتخار

گوید حسین هر یكشان را، كه از من است

ای شمع گریه كن تو چو مولایمان رضا

كه امشب ز داغ كرب و بلا گرم شیون است

باغ خداست كرب و بلا و در این چمن

هفتاد و دو شهید، گل یاس و سوسن است

 

محمد علی مجاهدی :

فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرت‌‏فزای طور شود جلوه‌‏زارمان

فردا که کهکشان تجلّی‌ست، نیزه‏‌ها
گَردش کند زمین و زمان بر مدارمان

فردا که روزِ سرخِ عروج من و شماست
بر روی نیزه‌‏هاست قرار و مدارمان

فردا که سرفرازی ما را رقم زنند
خورشید و ماه می‏‌شود اخترشمارمان

فردا که روز عرضۀ عشق و شهادت است
حیرت کنند، عالم و آدم ز کارمان

فردا که از تبار تبر زخم مانْد و داغ
غیرت، شقایقی بُوَد از لاله‏‌زارمان

فرداست روز وعدۀ دیدار و دیدنی‌ست
بر نیزه‏‌ها، تجلّی پروردگارمان

منظومۀ بلند شهادت، سرودنی‌ست
فردا که عشق، خیمه زند در کنارمان...

در ما عیان جمال خدا جلوه می‏‌کند
چشمی کجاست تا شود آیینه‌دارمان؟

رنگِ پریده‌‏ای‌ست به چشم سپهر، مِهر
وقتی سپیده می‏‌دمد از شام تارمان...
::
ما هر چه داشتیم، به پای تو ریختیم
ای عشق! ای تمامی دار و ندارمان!

چشم امید ماست به فردای دوردست
بر تکسوار مانده به جا از تبارمان

 

مهدی جهاندار:

عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش
صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش

خسته با زین و یراقی واژگون آشفته یال
بی‌سوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش

یا تمام صفحه را با خیمه‌ها همرنگ کن
یا به غیر از ما رأیت الا جمیلا را نکش

آن به دریا رفته دیگر بر نمی‌گردد به دشت
خشکی لب‌های فرزندان زهرا را نکش

او که مجنون بود، مجنون ماند، مجنون شد شهید
مادرش لیلاست واویلای لیلا را نکش...

ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود
آبروداری کن و رسوایی ما را نکش

عاقبت آن مرد مردستان می‌آید بعد از آن
کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش

نیر تبریزی:
گفت: ای گروه! هرکه ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...

تا دست و رو نشُست به خون، می‌نیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما

این عرصه نیست جلوه‌گه روبه و گراز
شیرافکن است بادیهٔ ابتلای ما

همراز بزم ما نبوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما

برگردد آنکه با هَوَس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهی، گدای ما

ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما

یزدان ذوالجلال به خلوت‌سرای قدس
آراسته‌ست بزم ضیافت برای ما...

رضا یزدانی:
«والفجر»: سر حسین یک روز به نی...
«والعصر»: نمی‌رسند این قوم به ری...
این وحی که نازل شده در قلب بُریر
رازی‌ست که عشق علی آموخت به وی

 

سید محمد رضا شرافت:

شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظه‌ها با تو چه زیباست اگر بگذارند

فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است
با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند

مثل قدش، قدمش، لحن پیمبروارش
روی فرزند تو زیباست اگر بگذارند

غنچه آخر چقدر آب مگر می‌خواهد؟
عمر طفل تو به دنیاست اگر بگذارند

ساقی‌ات رفته و ای کاش که او برگردد
مشک او حامل دریاست اگر بگذارند

آب مالِ خودشان چشم همه دلواپس
خیمه‌ها تشنهٔ سقاست اگر بگذارند

قامتش اوج قیام است، قیامت کرده‌ست
قد سقای تو رعناست اگر بگذارند

سنگ‌ها در سخنت هم‌نفس هلهله‌ها
لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند

تشنه‌ای، آه... وَ دارد لب تو می‌سوزد
آب مهریهٔ زهراست اگر بگذارند

بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو
یک نگاه تو تسلاست اگر بگذارند

آمد از سمت حرم گریه‌کنان عبدالله
مجتبای تو همین‌جاست اگر بگذارند

رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن
کهنه پیراهن باباست اگر بگذارند

 
 

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین