۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۱۱
عقیق:چند روز پیش، در مورد رفتن به مسجد شیعیان مدینه صحبتهایی شد اما به دلایلی مسکوت ماند. عصر دیروز که مشغول کار بودیم مجددا بحث گزارش و عکس گرفتن از حال و هوای این مسجد زده شد در همین رفت و برگشتها، قرار شد با رعایت نکات و ملاحظات عازم مسجد شیعیان شوید. دو ساعتی بیشتر به اذان مغرب نمانده؛ با دوستان راهی شدیم ۲۰ دقیقه زمان برد تا از محل استقرارمان به مسجد شیعیان برسیم. هرچه بیشتر به محله های اطراف مسجد نزدیکتر میشوی حال و هوا و فضای شهری و امکانات و جاذبه های بصری شهر کمتر می شود دیگر از هتل های بلند و مغازه های چشم نواز نزدیک به مسجد النبی خبری نیست. قواره کوچهها بزرگ و کوچک میشود. معماری شهری حساب و کتاب خاصی ندارد. معلوم است که علاوه بر مظلومیت منطقه، محرومیت هم وجود دارد. از دیوار بلندی که پشت آن نخلستان بزرگی است و برگهای درختانش بر کوچه سایه انداخته و از روی دیواربه بیرون سرک میکشند، عبور کردیم.
ماشین مقابل یک درب بزرگ شبیه به خانه که رنگ آن خاکستری است متوقف شد. باید پیاده شویم. از درب که داخل می شوی یک نفر ایستاده و افراد و وسایل را کنترل می کند، نگاهی به لنز دوربین انداخت و اجازه ورود داد. به محض ورود، چشمانت به آبنمای بزرگ سنگی برمیخورد که فضای زیبایی ایجاد کرده و جلوی درختان سر به فلک کشیده و تنومند نخل را گرفته است. برگهای بزرگ سوزنی این درختان سربه زیر شده و سایه بانی بزرگ ایجاد کردهاند.
مسیر مسجد از میان نخلستان میگذرد گامهایت را با خرامان برمیداری. حس زیبایی ایست. تازگی دارد؛ دلت میخواهد فقط نظارهگر باشی. نباید دیدن این مناظر را از دست داد. بدون وقفه سرت در حال چرخش و نگاهت در حال رصد فضا است. اندک جمعیتی در مسیر است و شیعیان از کشورهای مختلف خود را به اینجا میرسانند. در بین راه، سمت چپ یک مسیر فرعی وجود دارد که نشان میدهد خانم ها از این مسیر باید وارد مسجد شوند. قبل از آن هم شیرهای آب برای وضو گرفتن به چشم میخورد. برخی دستها را می شویند به امید آنکه در پیشگاه معبود بتوانند از زنگار دل جدا شده و از فضل، کرم و رحمتش بی نصیب نمانند. کمکم خورشید در حال غروب کردن است. جلوتر که می روی بوی اسفند و عود به مشام میرسد. با استشمام آن حال خوشی به انسان دست میدهد. روی سکوهایی که کنار دیوار تعبیه شده می نشینم و قلم را روی کاغذ به تحریر در میآورم که مطالبم از ذهنم نرود. بادی شروع به وزیدن میکند خاک به همراه دارد اما انرژی خاص در و دیوار اینجا بر همه چیز غالب است. شعف وصف نشدنی دارد. حتی اگر برای دومین بار باشد که به این مکان میآیی. صدای قرآن از بلندگوها به گوش میرسد البته قبلش اذان پخش شد.
نزدیک ورودی مسجد فردی با صدای بلند به زبان عربی «حلابیکم» میگوید. آبدارچی موکب با صدای رسا همه را به چای خوردن فرا میخواند و یک تنه جمعیت را به خود مشغول کرده است. چاییهایی که در دست زائران است آدم را یاد موکب های اربعین مسیر کربلا میاندازد. جمعیت به سمت ورودی اصلی مسجد می رود برای اینکه عقب نمانم قلم و کاغذ را جمع میکنم و از روی سکویی که مشغول نوشتن بودم بلند می شوم. ورودی آقایان از دالانی عبور میکند و به یک فضای نسبتاً کوچکی میرسد که سمت چپ آن اتاقی آمیخته به لامپ ها و پارچههای سبز رنگ وجود دارد. سمت چپ روی دیوار تصاویر شیعیان این منطقه که به رحمت خدا رفته اند، چسبانده شده است. سمت راست پله دارد کنارش نیز یک اتاق. دالانی هم در طرف دیگرش. انگار مسجد بالای همان پلهها است با تردید و آهسته قدم میگذاری تا در و دیوار آن را خوب تماشا کنی پس از حدود ۱۰ پله فضای بازی پیش رو قرار دارد که جمعیت زیادی نشستهاند. داخل میشوم ذهنم شرطی شده که این جا هم مثل مسجدالنبی مهر پیدا نمیشود با خود میگویم نه؛ اینجا مسجد شیعیان است سر را به عقب برمیگردانم به هوای پیدا کردن مهر. چند قدمی به عقب که برگردی جامهری پراست از مهرهای بزرگ و یک شکل شبیه تربت کربلا. صفوف نماز تشکیل شده و همه با لباسهای سفید عمدتاً عربی نشستهاند. دور تا دور مسجد مبلمان راحتی وجود دارد که مسنترها به آن تکیه زدهاند در ذهن این گونه است که درب اصلی مسجد از ضلع شمال به خیابان و پشت به جماعت باز میشد. درب اصلی پشت پرچم ها و بنرهای قرمز و سبز منقش به نام امام حسن مجتبی (ع) پوشانده شده است.
قسمت بالای دیوارهای داخلی پر است از پارچه نوشتههایی مزین به نام امام حسن، کریم اهل بیت. با خود میگویی که چرا نامه امام دوم شیعیان که قبرش در بقیع است اینجا زیاد به چشم میخورد. شاید به دلیل غربت و مظلومیت امام حسن باشد که حتی به پیکرش هم رحم نکردند. حسن غریب مدینه و کریم اهل بیت است. قرابتش این است که شیعیان نیز در این منطقه مظلومند و با محدودیت و همان غریبی روبهرو هستند. از این موضوع بگذریم. مشغول نوشتنم سرم را از روی کاغذ که بلند کردم یک روحانی از روبرو در حالی که دستانش به نشانه ابراز سلام و احترام مقابل جمعیت بالا رفته عبور میکند. در همین حین موذن اذان میگوید یعنی باید دفتر را بست و به صفوف نماز جماعت پیوست. جمعیت خوبی در مسجد است و تقریبا جای خالی وجود ندارد. بر خلاف معماری رایج مساجد مدینه، روح معنوی - اسلامی بر معماری ساده این مسجد حاکم است. ناخودآگاه یاد مساجد ایران میافتی وقتی کتیبههای آیات قرآن و اسماء الحسنی و ائمه مقابل چشمانت نمایان است.
اگر در گذشته اینجا آمده باشی با کمی دقت متوجه خواهی شد فضای جدیدی به صحن اصلی مسجد اضافه شده که معماری آن با کاشیهای شکلاتی و کرم رنگ، نمای متفاوتی از قسمت قدیمی ایجاد کرده است. حس نزدیکی و راحتی دست میدهد انگار به اینجا تعلق خاطر داری. از دیدن مهر و تسبیح و اسامی ائمه و کتاب های دعا که توی طاقچه روی هم چیده شده است شاید علت تازگی آن، فضای حاکم بر شهر باشد. نماز مغرب تمام شد همه با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد صفای روح داده و با یکدیگر دست میدهند. اقامه نماز عشا هم پایان می یابد و بعد از اذکار نماز، علاقهمندان به سوی امام جماعت مسجد شیعه نشین مدینه میروند تا سلام و مصافحه کنند و احوالی بپرسند. امام جماعت از کنار منبر و محراب به گوشهای میآید تا پذیرای زائران باشد. همزمان روحانی دیگری بالای منبر رفته و ذکر مصیبت میخواند و جمعیت بر مصیبت اهل بیت میگریند.
پس از اتمام روضه با امام جماعت مسجد مصافحه کردیم متوجه شد که ایرانی هستیم و خوشحال شد. پس از دقایقی جوانی جلوی شیخ کاظم العمری امام جماعت مسجد شیعیان مرثیهای در مدح بقیع و اهل بیت خواند العمری از گریه شانههایش بالا و پایین میشد اشک در چشمان همه حلقه زده بود. حال و هوایمان عوض شد گمگشتهای که در اماکن مذهبی مدینه دنبالش بودیم اینجا پیدا شد.
وقت بازگشت است در یکی از اتاقهای مسجد خرمای تبرکی به زائران میدهند. راغب و تهییج میشوی که حتما آن را بگیری و برای خانوادهات ببری تا به نیت تبرک از آن بخورند. از مسجد بیرون آمدیم. منتظر ماشین هستیم، صدای اذان بلند است یکی از دوستان میگوید روبروی مسجد شیعیان، مسجد اهل سنت بنا کردند؛ آن هم با بلندگوهای قوی. حتماً این موضوع برای همه قابل درک است که علتش چیست؟! سوار بر ماشین به محل اقامت بازگشتیم.
درود بر شما
بر دشمنان اهل بیت لعنت