۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۱۸
* مبارزه با گروهك منحرف مهدي هاشمي
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَ كَفَرُوا ثُمَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَليماً/ كسانى كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند، و ديگربار كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد، و آنها را به راه (راست) هدايت نخواهد كرد. به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكى در انتظار آنهاست!
استاد پرورش در طول انقلاب، در مبارزه با گروهك ها و منحرفين نيز بسيار جدي و قاطع بود. ايشان از آنجا كه فعاليت هاي اين گروهك ها را شيطاني و مظهر ظلمت مي ديد، و معتقد بود كه قصد دارند نور الهي را خاموش كنند، به مقابله با آنها بر ميخاست و هيچ نمي هراسيد.
شرح اين مهم نيز مجال خاص خود را مي خواهد. در اين كوتاه سخن نميتوان حق آن را ادا كرد، ولي به يك خاطره از ايشان در مواجهه با گروهك تروريستي و منحرف مهدي هاشمي معدوم اشاره مي كنم.
گروهك منحرف مهدي هاشمي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي سعي در ترور رهبران ديني مردم اصفهان را داشت كه در رأس آنها مرحوم آيت الله شمس آبادي بود. این پيرمرد عالم متقي آن روز حوزة علميه اصفهان را ناجوانمردانه، سحرگاهان در مسير منزل به مسجد ربودند و به طرز بي رحمانهاي خفه كردند و به شهادت رساندند.
همچنین شخص ديگري را به نام شيخ قنبرعلي كه روحاني اعزامي از طرف آيت الله شمس آبادي به بخش قهدريجان اصفهان بود، ناجوانمردانه كشتند و به شهادت رساندند.
خلاصه اين گروه از كشتن و ترور انسانها هيچ ابايي نداشتند. وقتي به عالم سالخورده و نوراني مثل آيت الله شمس آبادي رحم نكردند، معلوم بود كه به ديگران هيچ ترحم نخواهند كرد و كسی از شرّ اينها در امان نبود.
اين باند مخوف به وحشي گريهاي خود ادامه ميدادند تا اينكه طبق اعترافات خودشان يازده نفر از خوبان و مؤمنين را كشتند.
البته اين را اضافه كنم كه شهادت آيت الله شمس آبادي در اصفهان موجي از انزجار مردمي را در پي داشت، به طوري كه تا عصر آن روز، تمامي بازارها و مغازه ها و خيابان ها در شهر اصفهان يكپارچه تعطيل شد و من خود شاهد بودم هر كس اين خبر تكان دهنده را مي شنيد كه آيت الله شمسآبادي را اذان صبح ربوده اند و به بيرون شهر برده و به قتل رسانده اند، بلافاصله مغازه و محل كسب و كار خود را تعطيل ميكرد و همه ماتم زده و متحير بودند و فضاي عجيبي ايجاد شده بود.
انعكاس اين ترور تمام ايران و عراق را تحت الشعاع قرار داد و مراجع بزرگ آن روز جهان اسلام شروع به ابلاغ پيامهاي تسليت كردند و حتي شاه به وحشت افتاد؛ چرا كه همه به رژيم شاه ظنين شده بودند كه بسا كار ساواك و آنها باشد. خلاصه شاه براي رفع اتهام از خود، پيام تسليتي به آيت الله حكيم در نجف فرستاد و قول داد كه قاتلان آن را در اسرع وقت يافته و مجازات نمايد.
موجي كه شهادت آيت الله شمس آبادي ايجاد كرده بود، موجب شد تا از تمام شهرهاي ايران مردم براي تشييع جنازه ايشان به سوي اصفهان رهسپار شوند و تمام شهر پر از اتوبوس هاي مردم مؤمن و با حميتي بود كه به عشق روحانيت و براي دفاع از اسلام به صحنه آمده بودند.
در سال 1354 تشييع جنازه اي صدها هزار نفري در اصفهان براي آيت الله شمس آبادي برگزار شد و پايه هاي رژيم شاه به لرزه افتاد و پیش از چهلم آيت الله شمس آبادي تلويزيون شاه اعلام كرد که قاتلان آيت الله دستگير شدند و حتي اعترافات آنها را نيز تلويزيون پخش كرد.
در آن روز مهدي هاشمي و همدستانش به اين جنايت هولناك اعتراف كردند، ولي عجيب آن بود كه تا پيروزي انقلاب، آنان به مجازات نرسيدند و صرفاً در زندان بودند و خود اين موضوع، احتمال اينكه آنها از اول عامل ساواك بوده اند و يا كار رژيم شاه بوده است را دوباره در اذهان تقويت كرد. اما هر چه بود، ضديت مهدي هاشمي با مذهب و روحانيت او را وادار به انجام اين جنايت كرده بود.
بنده شخصاً در خصوص مهدي هاشمي و افكار منحرف او از حضرت آيت الله حاج آقا يحيي فقيه ايماني از عالمان وقت اصفهان كه رابطة خويشاوندي با مهدي هاشمي داشت و دايي وي بود، پرسيدم: حاج آقا به نظر شما مهدي هاشمي چرا اين جنايات را انجام داد؟
ايشان پاسخ داد: ما سالهاست با اينها قطع رابطه كرده ايم؛ اما دليل آن اين بود كه اين مهدي هاشمي اول طلبه بود و بعد ناگهان كمونيست شد و آمد تمام كتابهاي حوزوي و ديني را سوزاند. در منطقة قهدريجان نيز شروع به تبليغات كمونيستي كرد! از آن هنگام نه تنها من، بلكه تمام فاميل با اينها قطع رابطه كردهاند.
به هر حال شايد يكي از دلايل اينكه گروهك مهدي هاشمي به جنگ روحانيت رفته بودند، همين تفكرات الحادي باشد، اما نكته اي كه ميخواستم عرض كنم اين بود كه استاد پرورش از همان ابتدا هوشمندانه پي به ماهيت اين افراد منحرف برد و همواره با آنها تقابل داشت و پيوسته به روشنگري ميپرداخت.
اين عناصر ملحد و منحرف متأسفانه پس از پيروزي انقلاب، در پوشش چهره هاي مبارز و انقلابي ظاهر شدند و در بيت مرحوم آيت الله منتظري نفوذ كردند و مورد حمايت ايشان قرار گرفتند و سالها مجازات اين جنايتكاران به تعويق افتاد.
تا اينكه در سال 1366حضرت امام خميني(ره) طي فرماني به حجت الاسلام والمسلمين ري شهري دستور دستگيري آنها را داده و ايشان نيز قاطعانه اين باند مخوف كه حتي در صدد توطئه هاي بزرگتر براي نظام جمهوري اسلامي بودند را سريعاً دستگير و بالاخره پس از 14 سال از شهادت آيت الله شمس آبادي اين گروه جنايتكار به مدد امام خميني(ره) به سزاي اعمال خود رسيدند.
هنگامي كه مهدي هاشمي را دستگير كرده بودند، باند او اعلاميه اي منتشر كرده بود كه اگر مويي از سر مهدي هاشمي كم شود و كوچكترين آسيبي به او برسد ما اين ده نفر را مي كشيم و يك فهرست ده نفره داده بودند كه عبارت بودند از : حضرت آيت الله خامنه اي كه در آن زمان رياست جمهور بودند، آيت الله آذري قمي ، دكتر علي اكبر ولايتي ، استاد حبيب الله عسكراولادي ، حجت الاسلام ناطق نوري، استاد پرورش و چند نفر ديگر!!
بنده با خواندن اين اعلاميه بلافاصله به نزد استاد پرورش رفتم و گفتم: حاج آقا، شما اين اعلاميه تهديد گروه مهدي هاشمي را ديده ايد؟! گفتند: بله. عرض كردم خوب چهكار مي خواهيد بكنيد؟ گفتند: هيچ! گفتم: اينها خيلي خطرناكاند، باكي از كشتن ندارند، هر لحظه ممكن است شما را بكشند. ايشان پاسخ داد: «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون».
يعني اراده و امر خدا بر همة اراده ها و تصميم ها مستولي است، وليكن اكثر مردم اين را نميدانند.
همیشه میفرمودند: اگر تمام امت جمع شوند و بخواهند به كسي ضرري و يا نفعي برسانند نميتوانند، مگر اينكه خدا بخواهد. خلاصه توكلشان در اين زمينه بر خدا بود و هيچ هراسي از اينها نداشتند.
البته ايشان عاشق شهادت بود و حتي خوابي را كه از شهيد مظلوم آيت الله بهشتي ديده بودند براي بنده نقل كردند. در خواب شهيد مظلوم آيت الله بهشتي را ديدار مي كنند، در حالي كه يك كتاب بزرگ در زير بغل ايشان بوده است. استاد پرورش سؤال مي كنند اين كتاب چيست؟ شهيد بهشتي پاسخ ميدهند اين كتاب اسامي شهداي آينده است! استاد پرورش از اين پاسخ تعجب كرده، از شهيد بهشتي ميپرسند: آيا اسم بنده نيز در اين كتاب هست؟!
شهيد بهشتي در پاسخ شروع به تورق كردن كتاب ميكنند و قدري كه ورق ميزنند، دوباره كتاب را ميبندند و رو به استاد پرورش كرده، ميگويند: آقاي پرورش، شما هر وقت نوبتتان شد، من خودم قبلش خبرتان ميكنم!
به هر حال استاد پرورش عاشق و شيفتة شهادت بود. براي همين از شهيد بهشتي در فرصت پيش آمده، بلافاصله سؤال ميكند كه آيا اسمشان جزء شهداي آينده انقلاب هست يا نه؟ خدايش رحمت كند. همين كه الآن پيكر مطهر اين استاد عزيز در وسط گلستان شهداي اصفهان به خاك سپرده شده است، حاكي از آن است كه خداي متعال اين روح بلند و ملكوتي را با شهداي والا مقام و گرانقدر انقلاب اسلامي محشور فرموده است.
----------------------------------------------------
* عشق استاد پرورش به امام زمان(عج) و ماجراي انجمنحجتيه
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون/ و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ميراث مىبرند.
يكي از آياتي كه در قرآن كريم دلالت دارد بر اینکه نهايت اين دنيا با عدل و داد تمام ميشود، همين آية شريفه است. انشاءالله با ظهور منجي عالم بشريت، حضرت امام زمان (عج) ظلم و ستم از صفحة گيتي رخت بر بسته و بندگان صالح پروردگار حاكميت مطلق زمين را به دست خواهند گرفت.
بحث «انتظار» ظهور آخرين حجت پروردگار يكي از معتقدات اصلي شيعه است. ما معتقديم كه وجود مقدس آخرين فرستادة پروردگار، يعني حضرت امام زمان (عج)، هم اكنون حي و حاضر است و هر وقت كه مشيت الهي باشد، حضرت از پردة غيبت بيرون آمده و با تلاشي كه به همراه ياران خاص و با وفايش انجام خواهد داد، ظلم و جور را از جهان برميچيند و پرچم توحيد را به اهتزاز در ميآورد و مكتب اسلام را مجدداً زنده و احيا ميكند.
بنابراين، يكي از وظايف ما، شناخت امام زمان (عج) است. امام هادی(ع) فرموده اند:
مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة؛ هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، همانند عهد جاهليت مرده است.
استاد پرورش نيز يكي از كساني بود كه از ابتداي جواني سعي در شناخت دين و امام زمانش داشت و پيوسته اهل مطالعه و پژوهش، به خصوص در بحث امامشناسي بود.
اولاً استاد پرورش بعد از ارتحال حضرت آيتالله بروجردي(ره) كه مرجعيت حضرت امام خميني(ره) مطرح شد، مقلد ايشان گرديد و تا آخر عمر نيز مقلد ايشان باقي ماند.
ثانياً يكي از تشكلهايي كه قبل از پيروزي انقلاب در فعاليتهاي ديني به خصوص در بحث مهدويت و شناخت امام زمان (عج) فعاليت گسترده و چشمگيري داشت، تشكيلات «انجمن حجتيه» بود كه وظيفة اصلي اين تشكل تبليغ امام زمان (عج) و مبارزه با بهائيت بود. بر همين اساس جمع كثيري از متدينترين افراد در اين تشكل عضويت داشتند.
تحليل عملكرد انجمن حجتيه بحث مستقلي است، وليكن اجمالش آن است كه اين تشكيلات، صرفاً يك تشكل فرهنگي بود و معتقد به مبارزه با رژيم شاه نبود و اصولاً اهل سياست نبودند و تمام تلاش آنها در مبارزه با بهائيت متمركز بود.
گرچه «بهائيت» يك فرقه انحرافي و مولود صهيونيسم جهاني بود و دولت انگليس همزمان با ايجاد «وهابیت» در عربستان، «بهائيت» را در ايران ايجاد كرد، وليكن «انجمن حجتيه» به جاي آن كه با رژيم شاه كه ريشه درخت فساد بود، مبارزه كند با يكي از شاخههاي اين درخت فاسد كه «بهائيت» نام داشت، مبارزه ميكرد.
این در حالی بود كه امام خميني(ره) معتقد بود بايد براي بر كندن فساد، ريشهاي عمل شود و اصل رژيم شاه بايد برود. اگر اصل تنه درخت قطع شود، شاخههايش نيز از بين ميرود، كما اينكه با سقوط رژيم پهلوي، تمام سران بهائیت فرار كردند و به آمريكا و اروپا و اسرائيل رفتند و حتي در اسرائيل براي خود معبد بسيار مهمي بنا كرده اند.
استاد پرورش در جواني به جهت انگيزة فعاليتهاي ديني و مذهبي در سال 1342 و يا 1343 به عضويت «انجمن حجتيه» در آمدند و تا سال 1349 با اين تشكل همكاري داشتند و براي ايراد سخنراني به شهرهاي مختلف سفر ميكردند و احياناً با كساني كه از روي ناآگاهي بهائي شده بودند، گفتوگو ميكردند و مجدداً آنها را معتقد به دين و امام زمان (عج) ميكردند. در حقیقت ایشان حداكثر هفت سال عضو انجمن حجتيه بودند، تا اينكه متوجه اشكالاتي در عملكرد انجمن و همچنين در اساسنامه و متمم آن شدند.
ايشان بر سر اين اشكالات با سران انجمن حجتيه به بحث نشستند و هيچ كدام نتوانستند ايشان را قانع كنند. نهايتاً نزد رهبر اين گروه، يعني مرحوم آيت الله حلبي رفتند و سه شب متوالي با ايشان نيز به بحث و گفتوگو مينشينند و در نهايت به نتيجهاي نميرسند و مرحوم آيت الله حلبي به ايشان ميگويند: شما اگر افكارتان چنين باشد، ديگر نميتوانيد در انجمن باشيد.
استاد پرورش نيز پاسخ ميدهند که من خودم هم ديگر حاضر به همكاري با انجمن نيستم و شما هم اگر بفرماييد باش، بنده ديگر نخواهم بود و خداحافظي كردند و ديگر از انجمن منقطع شدند. حدود هشت سال قبل از پيروزي انقلاب، اين اتفاق رخ ميدهد.
استاد پرورش طي اظهاراتي كه اين مطالب را توضيح دادهاند و نوارهاي آن هم موجود است، فرمودند: همين كه بنده از انجمن حجتيه بيرون آمدم، مورد عتاب دو تن از بزرگوران، يعني شهيد آيت الله بهشتي و آیت الله شهيد مرتضي مطهري قرار گرفتم.
آنان از بنده پرسيدند: چرا از انجمن حجتيه بيرون آمدي؟! و البته اين سؤال در آن زمان طبيعي بود؛ چراكه تشكيلات انجمن حجتيه در آن هنگام بسيار موجه بود و حتي تمام مراجع عظام تقليد از جمله مرحوم آيت الله بروجردي، آيت الله نجفي مرعشي، آيت الله گلپايگاني و ديگران و حتي حضرت امام خميني (رحمت الله عليهم اجمعين) طي اجازاتي، اجازة مصرف از سهم مبارك امام(ره) را براي انجام فعاليتهاي فرهنگي به اين تشكل داده بودند و يك تشكل كاملاً ديني و مورد حمايت علما بود.
استاد پرورش در پاسخ به سؤال آقايان شهيد بهشتي و شهيد مطهري اشكالاتي را در خصوص اساسنامه انجمن و متمم آن مطرح ميكنند، و اشكالي را هم به عملكرد آن عنوان ميكنند كه در نهايت مورد قبول آنها هم بوده و اظهار ميدارند ما هم متوجه اين اشكالات هستيم، اما از آنجا كه اين تشكيلات تنها تشكيلات مذهبي و فراگير موجود است و بسياري از جوانهاي پرشور و علاقهمند به دين و ديانت در آن مجتمع هستند، ما نميخواهيم اين تشكيلات از بين برود و ميخواهيم بدنه آن باقي بماند و فقط جابهجايي در رأس آن صورت بگيرد! اما حالا كه شما آمدي بيرون، ديگران را تشويق به بيرون آمدن نكن، ما طرح و برنامه داريم، بگذار با دقت و با برنامه پيش برويم.
اين نكته را نيز بايد در اينجا اضافه كنيم كه استاد پرورش معتقد بودند که دشمنان، به خصوص گروههاي ماركسيستي مانند حزب توده بر آن هستند كه از انجمن حجتيه مهر باطلهاي درست كنند و هر كس را كه خواستند از صحنه بيرون كنند، اين مهر را بر او بزنند و به راحتي او را حذف كنند، كما اينكه در خصوص بسياري از افراد متدين و ريشهدار و انسانهاي پاك و حزب اللهيهاي واقعي اين قضيه اتفاق افتاد. كافي بود كه مارك «انجمن حجتيه» را بر كسي بزنند.
اين شيوة مزوّرانه عدهاي فرصت طلب براي حذف نيروهاي انقلابي از صحنه بود كه در ارتباط با خود استاد پرورش هم اتفاق افتاد و هنگامي كه در سال 1364 ايشان براي وزارت آموزش و پرورش كانديداي وزارت بودند، گروهك مهدي هاشمي معدوم كه دستشان به خون بزرگاني چون مرحوم آيت الله شمسآبادي آلوده بود، عليه استاد پرورش بين نمايندگان مجلس، شبنامههايي را توزيع كردند كه سراسر تهمت و دروغ بود و فضاسازي عجيبي كردند و موفق هم شدند.
از این رو در آن سال استاد پرورش چند رأي كم آورد و نتوانست حد نصاب لازم آراء را براي وزارت آموزش و پرورش كسب نمايد.
اين نكته را هم اضافه كنم كه افرادي مانند شهيد مطهري حتي بعد از پيروزي انقلاب نيز معتقد به استفاده از نيروهاي انجمن بودند؛ چرا كه آنها را از جهت تسلط به مباني عقيدتي اسلام، قوي ميدانستند و معتقد بودند كه اين افراد توان مقابله با افكار الحادي و التقاطي گروهكها را دارند. حتي در دفاع از آنان به اتفاق آيت الله خزعلي كه ايشان هم در دفاع از آنان مصمم بود، جلسهاي را با حضرت امام خميني(ره) نيز داشتند و آرا و نظراتشان را خدمت ايشان هم ارائه كردند.
منبع:حوزه