۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۱ : ۰۹
آن چه میخوانید، گفتگوی خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در تهران با حجت الاسلام والمسلمین سیدعبدالهادی علم الهدی فرزند مرحوم آیت الله سیدمحمدعلم الهدی درباره فعالیت های این عالم مجاهد و خدمات اجتماعی او در ایران و خارج از کشور می باشد:
* به عنوان سوال نخست لطفا مختصری از زندگانی پدربزرگوارتان حضرت آیت الله سیدمحمدعلم الهدی، برای مخاطبین ما توضیح دهید.
مرحوم والد بنده، حضرت آیت الله سیدمحمدعلم الهدی خراسانی و همه اجداد ایشان تا امام صادق(علیه السلام) همه از علما، فقها و بزرگان شیعه بودند به طوری که حتی یک غیرعالم در اجداد ایشان (طبق شجره نامه ای که داریم) نبوده است و همه از علما و بزرگانی بودند که در مناطق مختلف کشورهای اسلامی زندگی می کردند.
مرحوم والدم از سادات حسینی و از نوادگان اسماعیل فرزند امام صادق(علیهماالسلام) است و از طرف مادری نیز فرزند امام سجاد(ع) هستند که نسل شان به امام حسین(علیه السلام) می رسد.
اجداد بزرگوار مرحوم پدرم در مناطقی از لبنان و سوریه زندگی می کردند و در زمانی که عثمانی ها قدرتی پیدا کردند و به لبنان و سوریه حمله بردند و تا می توانستند علمای شیعه را در هر جایی که بودند دستگیر، زندانی یا شکنجه و سپس به شهادت می رساندند. در همان ایام پادشاهان صفویه در ایران حکومت شیعه تاسیس کردند و برخلاف عثمانی ها نسبت به علمای شیعه احترامات بسیاری قائل شدند، بدین سبب جدّ ما مرحوم سید هبت الله هم در همان زمانی که شیخ بهائی و امثالهم از آن مناطق به سمت اصفهان آمدند، اجداد ما هم به اصفهان آمدند و در آنجا ساکن شدند.
در اصفهان خداوند به ایشان فرزندی به اسم سید مهدی عنایت کرد، این فرزند بعدها از علمای بزرگ و شخصیت های برجسته علمی شد و بزرگان بسیاری جزو شاگردان ایشان بودند و از جمله شاگردان ایشان علامه بحرالعلوم بود. روزی در یکی از جلسات درس وقتی علامه بحرالعلوم سخنانی را در موضوع مورد بحث بیان کرد، مورد تعجب و علاقه سیدمهدی قرار گرفت و مرحوم سیدمهدی از ایشان به انت بحرالعلوم تعبیر کرد و از آنجا ایشان به بحرالعلوم معروف شد.
بعد از مدتی مرحوم آقاسیدمهدی به خراسان عزیمت کرد و تا آخر عمر در همانجا بودند و در خراسان مورد احترام مردم و علمای شهر بودند، در واقع مجتهد اول خراسان بودند و مورد توجه عموم قرار داشتند و در صحن بزرگ حرم مطهر که الان صحن انقلاب و سابقاً صحن سقاخانه طلا نامیده می شد، امام جماعت بودند و اقامه نماز می کردند و در زمان نادرشاه و افشاریه و برنامه هایی که پیش آمد، نقش مهمی ایفا کردند.
در آن زمان حاکم خراسان (نوه نادرشاه) برای اینکه بر دولت مرکزی (پادشاه افشاریه) پیروز شود و خراسان را از ایران جدا کند و حکومت مستقل تشکیل دهد، دستور داد دروازه های خراسان را بستند و کار به جایی رسید که قحطی عجیبی در خراسان و شهر مشهد به وجود آمد و مردم که تحمل این وضع برای شان سخت شده بود و از اقدامات طغیان گرایانه و بی رحمانه حاکم خراسان به ستوه آمده بودند خدمت مرحوم سیدمهدی آمدند و اظهار داشتند ارتباطات ما با روستاهای اطراف قطع شده و امکانات شهر بسیار بسیار کم شده و مردم از قحطی رنج می برند.
بستن دروازه ها و اعلام استقلال از حکومت مرکزی به مصلحت مردم نبود زیرا در این کشمکش های سیاسی مردم قربانی سیاست های جاه طلبانه پادشاهان بودند، و سیدمهدی با مشاهده اوضاع نابسامان مردم دستور داد تا دروازه های شهر را باز کنند و نوه نادر وقتی این خبر را شنید بسیار ناراحت شد و برای انتقام، موقع اقامه نماز ظهر پیش سیدمهدی آمد و همانجا ایشان را به شهادت رساند و از آن روز سیدمهدی به "سیدمهدی شهید" معروف شدد و فرزندان ایشان را هم شهید می گفتند.
چون تعداد فرزندان ایشان گسترش پیدا کرد، و به همین مناسبت اسم های مختلفی پیدا کردند به این صورت که برخی امین شهیدی، آل شهیدی و رفیع شهیدی بودند و اجداد ما نیز به آل شهید معروف بودند و پدربزرگ ما که پدر مرحوم سیدمحمدعلم الهدی بود وقتی دید این اسامی خیلی گسترش پیدا کرده است و گاهی هم مشکلاتی پیدا می کند، لقب علم الهدی را برای خود انتخاب کرد در واقع اسم علم الهدی از زمان پدربزرگ ما به عنوان اسم فامیلی ما ثبت و عنوان شد و الا فامیلی اصلی ما که همه عموها و پسرعموهای پدر ما به آن معروفند با اسم آل شهید است.
در هر صورت مرحوم پدرم حضرت آیت الله سید محمد علم الهدی فرزند عالم وارسته مرحوم آیت الله حاج سید علی علم الهدی در روز چهارشنبه 9 ذی القعده 1345 قمری برابر با 1306 شمسی در شهر مقدس مشهد دیده به جهان گشود.
* مرحوم آیت الله علم الهدی از چه سالی و در چه شرایطی وارد حوزه علمیه شد؟
مرحوم آیت الله سیدمحمد علم الهدی در خانواده ای اهل علم، کمال، معرفت و فضیلت بزرگ شده بود و عشق عجیبی به تحصیل علوم دینی داشت و با این که زمان، دوران حکومت رضاخانی بود و فشار عجیب و سختی بر علما و طلاب بود اما ایشان در مشهد با جدیت تمام مشغول تحصیل علوم دینی شد و سعی داشت با کار جوراب بافی خرج تحصیل خود را تامین کند. وی در سال 1361 قمری وارد حوزه علمیه شد و ادبیات عرب را نزد مرحوم ادیب نیشابوری و مرحوم محقق نوقانی و بخشی از دروس سطح را نزد آیت الله حاج میرزا احمد مدرس فرا گرفت.
ایشان بعد از مدتی با فراهم شدن مقدمات برای ادامه تحصیل به نجف اشرف رفتند. بعد از عزیمت به نجف، سال ها در حوزه علمیه نجف مشغول به تحصیل شدند و بعد از اتمام دروس و شرکت در درس خارج علمای نجف، در حالی که 27 سال بیشتر سن نداشت، 25 نفر از علمای بنام نجف اجتهاد ایشان را امضاء و تایید نموده و اجازه نامه اجتهاد به ایشان دادند.
* چه شد که از نجف به قم برگشتند؟
بعد از تشرف آیت الله العظمی بروجردی به قم و پیچیدن آوازه علمی ایشان در حوزه نجف، ایشان برای کسب علم از محضر آیت الله بروجردی به قم آمدند و در آنجا ساکن شدند و از درس آیت الله بروجردی بهرمند شدند و 13 سال در جلسه درس ایشان شرکت کردند.
ایشان همچنین از شاگردان فلسفی علامه طباطبایی بودند و همراه آیت الله مطهری و دیگر بزرگان در محل مدرسه فیضیه در درس امام خمینی(ره) شرکت می کردند.
ایشان بسیار اهل تواضع بودند و هیچوقت به دنبال اسم و رسم نبودند. در این باره چیزی که بنده در مورد پدرم آقاسیدمحمد شنیدم این بود که ایشان وقتی به مکه مشرف شدند در مقام حجرالاسود از خدا خواستند که این روحیه ریاست و مرجعیت از او گرفته بشود و هیچ موقع در این فکر نباشد. از همین جهت وقتی احساس کردند ماندن شان در قم دارد کم کم زمینه مرجعیت را برایشان فراهم می کند، برای عدم تحقق این امر به تهران آمدند! در حالی که مراجع و علمای فعلی که در قم حضور دارند هم درس و هم بحث ایشان بودند و حتی به اقرار برخی از این علماء آقاسیدمحمد اعلم از اکثر آقایان بودند زیرا او از شاگردان ممتاز و خوب آیت الله بروجردی، محقق دامادی، گلپایگانی و امام خمینی بود.
* بعد از عزیمت به تهران، عمده فعالیت های ایشان در چه زمینه هایی بود؟
مرحوم پدرم سال 51 به تهران عزیمت کردند و به مدت 17 سال در خیابان ری منطقه آب منگل سکونت داشتند. عمده فعالیت دینی ایشان در مسجد الزهرا(س) که آن زمان بسیار کوچک بود، صورت می گرفت و در ادامه با توسعه فعالیت های دینی، تبلیغی و فرهنگی، مسجد را هم توسعه دادند و سپس با فراهم شدن امکانات و مقدمات لازم مجددا مسجد را توسعه داده و حوزه علمیه ای نیز که هم اکنون به اسم حوزه علمیه علم الهدی نامگذاری شده است در کنار مسجد تاسیس کردند.
ایشان علاوه بر فعالیت های دینی که داشتند ساعاتی از روز را به تدریس علوم حوزوی برای طلابی که در مدارس علمیه مشغول به تحصیل بودند اختصاص داده بودند. معمولاً طلاب ساعت هایی از روز را خدمت ایشان می آمدند و از برکات علمی و معنوی ایشان بهرمند می شدند.
* ظاهرا ایشان سفرهای تبلیغی زیادی داشتند، لطفا در این باره توضیح دهید.
معمولا این طور بود که مرحوم پدرم ماه های محرم، صفر و ماه رمضان را تبلیغ می رفتند و هر منطقه ای که حضور می یافتند مردم آن مناطق از ثمرات و برکات وجودی ایشان استفاده می کردند. ایشان علاوه بر تبلیغ در مناطق محروم خدمات اجتماعی بسیاری را نیز برای مردم آن مناطق انجام می دادند که ساخت مسجد، درمانگاه، حمام و دیگر کارهای خیری که نیازهای مردم آن منطقه را برطرف می نمود، از جمله این اقدامات بود.
مرحوم والد ما به برخی زبان های خارجی نیز مسلط بودند مثلاً زبان انگلیسی را قبل از انقلاب زمانی که چند سالی جهت تبلیغ به جزیره خارک رفته بودند، یاد گرفتند. در آنجا انگلیسی ها حضور چشمگیری داشتند زیرا خارک مرکز نفت ایران بود و مهندسین انگلیسی و سایر کشورها آنجا بودند و چون گاهی با آن ها صحبت های سیاسی و گفتگوهای دینی داشت، همانجا تصمیم به یادگیری زبان انگلیسی گرفت و در چند سالی که در مناسبت های دینی برای تبلیغ به خارک می رفت و مراوده ای که با مهندسان خارجی داشتند، زبان انگلیسی را هم فرا گرفتند لذا در جزیره خارک هم برای فارسی زبانان و هم برای افراد خارجی منبر داشتند.
همچنین ایشان به علوم جدید اعم از فیزیک، جبر، شیمی و امثالهم آشنایی کامل داشتند و مهارت فوق العاده ای در ریاضیات داشتند.
* با توجه به این که تهران در دوران مبارزات علیه رژیم ستمشاهی یکی از شهرهای مهم و تعیین کننده بود، ایشان در آن شرایط چه مواضعی داشتند؟
در طول مبارزات علیه رژیم طاغوت که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد، مسجد محل فعالیت ایشان نیز پشتوانه ای قوی برای مردم و نهضت انقلاب بود. سال 51 در حالی که عوامل حکومت طاغوت به روحانیون انقلابی اجازه فعالیت دینی نمی دادند اما پدرم به دلیل نفوذی که در محله آب منگل، فعالیت های انقلابی خود را ادامه می دادند و منافقین و عوامل ساواک هم جرأت نمی کردند و هم نمی توانستند در این منطقه کاری از پیش ببرند.
* به گواهی اهالی محل مسجد ایشان یکی از پایگاه های مهم حمایت مردمی از رزمندگان اسلام در طول دوران دفاع مقدس بود. لطفا دراین باره توضیح دهید.
در دوران دفاع مقدس نیز ایشان بارها به جبهه مشرف شدند و در کنار رزمندگان اسلام با آنان ملاقات و صحبت می کردند و اگر کمکی به آن ها نیاز بود انجام می دادند.
مرحوم پدرم رفاقت خوبی با مرحوم چمران داشتند و با کسب اطلاع از ایشان مایحتاج مورد نیاز جبهه ها را شناسایی و بعد از تامین، آن ها را به جبهه ها ارسال می کردند. ایشان همه ساله ده ها هزار لباس گرم، آذوقه، آمبولانس و... برای رزمندگان دفاع مقدس تهیه و ارسال می کردند.
در همان ایام وقتی یکی خبرنگاران خارجی برای تهیه گزارش از کمک های مردمی به مسجد آمده بود، درخواست مصاحبه با پدرم را داشت و برای مصاحبه به همراه خودش یک مترجم هم آورده بود اما پدرم گفت نیازی به مترجم ندارم و با آن خبرنگار خارجی به زبان انگلیسی مصاحبه کرد و این مسئله برای آن خبرنگار بسیار جالب بود که یک روحانی در یکی از مساجد تهران این گونه به زبان خارجی مسلط است.
* عالم به زمان بودن از معیارهای یک طلبه موفق است، در این زمینه اگر خاطره ای دارید بیان کنید.
یک بار که طلبه های مدرسه علمیه علم الهدی را جهت تلبس به لباس مقدس روحانیت خدمت مقام معظم رهبری برده بودم، در حالی که محضر ایشان نشسته بودیم خطاب به طلاب توصیه فرمودند عالم به زمان باشید زیرا آن روحانی موفق خواهد بود که عالم به زمان باشد و بعد به پدربزرگ بنده حضرت آیت الله سیدعلی علم الهدی مثال زدند که وی عالم آگاه به زمان بود و بنده یک ساعت از سخنرانی های انقلابی ایشان نوار ضبط کرده ام زیرا عالمی بود که آگاه به زمان بود! سپس داستان تاج گذاری شاه را نقل کردند که در آن زمان شرایطی که مشهد داشت و با آن روحیات منفعلانه برخی روحانیان مشهد، و با نفوذی که شاه در مشهد پیدا کرده بود، دیگر به حالت یأس رسیده بودیم اما یک حرکت و اقدام انقلابی پدربزرگ ایشان حال و هوای مشهد را تغییر داد! وقتی شاه برای تاج گذاری به مشهد آمد بنا بود علمای مشهد با ایشان ملاقات کنند اما با بیرون آمدن آیت الله سیدعلی علم الهدی از مشهد، علمای دیگر نیز به تبعیت از ایشان از مشهد خارج شدند و زمانی که شاه به مشهد آمد متوجه شد که علمای پرنفوذ و برجسته در شهر نیستند و مجبور شدند برخی افراد طلبه و روحانی نما را آماده کرده و پیش شاه ببرند و شاه به تمسخر گفت علمای مشهد اینها هستند!! خب! این حرکت باعث تحقیر شاه شد زیرا علمای مشهد از شهر رفته بودند و نمازهای مسجدگوهرشاه تعطیل شده بود و دیگر مساجد مهم مشهد نیز تعطیل بودند و شاه از این حرکت بسیار ناراحت و عصبانی بود.
اما در ادامه این قضیه؛ بعد از رفتن شاه وقتی پدربزرگم به مشهد برگشت و جهت اقامه نماز به حرم مطهر مشرف شد خادمین حرم به مامور شاه مانع از ورود ایشان شدند اما ایشان با عصا همه آن ها را کنار زد و داخل شبستان شد و بعد از اقامه نماز ظهر که جمعیت بسیار زیادی هم به ایشان اقتدا کرده بودند، بین دو نماز بلند شد و به ایراد سخنرانی پرداخت و از عملکرد شاه به شدت انتقاد کرد. مردم نیز در حمایت از سخنان ایشان، به خیابان ها ریختند و علیه شاه شعار دادند و این دومین اقدام انقلابی ایشان در مشهد بود. رهبر انقلاب دراین باره فرمودند آن زمان ما در مشهد چنان جان گرفته بودیم که فکر نمی کردیم مشهدی ها چنین حرکتی انجام بدهند و در حمایت از روحانیت، علیه شاه شعار بدهند.
بعدها زمانی که پدربزرگم وفات کرد، شاه به اصطلاح خودش می خواست مقابله به مثل کند و اجازه دفن او را در حرم نداد و جنازه ایشان سه روز در حرم ماند و همچنان عوامل شاه اجازه دفن نمی دادند اما مردم اصرار داشتند ایشان در حرم دفن شود و با گذشت زمان بر تعداد جمعیت افزوده می شد و مردم شهرهای مختلف در حمایت از ایشان به مشهد آمدند و تحصن کردند و شاه با مشاهده این وضعیت تسلیم شد و به ناچار اجازه دفن ایشان را در حرم مطهر داد.
* ارتباط پدرتان با اعضای خانواده چگونه بود. آیا در کارهای منزل کمک می کردند؟
رابطه پدرم با اعضای خانواده بسیار خوب بود؛ با اینکه در طول سال به دلیل فعالیت های دینی و تبلیغی کمتر در خانه بودند اما در عین حال همان روزهایی که در کنار خانواده بودند اخلاق و رفتار ایشان با همسر و فرزندانشان بسیار متواضعانه بود و همه کمبودها را پر می کرد و این طور نبود که در تربیت فرزندان خلأ ایجاد شود.
یکی از ویژگی های خوب مرحوم پدرم این بود که به کارهای فنی همچون خیاطی آشنا بود و لباس های بچه ها را خودش می دوخت و نیازی نبود ما از بیرون لباس تهیه کنیم یا مادرم خیاطی کند چون خودش به خیاطی کاملا مسلط بود.
در دیگر کارهای فنی مثل لوله کشی ساختمان و تعمیرات هم وارد بودند و همه را خودشان انجام می دادند و نیازی به استخدام کارگر برای این امور نبود و تسلط او به این امور نشان از استعداد فوق العاده و مهارت های خاص ایشان بود و کمک خوبی برای مادر ما در کارهای خانه بود.
* لطفا درباره آخرین سفر تبلیغی مرحوم آیت الله علم الهدی برای ما بگویید. چه شد که ایشان به اتریش رفتند؟
مرحوم آیت الله سیدمحمد علم الهدی وقتی به دلیل نبود امکانات پزشکی در ایران و به توصیه اطبا تصمیم به ادامه معالجه در خارج از کشور گرفتند، خبر بیماری ایشان به حضرت امام خمینی رسید و ایشان حضرات آیات جنتی، خزعلی و امامی کاشانی را به جهت عیادت به منزل ایشان فرستادند و این پیام را از قول امام به او ابلاغ کردند که برای معالجه در خارج به هر مقصدی که صلاح می دانند با هزینه حضرت امام انجام دهند.
ایشان نیز ضمن تشکر از محبت حضرت امام گفتند در صورت لزوم عزیمت به خارج از کشور فقط به جهت تبلیغ و ترویج اسلام خواهد بود و نه صرفا معالجه. بالاخره در آبان ماه سال 67 به مقصد اتریش سفر تبلیغی خویش را آغاز کردند. با اینکه بنا بود فقط 10 روز اقامت داشته باشند اما استقبال فوق العاده ایرانیان مقیم اتریش سبب شد سفر ایشان 22 روز به طول بیانجامد حتی اهل سنت مقیم اتریش هم به محضر ایشان آمده و از بیانات ایشان استفاده می نمودند و بنا به دعوت امام جمعه اهل سنت اتریش، ایشان یک هفته اقامه نماز جمعه را در مسجد جامع وین بر عهده داشتند.
سفیر وقت ایران در اتریش درباره استقبال مردم از سخنرانی های پدرم می گفت ما در اینجا به عنوان آبدارچی ایشان هستیم و آمدنشان به اتریش باعث شد ایرانیان مقیم که با انقلاب میانه ای نداشتند حالا به خاطر رفتار و اخلاق آیت الله سیدمحمدعلم الهدی، رفت و آمدشان به سفارت بیشتر شود و از ما درخواست کنند ایشان را برای برنامه ها و مناسبت های دینی، جلسات تفسیر و اخلاق به وین دعوت کنیم و حالا یکی از کارهای مهم ما در سفارت ایران در اتریش پذیرایی از مهمانان و طرفداران آیت الله سیدمحمدعلم الهدی شده است و البته از این بابت بسیار خوشحال هستیم و به آن افتخار می کنیم.
سر انجام پس از یک ماه اقامت در اتریش روز سه شنبه هیجدهم رببیع 1409 قمری (برابر با 8/9/1367 شمسی) در اثر سکته قلبی دعوت حق را لبیک گفت و پیکر شریفش از شهر وین به تهران و سپس به مشهد مقدس انتقال یافت و پس از تشییع باشکوه همزمان با اذان ظهر دوشنبه چهاردهم آذر 1367 شمسی در دارالزهد حرم مطهر حضرت امام رضا علیه آلاف التحیه و الثناء به خاک سپرده شد.
تألیفات به جای مانده از آن فقید سعید عبارت است از؛ یک دوره کامل علم اصول تقریرات درس محقق داماد، تقریرات درس آیت الله العظمی بروجردی، مکاسب محرمه، کتاب صلاه وخمس و تقریرات درس امام خمینی(ره).
* به عنوان سوال پایانی، چه توصیه ای برای طلاب علوم دینی دارید.
هر طلبه ای باید دو شاخصه اساسی علم و تقوا را دارا باشد. طلبه باید عالم باشد، چون طلبه ای که عالم نباشد موفقیتی در جامعه نخواهد داشت بنا بر این طلبه باید سعی کند از نظر علمی قوی باشد زیرا طلبه ای که عالم باشد نفوذ کلام خواهد داشت و حرفش دارای اثر خواهد بود همچون امام خمینی که اگر به عنوان مجتهد جامع الشرایط شناخته نمی شد شاید نمی توانستند در 15 خرداد آن حرکت را در قم رقم بزنند بنا بر این عالم بودن در مسیر طلبگی بسیار مهم است. دوم مسئله تقوا و پرهیزگاری است و طلبه باید بداند که دنیا زدگی و عوام زدگی آفتی بسیار بزرگ برای تبلیغ و ترویج دین است و مبادا اسیر دنیا و هوی و هوس های دنیوی بشود یا به خاطر کسب رضایت تمایلات نفسانی برخی از بیان حرف حق خودداری کند.
در این باره مرحوم پدرم خاطره ای آموزنده از امام خمینی دارند؛ ایشان می فرمود روزی در جلسه درس امام نشسته بودیم که در موعظه ای به ما فرمودند هیچ کاری را برای خواست مردم انجام ندهید همیشه کارهایتان برای خدا باشد. آن کسی که مرید شما است هر کاری بکنید می گوید خوب است و آن کسی که مرید شما نیست، هر کاری را بکنید یا می گوید خوب است یا بد است و نمی توانید او را راضی نگه دارید زیرا همه کارهای شما به نظر او خوب نخواهد بود. بنا بر این کار را فقط برای خدا و رضایت خدا انجام بدید و اصلا کاری نداشته باشید که آیا مردم از این کار خشنود می شوند یا نه! فقط ببینید آیا خدا از انجام آن کار خشنود می شود یا نه؟ و اگر خداوند از آن کار خشنود باشد در مردم هم یقینا اثر خواهد گذاشت. لذا طلبه باید حالت دنیا زدگی و عوام زدگی را از وجود خود دور کند و با تقوا باشد و بر طبق رسالتی که خدا بر عهده اش قرار داده است، عمل کند.
گفتگو: مهدی زارعی
منبع:حوزه