کد خبر : ۹۸۵۱۹
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۲
یادداشت‌های یک زائر اهل قلم/

تحصیل‌ کرده‌های آسیا از انقلاب ما چه می‌دانند؟

اهل بنگلادش بود، انقلاب ما را در این حد می‌شناخت که سال ۱۹۷۹ به رهبری امام خمینی رخ داده و الان رهبری آن برعهده آیت‌الله خامنه‌ای است. عکس سیدحسن نصر‌الله را که دید او را نشناخت اما نامش را که بردم شناخت و اینجا بود که تأثیر بایکوت تصویری سیدحسن را فهمیدم.

عقیق:یکی از لوس‌ترین حرف‌هایی که هر عازم حجی موقع خداحافظی می‌شنود این است که هروقت گربه دیدی یاد ما کن! شوخی رنگ و رورفته و بی مزه‌ای که هرچقدر زور می‌زدم نمی‌توانستم عکس‌العملی بهتر از یک خنده تصنعی داشته باشم.

آدم‌ها باید یادشان باشد که هر کلیشه‌ای تا ابد کلیشه نمی‌ماند. همین نوشابه یک ریالی که یک عمر ثبات همراه با یارانه دولتی‌اش را نشان ثبات اقتصادی عربستان کرده بودند، این روزها در عربستان سه ریال است. البته نوشابه یک ریالی هم هست و رویش بزرگ نوشته شده یک ریال اما مزه شربت‌های پودری را می‌دهد. اصلاً همین بزرگ نوشتن یک ریال روی نوشابه‌ها هم انگار می‌خواهد نشان بدهد که خودشان هم به این ثبات قیمت کاذب مباهات می‌کردند.

 

 

برویم سراغ همان گربه. در مدینه در مجموع دو سه بار گربه بیشتر ندیدم. گربه‌های عربستان نژاد متفاوتی دارند. لاغری و بدن کشیده‌ترشان نسبت به گربه‌های خودمان کاملاً به چشم می‌آید، اما در مکه گربه‌ها خیلی بیشتر اطراف حرم می‌پلکند. جالبیش اینجاست که هر کجا هوس می‌کنند می‌خوابند و کسی کار به کارشان ندارد. گرمای هوا هم معمولاً باعث می‌شود بخوابند حالا می‌خواهد کف خیابان وسط راه باشد یا روی پیشخوان فلزی دکه‌های توی خیابان.

 

 

دیروز ظهر برای اولین‌بار سر ظهر رفتم حرم آنهم با پای پیاده، اما انگار نه انگار گرمای چله تابستان هم در ایام حج، حتی سر ظهر، خیابان‌های مکه را خلوت نمی‌کند. نماز ظهر و مغرب و صبح برای حجاج فرق ندارد و قدر مسلم است لااقل در این یک مورد زائران ایرانی بیشتر هوای خودشان را دارند، حتی نسبت به ترک‌ها که تقریباً می‌شود گفت نازک نارنجی‌ترین قومیت حاصر در حجند.

بر خلاف مدینه در مکه هیچ کس تشنه نمی‌شود، پشت سر هم و مرتب و مکرر شرکت‌های دولتی و مردم عادی و ماشین‌های شخصی بین مردم آب معدنی پخش می‌کنند. داد می‌زنند: «ماء بارد لضیوف الرحمن». نمی‌دانم تأثیر نزدیکی به عرفه است یا گرمای وحشتناک سر ظهر، اما بی تعارف هر بطری آبی که سمتم گرفته می‌شود حواسم را پرت می‌کند که مگر سیدالشهدا جزو ضیوف الرحمن نبود؟ اگر دست ما بود بجای لضیوف الرحمن می‌گفتیم سلام بر لبان تشنه اباعبدالله. اینطور خود خدا هم بیشتر دوست داشت. بگذریم.

 

 

نیمه شب که دوباره رفتم حرم، قصد طواف کردم. از روزی که مکه آمدیم یک طواف واجب کردم و یک طواف مستحب. توجیهم این بود که طواف نکردنم حتی شده به اندازه یک نفر جا برای پیرمرد و پیرزنی باز کند که طواف واجبشان را انجام می‌دهند.

امشب اما گفتم از بیرونی‌ترین دور طواف کنم که هم مزاحم کسی نباشم و هم کار خودم راه بیفتد. با این حال یک دور از طواف نگذشته بود که موج جمعیت کشاندم وسط مطاف. طوافی که در عمره رجبیه یک ربع طول می‌کشید و هفته قبل در عمره تمتع سی و پنج دقیقه رفته بودیم و دو سه شب پیش چهل و پنج دقیقه، این بار یک ساعت و پنج دقیقه طول کشید. آنهم ساعت یک شب که خلوت‌ترین ساعت شبانه‌روز مسجدالحرام است. فکر کردم بجای اینکه بگویم مکه چقدر ازدحام دارد، همین مقایسه کفایت کند.

بعد از نیمه شب در طبقه اول جایی پیدا کردم برای نشستن. مردی بنگلادشی کنارم بود، خیلی مؤدب و متین و تمیز، سر صحبت را باز کردم، از داکا پایتخت بنگلادش آمده بود، بازاریابی خوانده بود و در وزارت علوم کشورش کار می‌کرد، گفتم از ایران چه می‌دانی؟ یکدفعه انگار رفته باشد توی خلسه چشم‌هایش را خیره کرد به جایی و گفت: من عاشق ادبیاتم. غزالی. امام محمد غزالی. بعد گفت: شعر هم خیلی دوست دارم. خیام را ولی شاعر مورد علاقه‌ام سعدی است. گفتم: فارسی هم میدانی؟ گفت: نه، ترجمه انگلیسی بوستان و گلستان را می‌خوانم. این سعدی چه کرده که آدم‌ها این طور مجذوبش می‌شوند. گفتم: از حکومت و سیاست ایران چه اطلاعی داری؟ گفت: خیلی کم. می دانم در 1979 انقلاب شد و حکومت دموکراتیک اسلامی سر کار آمد. گفت: حکومت قبلی دست دیکتاتوری به نام شاه بود. فکر می‌کرد شاه اسم خاص است. پرسیدم رهبر انقلاب 1979 را می‌شناسی؟

 

 

گفت: امام خمینی. بعد هم گفت: الان آیت‌الله خامنه‌ای. همین دو لفظ را به کار برد. ادامه داد اطلاعات کمی دارم اما رهبر مسلمانان را می‌شناسم. بعد هم شروع کرد رهبران اسلامی خیلی از کشورها را نام برد. عکس سیدحسن نصرالله را نشانش دادم و گفتم این هم رهبر مسلمانان است. زل زد و بعد گفت: نمی شناسم. گفتم: لبنانی ست. دوباره نگاه کرد و نشناخت. گفتم: سیدحسن نصرالله. یکدفعه چشم‌هایش گشاد شد و گفت: اسمش را زیاد شنیدم اما عکسش را ندیده بودم و اینجا تازه فهمیدم تئوری بایکوت تصاویر سیدحسن نصرالله چیست. درحالیکه غرب با عنوان انقلابیون ایران بشدت روی تصاویر امام مانور می‌داده و استفاده رسانه‌ای می‌کرده با دیدن اثر عکس آن بایکوت نسبی تصاویر آقای خامنه‌ای و بایکوت کامل تصاویر سیدحسن نصرالله را در دستور کار قرار دادند بطوریکه بیشتر مسلمانان حتی یکبار هم تصویر سیدحسن نصرالله را به بهانه اخبار تحرکات حزب الله ندیدند.

از میانمار پرسیدم. سر تأسف تکان داد. گفت: مشکلشان قانون است. چون قانونی در دفاع از مسلمانان نیست خونشان را می‌ریزند. خیلی دیپلماتیک حرف می زد. گفت: بنگلادشی‌ها سعی می‌کنند کمکشان کنند اما کشور ما کوچک است و تراکم زیادی دارد. پذیرششان سخت است. خلاصه اینکه می‌گفت هنوز دارند می‌کشند و خاک می‌کنند اما برای رسانه‌ها دیگر حکم خبر جذاب را ندارد. حرف‌هایمان که تمام شد عکس گرفتیم. عکس خوب نشد اما ایستاده بود به نماز. بعد نماز که خداحافظی کردیم، یادم رفت دوباره عکس بگیرم. اما خاطره خوشش توی ذهنم خواهد ماند. نور‌الاسلام، عاقله مرد بنگلادشی، عاشق امام محمد غزالی بود و سعدی شاعر مورد علاقه‌اش. واقعیت این است که ادبیات، حتی ترجمه‌اش هم راحت‌تر از لشکرها به مرزها نفوذ می‌کند.

چند روز دیگر عرفه است و بعد اعمال اصلی حج شروع می‌شود. دروغ است بگویم خوف و رجا با هم جلو می‌روند. هرچه به عرفه نزیک‌تر می‌شویم سایه رحمت خدا بیشتر جلوه می‌کند. انگار یکی دارد دلمان را قرص می‌کند که ناامید نباشیم. من این طور حس می‌کنم.


منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین