۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۸ : ۱۸
رضا مهرورز برادر شهید تازه تفحص شده محمد مهرورز هفت سال از برادرش کوچکتر است. 11 ساله بود که خبر شهادت محمد آمد. او در گفتوگو با تسنیم با اشاره به خصوصیات اخلاقی برادرش میگوید: اخلاق خوبی داشت. مرا با خود زیاد به نماز جمعه میبرد. نماز شبش ترک نمیشد. هر هفته هم مسجد جمکران میرفت. از نظر اخلاقی و روحی خیلی با خودش کار کرده و خود را ساخته بود. لحظه به لحظه که با هم بودیم به من خوش میگذشت و برایم خاطره شده است. فوتبال بازی میکردیم. مسجد با هم میرفتیم. بعد از شهادت، خوابش را زیاد دیدیم. 18 ساله بود که به جبهه رفت و به شهادت رسید.
او با اشاره به شهادت محمد میگوید: در عملیات مسلم ابن عقیل سال 61 آرپی جی زن بود و در نیروهای خط شکن جلوی گردان بود. چیزی که ما شنیدیم این است که وقتی عملیات شروع شد، بعد از مدتی عراق منطقه را گرفت و شهدای زیادی بودند که پیکرهایشان آنجا ماند. ما چشم انتظار بودیم اما خبری نشد تا اینکه بعد از این همه سال و بعد از 36 سال پیکرش برگشت.
برادر شهید مهرورز ادامه میدهد: از همان اول که مفقودالاثر شد، دوستانش خبر شهادتش را به ما دادند ولی از آنجایی که پیکری بازنگشته بود، ته دلمان میگفت شاید هنوز زنده باشد. شاید اسیر شده باشد و خبری از او برسد. وقتی اسرا هم آزاد شده و بازگشتند و خبری از برادرمان نشد، دیگر یقین کردیم که شهید شده است. برایش مراسم یادبود هم گرفتیم اما مادر بیشتر از همه دلش را گرم میکند که شاید خبری از فرزندش بیاید. روزی که مادر با پیکر برادرم مواجه شد، برایش روز خیلی سختی بود.
او با اشاره به فراق 36 ساله خانواده مهرورز میگوید: مخصوصا برای مادرم تحمل دوری فرزند در این 36 سال خیلی سخت بود. هرچند این سختی برای همه ما بود اما مادر بیشتر از همه از دوری فرزندش سختی میکشد. یک ساک از برادرم به یادگار مانده بود که مادرم هر موقع دلتنگ او میشد، این ساک را در بغل میگرفت و گریه میکرد. دیدن این صحنهها برای ما هم خیلی سخت بود.
برادر این شهید تازه تفحص شده با اشاره به دلتنگیهای مادر برای فرزند شهیدش میگوید: وقتی بهشت زهرا میرفتیم یا در همان یادبود شهدای گمنام شهرک شهید محلاتی مادرم همیشه سر مزار شهدای گمنام میرفت و گریه میکرد و همیشه به یادش بود. پدرم سال 67 فوت شد و خیلی از دوری پسرش غصه خورد. پدرم مریض احوال بود و یک بار سکته کرده بود به همین دلیل شرایطش را نداشت که به دنبال محمد بگردد. برادرم بیشتر میگشت دنبال محمد.
او ادامه میدهد: میگفتند که پیکرش در منطقهای قرار گرفته که دست عراق است. منطقه بعد از جنگ قابل دسترسی شد. برادران تفحص سراغ تفحص این مناطق رفتند و پیکر این شهدا هم پیدا شده و بازگشت. حالا هم خوشحالیم که پیدا شده و به کشور بازگشته و هم با خبر آمدنش داغش دوباره برایمان تازه شده و محزونیم؛ به ویژه برای مادرم خیلی سخت بود.