۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۴ : ۱۸
در سده اخیر علیرغم کمتوجهی شاعران به شعر توحیدی، پرداختن به ماه مبارک رمضان همچنان به عنوان یکی از رگهها و جریانهای اصلی شعر نیایشی در جریان شعر معاصر حضور دارد. شعر نیایشی در این دوره نیز از تنوع مضمون و نگاه برخوردار است. در ادامه تعدادی از اشعاری که با این موضوع سروده شدهاند، منتشر میشود:
علیرضا قزوه:
آمد از پرده برون ماه منور رمضان
از هلال مه نو دارد ساغر رمضان
مست مستیم و ندانیم سر از پا همگی
ای خوشا باده، خوشا باده، خوشا هر رمضان
هله یاران رمضان ها هله یاران روزه
رمضان است سلام همگان بر رمضان
رمضان آمده یاران بفروزید چراغ
طبل کوبید هلا طبل سحر در رمضان
گل سیسنبر و سوری به سر ماه زنید
تاجی از شب بو بگذارید بر سر رمضان
هله با هلهله خیزید به استقبالش
هان نسیم سحری آمد از این در رمضان
رمضان آمده با شطی از آیینه و گل
شیر آورده هل آورده و شکر رمضان
شربت قند و گل آورده و حلوای دعا
آمد از شهر خدا قرآن بر سر رمضان
ماه شعبان بگذشت آی دریغا شعبان
رمضان آمده از راه ، برادر رمضان
جان مجروح مرا مرهم و دارو بخشید
جسم بی روح مرا کرد مسخر رمضان
دل بشکسته جواز سفرت خواهد شد
آنک این کشتی در گریه شناور، رمضان
می بردمان سوی معراح یکایک شب قدر
پای بگذاشته از عرش فراتر رمضان
می بردمان همگی گرم فراسوی بهشت
می بردمان همگی آن سوی محشر رمضان
شمس سوزنگر از این دست ندیده ست کسی
زد بر آماس گناهانم نشتر رمضان
رمضان قوت بازوی خداجوی علی ست
روز هیجا نکند جز در خیبر رمضان
بوی آواز خدا می وزد از هر طرفی
چه معطر نفس ما چه معطر رمضان
رمضان چیست تماشای سحرهای بهشت
چشممان باز به قرآن مصور، رمضان
رمضان ماه خدا ، ماه نبی ، ماه ولی
ماه دلخواسته ی خاص پیمبر رمضان
آمد از راه به بی تابی و پرسید کجاست
خانه ی فاطمه و خانه ی حیدر ، رمضان
هان بکارید در این مزرعه ی سبز قنوت
هان بچینید از این میوه ی نوبر، رمضان
گرد او حلقه زنید آنک درمسجد عشق
چون خطیبی ست که رفته ست به منبر رمضان
رمضان کوه گناهان تو را می ریزد
گرچه از ذره ی کاهی ست سبکتر رمضان
میهمانان خداییم مراقب باشیم
نکند بگذرد از خانه مکدّر رمضان
***
مرتضی امیری اسفندقه:
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم
زیر سنگینی اعمالِ پریشان مُردیم
رمضان است، بیایید سبک بار شویم
می توانیم در این ماه به قرآن برسیم
می توانیم در این ماه، علی وار شویم
ماهِ مهمانیِ حقّ است، بیایید همه
تا نمک خورده ی این سفره ی افطار شویم
چشم ها را بتکانیم در این ماهِ زلال
با دو آیینه همه راهیِ دیدار شویم
نفَسی حق بکنید ای همه نا همواران!
تا در این ماهِ مبارک همه هموار شویم
زین کنیم اسب، رفیقان! سفری در پیش است
جای اُتراق نَه این جاست، خبردار شویم
سِرِّ سی جزء به سی روز فرو می آید
هان! رفیقان! همه آیینه ی اسرار شویم
یازده ماه گذشت و خبر از عشق نشد
با خداوند، در این ماه مگر یار شویم
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم
***
رضا اسماعیلی:
1
آمد رمضان و حال خوبی دارم
سرسبزم و اعتدال خوبی دارم
پرواز ، پرنده ، بال و پر ، آزادی ...
من مطمئنم ، خیال خوبی دارم
2
ماه رمضان و شوق شب بیداری
از بودنِ بی تو، هر نَفس بیزاری
تنگ است دلم برای یارب! العفو
تنگ است خدا دلم برایت، آری
3
آمد رمضان، مُفسّرِ «احسان» باش
همسایه ی غربت تهیدستان باش
در شهر بساط عشق را برپا کن
در فکر دل شکسته ی انسان باش
4
آمد رمضان، هَلا ! ز عادت برخیز
گل کرد سپیده سعادت، برخیز
همپای سحر، به سمت بیداری رو
ای بنده تن! ز خواب غفلت برخیز
5
آمد رمضان و سفرهها رنگین تر
دنیا به مذاق ما و من شیرین تر
از کوچه صدای سائلی میآید
انگار شدست گوشمان سنگینتر !
6
یک ماه اگرچه آب و نان شد تعطیل
بر سفره، ضیافت دهان شد تعطیل
تعطیل نشد بساط دنیاداری
هر چند که دکه جهان شد تعطیل!
7
در مکتب روزه، روی من پا بگذار
بر جلوه فروشی بدن، پا بگذار
از خواهش َنفس خود بزن بیرون تو
بر فرصت اهرمن شدن پا بگذار
8
هر چند که روزه معرفت آواز است
آیینه فطرت است و انسانساز است
شک نیست، فقط ریاضتی جسمانی است
وقتی که دهان نفسِ انسان باز است
9
ماه رمضان و سفره افطاری
هنگام سحر، َنفَس َنفَس ، بیداری
از روزه اگر همین َقدَر می فهمی
مصداق ریاضت است و خود آزاری !
10
آمد رمضان و کاش میدانستی
ای ُکشته آب و آش! میدانستی
دنیاست که میخورد تو را با شهوت
کاش ای دل آش و لاش! میدانستی
***
وحیده افضلی:
هزار باغ اقاقی، هزار مریم عشق
صدای آمدن تو- بهار خرّم عشق! -
صدای بارش رحمت به جای جای زمین
طنین ماه مبارک، دوباره نم نم عشق
از این جهان سراسر گناه، دلگیرم
مرا کسی بکشاند به سمت عالم عشق
بیا و سوره یاسین بخوان برای دلم
به راحتم برسان با کتاب اعظم عشق
همیشه آخر شعبان دلم پریشان است
برای صبح شروعت، برای شبنم عشق
عجیب تشنه آنم که تشنهتر بشوم
به شوق خوردن آبی ز چاه زمزم عشق
دوباره لذت سی روز با تو سر کردن
کنار سفره افطاری مکرّم عشق
بیا دوباره، که انسانیت به خرج دهیم
شویم آنچه که باید، شویم آدم عشق
از آفتاب دلانگیز کوچهها پیداست
تو در مسیر زمینی، زمین پر از غم عشق
نشستهاند به راهت برای استقبال
هزار باغ اقاقی، هزار مریم عشق