کد خبر : ۹۵۱۶۷
تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۸:۵۲
درس اخلاق آیت‌الله قرهی:

مهر قبولی تمام اعمال چیست؟

آیت‌الله قرهی در جلسه درس اخلاق خود گفت: خداوند می‌فرماید: مردم، عیال و خانواده من هستند، محبوب‌ترین آن‌ها نزد من کسانی هستند که با مردم، مهربان‌تر باشند و در راه برآورده شدن نیازهای آن‌ها، کوشاتر باشد.

عقیق:آیت‌الله «روح‌الله قرهی» مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خوف دوری از قرب الی‌الله» اشاره کرد که مشروح آن در ادامه می‌آید:

غایت بندگی و دلیل ترس اولیاء خدا

انتهای بندگی، قرب الی‌الله است. آن که عبد خدا می‌شود، غایت بندگی‌اش این است که به قرب الی‌الله نزدیک شود و مقرّب حضرت حقّ شود. تمام تکالیف و آنچه که مِن ناحیة الله، برای انسان است، همه، برای بنده شدن است که انسان، عبد خدا شود و اتّفاقاً در همه‌ی این تکالیف، امر شده است انسان، قربة الی الله بگوید، چه نیّت به ذهن باشد و چه به لسان که اتّفاقاً به لسان بهتر است، چون غایت بندگی قرب خداست، قربة الی الله.

لذا یکی از خوف‌های ممدوح همین است که انسان بترسد قرب را که غایت بندگی است از دست بدهد. نه این که بترسد بهشت را از دست بدهد، ولی اگر بترسد و خوف داشته باشد که قرب الی‌الله را از دست بدهد، این معلوم است بنده‌ی صالح خداست. انبیاء عظام، حضرات معصومین، پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، هم خودشان اشتیاق به قرب الی الله داشتند و هم آمدند بندگان را به قرب الی الله دعوت کنند و یک معنی فانی فی الله شدن، یعنی همین که انسان مِن المقرّبین شود و آنچه که اولیاء خدا می‌ترسیدند و وحشت داشتند، همین از دست دادن قرب بود.

آیا انبیاء هم خوف داشتند؟ 

جواب: بله، خوف آن‌ها، خوف دوری از قرب است، قربة الی‌الله. همان‌طور که بیان کردیم، مولی‌الموالی در دعای کمیل که این دعا، دعای خضر نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) است می‌فرمایند: فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ. یعنی نگرانی من این است و می‌ترسم که این قرب را از دست بدهم. لذا یکی از این خوف‌های ممدوح که بحث می‌کردیم، همین است.

قرب‌آورترین عمل، بعد از انجام واجبات

یکی از مطالب در باب قرب و رسیدن به قرب الی الله که اولیاء خدا می‌ترسند این قرب را از دست بدهند، این است: حضرات معصومین بیان کردند، قرب به وجود نمی‌آید إلّا به اطاعت از فرامین خدا و بعد از اطاعت از فرامین خدا و واجبات الهی و دوری از محرّمات، حسب فرمایشات حضرات معصومین - در مورد این که چه چیزی قرب‌آور است - به یاد مردم بودن و نوع‌دوستی و انسان‌دوستی و برای مردم بودن، نه برای خود بودن است. تا جایی که بعضی به اشتباه افتادند و گفتند: عبادت به جز خدمت خلق نیست که این، اشتباه است. بعد از انجام واجبات و ترک محرّمات، آن چیزی که قرب‌آور است، خدمت به خلق و رفع احتیاجات مردم است.

روایتی را برای شما بیان کنم که این روایت، بسیار عجیب و باعظمت است. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) نکته‌ای را بیان می‌فرمایند که بسیار عجیب است، در بحارالانوار، جلد 73  آمده که فرمودند: «إن أردتم أن قرب الی الله تبارک و تعالی و یختم عملکم بالخیر»، اگر اراده کردید که شما، به قرب الی الله برسید و عاقبت به خیر شوید، چه کنید؟

عجیب است، می‌فرمایند: «لأسارعکم الی حاجة الانسان أن اردته فیستغنی عنه»، اگر اراده کردید به قرب الی الله برسید و مقرّب شوید (در مقدّمه‌ی بحث بیان کردم که یکی از خوف‌های اولیاء خدا این است که قرب الی الله را از دست بدهند و نیّت تمام تکالیف الهی، قربة الی الله است) و در اعمالتان عاقبت به خیر شوید، به این که حاجت مردم را برآورده به خیر کنید، تسریع کنید، با این که مستغنی از آن‌ها باشید. یعنی حاجت مردم را از باب این که فردا بخواهد تلافی کند، یا اگر یک روز گرفتار شدی، جبران کند و ... برآورده نمی‌کنی. این خصوصیّت، نشانه‌ی عاقبت به خیری است.

لذا اولیاء خدا به خاطر خوف از این که قرب خدا را از دست بدهند، بعد از واجبات الهی و دوری از محرّمات، به خلق خدا کمک می‌کنند. چون آخر سال و آخرین جلسه‌ی بحث ما در این سال است - اگر زنده بودیم و در خدمتتان بودیم، ادامه‌ی بحث را بعد از تعطیلات نوروز خواهیم داشت - این بحث را مطرح کردیم که عامل قرب الی الله، بعد از واجبات و دوری از محرّمات، خدمت به خلق خداست. آخر سال است و به هر حال رسم و رسوماتی داریم و برخی برای خانواده لباس نو و ... تهیّه می‌کنند، امّا باید توجّه داشته باشیم که نیازمندانی هستند و ای بسا کسانی که حقوقشان را نگرفتند و گرفتار هستند، اگر بخواهیم به قرب الی الله برسیم، راهش، همین است.

مهر قبولی تمام اعمال ما چیست؟

روایاتی را انتخاب کردم که عجیب است و اتّفاقاً یکی از دلالات بر قرب الی الله را عندالاولیاء و العرفا، قبولی اعمال بیان می‌کنند. یعنی هر کس عملش قبول شد، طبعاً مقرّب پروردگار عالم است. امّا از کجا بدانیم عملمان قبول است؟ هیچ احدی جرأت ندارد بگوید: دو رکعت نماز من مورد قبول و عنایت حضرت حقّ است. امّا یک راه برای قبولی اعمال جلوی پای ما گذاشته‌اند. در بحارالانوار، جلد 75 آمده که وجود مقدّس حضرت باب‌الحوائج، امام موسی‌بن‌جعفر(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: «إنّ خواتیم اعمالکم قضاء حوائج اخوانکم»، عجیب است، نماز، روزه، حجّ، جهاد و همه‌ی اعمال عبادی‌مان به مطلبی گره خورده است. حضرت فرمودند: همانا به تحقیق مهر قبولی همه‌ی اعمال شما (یعنی برای هر عملی یک مهر قبولی باید بخورد، نماز ظهر، نماز عصر، روزه و ...، هر کدام مهر جدا دارد. باید مهر بزنند و امضاء پای آن باشد و قبول کنند)، برآوردن نیازها و حوائج برادرانتان هست، «و الاحسان الیهم» و نیکی کردن به آن‌ها. پروردگار عالم فرمود: «و الله یحبّ المحسنین»، خدا نیکوکاران را دوست دارد.

پس اگر می‌خواهید به اعمالتان مهر قبولی بخورد، باید حوائج برادرانتان را برآورده کنید. کسی نباشد که بد گیر باشد و ما به روی خودمان هم نیاوریم. کسی برای من تعریف می‌کرد: سال گذشته، در همین روزهای آخر سال، به حراجی‌ای رفته بودم که کفش‌های تک سایز می‌آورند و ارزان‌تر می‌فروشند. آقایی را دیدم که دست بچّه‌اش در دستش بود و مدام قیمت می‌کرد، سی تومان می‌گفتند، می‌رفت و بچّه هم همین‌طور دنبالش می‌رفت و نق نمی‌زد. چند مرتبه در چند مغازه دیدم که این‌طور است. مانده بودم که اگر به او بگویم: شما هر چقدر می‌توانی بده، مابقی را من می‌دهم؛ به او بربخورد، ولی این صحنه هم من را عجیب دگرگون کرد. به او گفتم: ای کاش دو سه مغازه جلوتر می‌رفتی و به مغازه‌دار می‌گفتی: اگر کسی با این شکل و شمایل آمد، بچّه‌ای این‌طور پیشش بود و لباس این‌طور تنش بود، اگر قیمت کفش شما این‌‌قدر است، مثلاً بگو: ده تومان، مابقی را من می‌دهم، تا او نفهمد. گفت: به ذهنم نرسید. گاهی مردم این‌گونه گرفتار هستند و ندارند. حالا روایتی را اگر شد، بیان خواهم کرد که خدا نیاورد آه بکشند که دودمان انسان می‌سوزد.

عزیزدلم، بعد از انجام واجبات الهی و ترک محرّمات؛ یاد دیگران بودن، دست دیگران را گرفتن و کمک به دیگران کردن خیلی اهمیّت دارد. اگر بناست دو دست لباس برای فرزندم بگیرم، امسال یک دست بگیرم و به دیگران کمک کنم. لذّتش بیشتر است. این که من برای فرزندم، همسرم، چند دست لباس بگیرم که عید آمده و ...، امّا کسی نداشته باشد! چند کفش بگیرم، امّا پدری باشد که حتّی در حراجی هم نتواند یکی بگیرد! خیلی درد است!

فرمودند: «و الاحسان الیهم ما قدرتم و إلّا ...» همان‌قدر که می‌توانی کمک کنی. یعنی این‌طور نگوییم که آقا، من خودم گرفتار هستم. این که بیان فرمودند: «ما قدرتم» یعنی من طلبه، به اندازه طلبگیم، شما به اندازه دانشجویی‌ات، آن آقا به اندازه کارمندی‌اش و ... . یک موقعی نگوییم ما که خودمان به تعبیر عامیانه هشتمان گرو نهمان است. «و إلّا لم یقبل منکم عملٌ» و إلّا یعنی یقین بدانید جز این نیست، هیچ عملی از شما پذیرفته نمی‌شود.

لذا بیان کردند: انبیاء و اولیاء از دور شدن از قرب الی الله خوف دارند و همین‌طور بیان شد که بعد از واجبات الهی، کمک به مردم است که قرب‌آور است. حال، در این روایت هم می‌خوانیم: «إن خواتیم اعمالکم، قضاء حوائج اخوانکم و الاحسان الیهم ما قدرتم و إلّا لم یقبل منکم عملٌ».

استغفار برای اعمال خیر!

عزیزدلم، یک موقع نگوییم دولتی هست و باید به کار مردم رسیدگی کند، کاری با این دولت و دولت‌های دیگر ندارم. اصلاً چه دولتی باشد و چه نباشد، خدای متعال، حسب این روایاتی که داریم بیان می‌کنیم، دوست دارد مردم خودشان دست همدیگر را بگیرند و به یکدیگر کمک کنند تا از زندگی‌شان لذّت ببرند. خدا گواه است انسان وقتی دست کسی را بگیرد، لذّت می‌برد، البته شرط هم دارد که می‌دانید، شرطش این است که طوری باشد که کسی نفهمد، «لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الأذی». اولیاء خدا فرمودند: حتّی خودت هم به یاد خودت نیاور، هنر این است که انسان اگر بدی‌هایش یادش آمد، استغفار کند و اظهار پشیمانی داشته باشد، امّا خوبی‌هایش را به یاد نیاورد. به خصوص آن که به دیگران کمک کرده باشد. نه این که بگوید: اگر من نبودم، فلانی نمی‌توانست. این من بودم که خانه‌اش را توانست تهیّه کند و چنین و چنان کند. ولو در نفس خودش باشد و به کسی هم نگوید، همین، تخریب می‌کند. روح ایثار، روح انفاق و روح نوع‌دوستی تخریب می‌شود. لذا تا می‌خواست در ذهنتان بیاید، استغفار کنید. عجب، برای عمل خیر استغفار کنم؟! بله، برای عمل خیر استغفار کن، چون آن را از دست می‌دهی و آرام آرام احساس می‌کنی که من چه آدم خوبی هستم دست چند نفر را گرفتم، این‌طور و آن‌طور کردم و بعد آرام آرام به خودت غرّه می‌روی و مغرور می‌شوی. لذا انسان باید به محض یادآوری استغفار کند.

لذا عزیزان این را بدانید که انسان همیشه برای عمل بد استغفار نمی‌کند. یکی از جاهایی که انسان برای عمل خوب استغفار می‌کند، این است که آن عمل خوب در ذهنش بیاید و مدام بخواهد آن را پرورش بدهد، بگوید: استغفر الله، حالا عنایتی بود که خدا کرد، لطف و بزرگواری خدا بود، خدا خواست به من لطف کند و إلّا از طریق دیگری می‌شد. خدا خواسته به من لطف کند که از کانال من جلو برود، پس به من لطف کرده، من تازه باید منّت بکشم که این شخص باعث شده من کار خیر انجام دهم، نه این که منّت بگذارم، بلکه باید منّت بکشم. اگر حال انسان این‌طور شود، چه می‌شود!

محبوب‌ترین عضو خانواده‌ خدا!

در جلد دوم اصول کافی آمده که وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «قال الله عزّوجلّ» یعنی حدیث، حدیث قدسی است و پروردگار عالم فرموده، «الخلق عیالی و احبهم الی الطفهم بهم و أسعاهم فی حوائجهم»، حضرت حقّ فرمودند: مردم، عیال و خانواده من هستند (حتّی نفرمودند: مؤمن، بلکه فرمودند: الخلق، یعنی هر کس می‌خواهد باشد)، محبوب‌ترین آن‌ها نزد من کسانی هستند که با مردم، مهربان‌تر باشند و در راه برآورده شدن نیازهای آن‌ها، کوشاتر باشد.

شاید یک معنی دیگر هم داشته باشد و آن اینکه اتّفاقاً نگوید: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها»، یعنی من این‌در وسعم می‌رسد و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست. بلکه بداند که معنای «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» یعنی آن‌قدر جلو بروی و بروی و بروی، تا جایی که دیگر نمی‌توانی. در عبادت، در ترک گناه، در خدمت به خلق و ... جلو برو.

دلیل هم این است: اوّلاً بدانیم آن کسی که قربة الی الله - که بیان کردیم یکی از خوف‌های ممدوح همین ترس دور شدن از قرب الی الله است - برای مردم کار کند، خدا او را می‌‌بیند «و الله بصیر بالعباد»، و معلوم است خدا جبّار و جبران‌کننده است، وقتی می‌‌بیند که او، به یاد بندگانش و عیال الله است، بیشتر به او مرحمت می‌کند. این یک نکته‌ی بسیار مهم است.

چگونه روا شدن حوائج کثیره!

روایت دیگری را بیان کنیم که ببینید چقدر خدا کریم است و چقدر دوست دارد که انسان‌ها به یاد هم باشند. نه تنها کسی که به یاد دیگران باشد نزد خدا محبوب‌ترین است، بلکه خداوند به او مزد و اجر هم می‌دهد. در قرب الاسناد هست که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «من قضی لمؤمن حاجةً قضی الله له حوائج کثیرة أدنیهنّ الجنّة»، هر کسی نیاز و حاجت یک مؤمن را برآورده به خیر کند، پروردگار عالم حوائج کثیره‌ی او را (نه یکی دو تا، بلکه هر چیزی) برآورده می‌کند که کمترین آن‌ها، بهشت است.

منتها انسان باید ظنّ و گمان خوب به خدا داشته باشد و نگوید: مگر می‌شود تمام حوائجش برآورده شود؟! اگر «ممکن است» و «شاید» و «امّا» آورده بود، می‌گفتیم: نمی‌شود. امّا این‌جا فرموده که حوائج کثیره‌ی او برطرف می‌شود. در کتاب احادیث القدسیّه شیخ حرّ عاملی است که پروردگار عالم فرموده: «أنا فی ظنّ عبدی»، من در ظنّ و گمان بنده‌ام هستم، هر طوری به من ظنّ و گمان داشت، من هم همان‌طور با او رفتار می‌کنم. امّا اگر انسان بگوید: بله، پیامبر فرموده و خدا دارد این‌گونه بیان می‌کند که «من قضی لمؤمن حاجةً قضی الله له حوائج کثیرة أدنیهنّ الجنّة»، خود خدا حوائجش را برطرف می‌کند که کمترینش، بهشت است؛ این را یک آدم عادی نمی‌گوید، پیغمبر اکرم فرمودند؛ خدا هم با او چنین معامله‌ای می‌کند.

پس اگر قرب می‌خواهیم، باید به مردم کمک کنیم. خدا هم ناظر است و می‌بیند. یکی انجام بدهیم، دوبله و سوبله نه، بلکه حوائج کثیره ما را رفع می‌کند.

قدم برای برطرف کردن حاجت برادر مؤمن، مانند سعی بین صفا و مروه است!

روایت داریم یکی از جاهایی که مؤمن با معرفت قدم بردارد و برود و بیاید، هر قدمش، قرب الی الله است و به خدا مدام نزدیک می‌شود، آن کجاست؟ صفا و مروه. در کتاب الحج، در باب مستحبّات و ثواب در صفا و مروه این مطلب بیان شده است. چه در عمره و چه در واجب، صفا و مروه را خیلی مهم بدانید. عجیب است فرمودند: هر قدمش در صفا و مروه، قرب می‌آورد.

حالا دقّت کنید به روایتی که در تحف العقول از حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) آمده که فرمودند: «الماشی فی حاجة اخیه کالساعی بین الصفا و المروة»، یعنی گاهی مال هم نداری، برو، یک طوری حاجت برادرت را برآورده کن، آبرویت را بگذار، از دیگران بگیر و ...، به شرط این که خودش نفهمد تو برو کارش را انجام بده. خانواده شهدا، پیرزن‌ها، پیرمردها، دم عید بتوانی کارهایشان را انجام بدهی. «الماشی فی حاجة اخیه کالساعی بین الصفا و المروة»، کسی که در راه برطرف کردن نیاز برادرش قدم بردارد، مانند کسی است که سعی میان صفا و مروه به جا آورده است. آن صفا و مروه‌ای که بیان کردیم: هر قدمش، اگر با معرفت باشد، قرب الی الله می‌آورد.

قدم برداشتن برای کمک‌رسانی به برادر مؤمن و ثواب مجاهد فی سبیل الله!

بالاترش را بگویم؟ جوان‌های ما عشق به جهاد دارند، دوست دارند مدافع حرم باشند و ... . چقدر به من حقیر بیان کردند: می‌شود ما را به کسی معرّفی کنید برویم. جهاد را دوست دارند که اتّفاقاً روایت داریم: اگر کسی در دلش از جهاد کردن بدش بیاید و مثلاً بگوید: الحمدلله در دوره‌ی ما جنگ نیست، یک شعبه‌ای از نفاق در دل اوست.

در ثواب الاعمال از پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هست که فرمودند: «من مشی فی عون اخیه و منفعته فله ثواب المجاهدین فی سبیل الله»، کسی که برای کمک به برادر مؤمنش و سود رساندن به او اقدام کند و جلو برود و قدم بردارد و به برادرش کمک کند و به او نفع و سودی برساند، ثواب مجاهدین در راه خدا به او داده می‌شود. نفرمود: کثواب، فرمود: ثواب، یعنی درست همان ثواب مجاهدین به او داده می‌شود. عجیب است!

اگر مانع رفع حاجت کسی شوید، چوبش را می‌خورید!

خدا نیاورد که کسی از اطرافیان ما نداشته باشد و ما بی اعتنایی کنیم. عزیزدلم، حواست به همسایه‌ات هست؟ حواست به فامیلت هست؟ اگر ببیند بچّه‌ی من، نوه‌ی من، هر روز یک طور می‌پوشد، امّا او ندارد و از دیدن این صحنه‌ها آه بکشد، پای آدم را می‌گیرد. یعنی یک روز خود این در نسلش می‌افتد، یا زمین می‌خورد، در ثروتش شکست می‌خورد و ... .

اگر خدا آدم را دوست داشته باشد، این پز دادن‌ها، در همین دنیا او را زمین می‌زند و إلّا که «و امهلهم رویدا» به حال خودشان وامی‌گذارد که هر کار خواستند، انجام دهند.

باز در ثواب الاعمال هست که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «من منع طالباً حاجته و هو قادر علی قضائها...»، بعضی مواقع ما فقط برای خودمان می‌خواهیم. مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: برخی سجده می‌روند و به جای این که بگویند: «سبحان ربی الاعلی و بحمده»، می‌گویند: «سبحان ربی الاعلی و به من ده!!!»، همه چیز را برای خودشان می‌خواهند. خاک بر سر این انسان که فقط خودبین است. به جای این که به فکر دیگران و برادران دینی‌اش باشد، فقط می‌گوید: خودم!

حضرت فرمودند: «من منع طالباً حاجته و هو قادر علی قضائها...»، کسی مانع برآورده شدن حاجت کسی شود، در حالی که می‌تواند آن را برآورده کند، «فعلیه مثل خطیئته عشار»، «عشار» یعنی پاچه گرفتن، یعنی همان‌طور پایش را می‌گیرد، چوبش را می‌خورد و به واسطه‌ی همین، گرفتار می‌شود.

برای «عشار» در قاموس اللغة معنای دیگری را بیان کردند و آن به معنای کسی است که باج می‌گیرد، یعنی برای چنین کسی که مانع رفع حاجت کسی شود، گناه باج‌گیرها را می‌نویسد. من بعضی‌ها را دیدم که این‌گونه هستند. جوان عزیز، توکّل به خدا باشد، حیف است که می‌گویی: رزّاق خداست، امّا طور دیگری فکر می‌کنی. دردآور است، حاضر نیست برادر تنی خودش و یا برادر مؤمنش چیزی را به دست آورد، می‌گوید: نه، من. چون الآن این پروژه‌ی من بوده، فکر من بوده و ... . عجبا! وای بر این انسان! بعد ادّعای حبّ اهل‌بیت را هم دارد! آن‌وقت چه پیش می‌آید؟!

رابطه عدم ولایت، با عدم رفع حاجت سریع از مؤمن

در جلد 75 بحارالانوار آمده که حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «ما آمن بالله و لا بمحمد(ص) و لا بعلی(ع)» نه به خدا ایمان آورده، نه به پیامبر و نه به امیرالمؤمنین، ... . ببینید چقدر مطلب مهمی است. اگر این را عارف باللهی می‌گفت، می‌گفتیم: دیگر دارید زیاده‌روی می‌کنید. این را امام صادق بیان فرمودند، معصوم.  

«ما آمن بالله و لا بمحمّد و لا بعلی(صلوات اللّه و سلامه علیهما) من اذا اتاه اخوه المؤمن فی حاجة لم یضحک فی وجه و ان کانت حاجته سارع الی قضائها و لا له ولایة بینه و بیننا». به خدا و پیامبر و امیرالمؤمنین ایمان نیاورده، کسی که در هنگام نیاز برادر مؤمنش، اوّلاً با خوشرویی با او برخورد نکند؛ ... .

بعضی مواقع نمی‌توانیم کمک کنیم، حداقل با خوش‌رویی برخورد کنیم، بگوییم: عذر می‌خواهم، شرمنده هستم، خاک بر سرم که شما به زبان آمدید و من نمی‌توانم برآورده کنم و ... . نه این که بگوییم: فکر کردی من بانک هستم، من را اشتباه گرفتی و ... .

دارند درس عملیّاتی به ما می‌دهند که اگر نمی‌توانی، با خوش‌رویی بگو شرمنده‌ام. امّا اگر بتوانی و بگویی: شرمنده‌ام، خدا هم جای دیگری می‌گوید: شرمنده‌ام. آن موقعی که می‌خواهی خدا دستت را بگیرد، فردای قیامت خدا با خنده می‌گوید: شرمنده‌ام. چون آن‌جا می‌توانستی ولی گفتی شرمنده‌ام. امّا اگر واقعاً نمی‌توانی، با خوش‌رویی برخورد کن.

بعد فرمودند: اگر به درخواست او سریع جامه‌ی عمل نپوشاند، بین ما و او ولایتی وجود ندارد.

عزیزدلم، محبّ اهل‌بیت، محبّ پیامبر، محبّ امیرالمؤمنین، محبّ ابی‌عبدالله، محبّ حضرات معصومین، دست دیگران را بگیر.

سیّد مهدی قوام چه کرد که قبرش هم مرکز حوائج است؟

خدا به سیّد قوام لطف کرد، خودش در آخر عمر شریفش بیان کرد: بعد از آن جریان، هر چه از معارف بود، به دست آوردم، اصلاً او حالی پیدا کرده بود، منبرهایش پر از حال و اشک و معرفت بود. آن جریان چه بود؟ همه‌اش برای محرّم بود، یک کسی آمده بود به او گفته بود، او هم دیده بود باید خودش کاری کند چون دیگران که ثروتمند هستند و در کنارش هستند، کاری نمی‌کنند (برخی مواقع افراد ثروتمندی که در کنار بزرگان هستند، قدمی برنمی‌دارند که همین هم سبب می‌شود در آن دنیا، در کنار آن بزرگ نباشند و فایده‌ای برایشان نداشته باشد).

خانمی که شوهرش از دنیا رفته بود و کاری نداشت، در جایی کاری برای او درست شده بود که پولش هم خوب بود. آن هم کاباره در لاله‌زار. سیّد قوام وقتی دهه تمام می‌شود، در آن‌جا می‌رود و آن خانم را صدا می‌کند. هیچ‌کس هم نمی‌داند و به راننده ماشین هم می‌گوید: تو برو بیرون. راننده تعجّب می‌کند، آن کسی هم که همراهشان بوده، قهر می‌کند و می‌رود. بعد سیّد قوام آن زن را تنها در ماشین می‌آورد. راننده هم مشکوک می‌شود که چه می‌خواهد بکند، وعده‌ای می‌خواهد بدهد یا ... . آبروی خودش را این‌گونه در خطر می‌اندازد، امّا چون روزهای اوّل بوده اجازه نمی‌دهد که کسی بفهمد و آن پاکت پولی را که به او داده بودند، می‌دهد و چنان تحوّلی در او ایجاد می‌شود که همان خانم عوض می‌شود و آن خانم، خانم جلسه‌ای می‌شود. نه الکی، بلکه حقیقی، می‌رود درس می‌خواند. سیّد قوام می‌گوید: من دیدم هر چه داشتم، از کمک کردن به اوست که اجازه ندادم او به خاطر رزقش در گناه غوطه بخورد. به هر حال زن است دیگر، روح لطیفی دارد، بچّه‌اش را می‌بیند که هیچ ندارد. تازه نمی‌خواست در آن‌جا هم گناه کند، امّا ترس او این بود که به هر حال در آن‌جا به گناه بیافتد. چشمان ناپاک، درخواست‌های بیجا و ...، نعوذبالله او را گرفتار کند. سیّد قوام این کار را می‌کند.

حالا در مورد سیّد قوام همین شد؟ خیر، این را من خودم شنیدم که بیان می‌کنم. آیت‌الله حقّ‌شناس فرمودند: یک موقعی گیر افتادم و گیر عجیبی بود. چند ختم که ختم‌های مجرّب بود انجام دادم، نشد. شب در عالم رؤیا سیّد قوام را دیدم، فهمیدم باید به آن‌جا بروم. کنار قبرش رفتم. نشستم، قرآن خواندم، توسّل جستم، گفتم: انجام بده و دست من را بگیر. چنان آن مشکلی که هر چه ختومات بلد بودم انجام دادم و به جایی نرسیده بود، حل کرد که فهمیدم خدا به او چه عنایتی کرده که قبرش، مرکز حوائج شود.

چه کردیم، چه می‌کنیم؟ دست کسی را می‌گیریم یا به فکر خود هستیم؟!

وقتی کسی از ما حاجتی خواست، چگونه برخورد کنیم تا افسوس نخوریم؟

اتّفاقاً اگر از شما درخواست کردند، در عیون اخبارالرضا هست که حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند که چگونه باید برخورد کنید. گاهی از ما حاجت می‌خواهند، می‌گوییم: إن‌شاءالله یکی دیگر برآورده می‌کند، حالا صبر کنید، اگر نشد ... .

حضرت می‌فرمایند: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَسْأَلُنِی الْحَاجَةَ فَأُبَادِرُ بِقَضَائِهَا مَخَافَةَ أَنْ یَسْتَغْنِیَ عَنْهَا فَلَا یَجِدَ لَهَا مَوْقِعاً إِذَا جَاءَتْهُ»، وقتی کسی از من حاجتی را درخواست کرد، من بلافاصله حاجت او را برآورده می‌کنم؛ چون بیم دارم که کار از کار بگذرد و دیگر او به کمک من نیاز نداشته باشد و دیگری این کار را کرده باشد. دیگر موقعش گذشته باشد و آن‌وقت افسوسش را می‌خورم.

پس معلوم می‌شود که اتّفاقاً اولیاء خدا دنبال این می‌گردند که کسی از آن‌ها چیزی طلب کند و این باب الخیر برایشان باز شود. نه این که حالا این دست و آن دست کنند. بلکه سریع به رفع حاجتش می‌پردازند.

در لحظه‌ تحویل سال چه کنیم؟

علی ای حال سال نو نزدیک است.

عزیزان، یکی از نکات بسیار مهم که ما ایرانی‌ها در سال نو داریم، همین دعای تحویل سال است که از خدا می‌خواهیم: یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال.

این هم لطف خدا به ما ایرانی‌هاست که حضرت صادق القول و الفعل می‌دانست و می‌دید که این سنّت هست، لذا این دعا را در سال تحویل قرار داد و ما خواندیم و آن سنّت دیرینه را با این دعا، معنوی‌اش کردیم. چه سر سفره هفت‌سین که بعضی‌ها می‌نشینند یا آن‌ها که در امامزاده‌ای هستند یا خدمت حضرات معصومین می‌روند، همه در آن لحظه دست به دعا برمی‌دارند و یک لحظه‌ی بسیار عالی است. این دعا را با حضور قلب بخوانید.

بعد از این دعا، اوّل دعایتان هم تعجیل در ظهور آقا جان، امام زمان باشد.
بعد از آن هم دعا کنید خداوند سایه‌ی امام‌السملمین، این سیّد عظیم‌الشّأن را بر سر ما مستدام بدارد. خدا گواه است اگر سایه‌ی ایشان کم شود، اوضاع مملکت به هم می‌ریزد. می‌بینید چه خبر است، تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. برای وجود نازنین ایشان خیلی دعا کنید که إن‌شاءالله تا ظهور آقا جان، سایه‌شان بر سر همه‌ی ما مستدام باشد.
بعد هم برای دیگران دعا کنید. این‌ها رمز است که می‌گویم. قبل از این که بخواهید برای خودتان دعا کنید، برای دیگران دعا کنید. چون فرمودند: اگر می‌خواهید حوائجتان برآورده شود، اوّل برای دیگران دعا کنید.

بعد برای خودتان و خانواده‌تان دعا کنید. از مادر گیتی یاد بگیریم: «الجار ثم الدار». اوّل برای دیگران دعا کنید، اتّفاقاً این کار سبب تضمین استجابت دعای خودتان می‌شود.
امّا قبل از سال تحویل، سعی کنید، قرآن بخوانید و چند دقیقه‌ای با آقا جان حرف بزنید. از آقا جان بخواهید و بگویید: سال دارد تحویل می‌شود، شما مقلّب القلوبی، قلب ما را عوض کن. به اذن الله تقدیر امور در ید مقدّس شماست، مدبّر اللیل و النهار شمایی، آقا جان عنایت کن. آقا جان، شما یک نگاه کنی، تمام است، محوّل الحول و الاحوالی. آقا جان، یک نگاهی کنی، حالم عوض شود، حالم خوب شود، خوب‌تر شود، احسن شود. آقا جان، جان مادرت نرجس خاتون دستم را بگیر، آقا جان، تحوّلی در من ایجاد کن که می‌نشینم، یاد تو باشم، بلند می‌شوم، یاد تو باشم. حرف می‌زنم، یاد تو باشم. سکوت می‌کنم، یاد تو باشم. می‌خوابم، تو را ببینم. بیدار می‌شوم، تو را ببینم. می‌شود این‌طور شوم؟ می‌شود طوری شوم که هر چه ببینم، تو را ببینم، هر جا می‌چرخم، جمال نورانی شما را ببینم، این‌طور تحوّل در من ایجاد کن که دنیا و مافیها در جلوی چشمم کوچک و تو بزرگ شوی، عاشقت شوم، هر جا بروم مست باشم، عین این‌ها که دیوانه‌ی کسی شدند، دیوانه‌ی تو شوم، دیوانه‌ام کن قربانت بروم. اگر بشود، چه می‌شود! آقاجان، جان مادرت نرجس خاتون، آن کلید ورود به قلبت دستم را بگیر.

هنگام سال تحویل برای مادر آقا جان، فاتحه بخوانید.

دعای «اللهم عرفنی نفسک ...» را بخوانید.

دعای سلامتی را بخوانید.

دعای فرج را بخوانید.

بعد آقا را به مادرش قسم بده، هنگام شب سال تحویل است که امسال مصادف با شهادت امام هادی است و إن‌شاءالله همه رعایت می‌کنیم، بیان کنید: آقا قسم به جد بزرگوارتان دست ما را بگیر. اشک بریز، نمی‌دانید این دو قطره اشک چه می‌کند. بگو: آقاجان به جان پدربزرگت دستم را بگیر. اگر اشکت جاری نشد، بگو: به جان عمه جانت زینب دستم را بگیر. به جان مادرت زهرا، آن مادر پهلو شکسته‌ات دستم را بگیر. در من تحوّل ایجاد کن. شما می‌توانی، یا محوّل الحول و الاحوال. من نمی‌توانم. شما در من تحوّل ایجاد کن. قسمت دادم به جام عمّه‌ات، آقا جان به جان مادرت زهرای اطهر، آقا جان به آن لحظه‌ای که مادر مابین در و دیوار صدا زد: این ولدی المهدی. لحظه‌ای که مادر تو را صدا زد، تو هم ما را صدا بزن، بگو: بیا، من دیگر تو را می‌خواهم، می‌خواهم تو را درست کنم، تو را آدم کنم. آقا جان، با یک نگاه تحوّل‌آور به من نگاه کن. از کریمان چیزی کم نمی‌شود، شما کریمی، طوری عنایت کن که من متحوّل شوم. آقا جان، آن لحظه‌هایی که همه دست به دعا برداشتند و هر کس دارد حاجتی برای خودش طلب می‌کند، حاجت من این است: می‌شود من را برای خودت انتخاب کنی، می‌شود من آدم شوم، درست شوم و برای همیشه عاشقت شوم؟! می‌شود می‌نشینم یادت باشم، بلند می‌شوم یادت باشم، این‌طور در من تحوّل ایجاد کن و کاری کن که نگاهم به دنیا و مافیها و دیگران نباشد، فقط یاد تو باشم، هر چه بلا هم سرم آمد، بپذیرم و بگویم: در راه مولایم، همه را به جان می‌خرم، قربانت بروم، قربان مادرت نرجس خاتون بروم، قربان عمه‌جانت زینب بروم. قربان مادرت زهرای اطهر بروم، این‌طور در من تحوّل ایجاد کن، آقا، من را درست کن.

«یا وصی الحسن و الخلف الحجة، ایها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول الله، یا حجة الله علی خلقه، یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله»



منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین