کد خبر : ۹۴۲۲۶
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۹
روایت حاج غلامرضا سازگار پیر غلام اهل بیت(ع) از روزهای مبارزه و پیروزی

گفته بودند هرجا سازگار را دیدید با تیر بزنید

یـک روز در نظام آبـاد هیئـت داشـتم کـه پلیس هـا ریختنـد و همگی گیر افتادیم اما توانسـتم خـودم را نجـات دهم. به یکـی از پلیس ها که اتفاقـا آدم خوبی هـم بود، گفتـم روضـه دارم و باید بـروم تا به مجلس برسـم؛ آن پلیس کمکم کـرد و مرا به بیـرون هدایت کـرد.

عقیق: مداحـان یکـی از تاثیرگذارتریـن گروههـای مردمـی هسـتند کـه در رویدادهـای ملـی بزرگـی همچـون دوران انقلاب و دفـاع مقـدس، نقـش مهمـی را ایفـاکـرده و شـانه بـه شـانه مـردم برای رسـیدن بـه پیـروزی قـدم برداشـته اند. حـاج غلامرضا سـازگار پیرغلام اهلبیـت(ع) نیز یکـی از آن مداحانـی اسـت که نامـش به عنـوان فعال سیاسـی دوران انقلاب به چشـم می‌خـورد. او خاطـرات زیـادی از آن دوران انقلاب دارد؛ یعنـی زمانـی که 35 سـال بیشـتر نداشـته و در همان سـن و سـال بـا اشـعار و صدای نابـش، بـرای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش کرده اسـت.

*حـاج آقـا! شـاید تاکنـون گفت وگـوی اختصاصـی دربـاره روزهـای مبـارزه مـردم علیه رژیم ستمشـاهی نکرده ایـد از آن روزها برایمـان تعریـف کنید. بـه عنوان یـک مداح چطـور بـرای انقلاب تلاش می‌کردیـد؟

هـم مـداح بـودم و هـم شـاعر، بنابرایـن خودم شـعر می سـاختم و خـودم هـم می خوانـدم. خـدا را شـکر فعالیت هایـم آنقـدر تاثیرگـذار شـده بـود که حکم ترور مرا داده بودند. سـازمان امنیـت گفته بود، هرجا سـازگار را دیدیـد، با تیـر بزنید .  

*بیشترکجاها می‌خواندید؟

همـه جای تهـران. در مسـاجد و حسـینیه ها و حتی در راهپیمایی هـا. اصلا برایـم فرقی نمی کـرد که چه حکمی برایم داده اند، فقط دلم می خواسـت انقلابمان به سـرانجام برسد.

*کدام شعرتان بیشتر از همه صدا کرد؟

 آن روزی کـه سـینما رکس آبـادان را آتش زدند، شـعر من شـاه بدی هسـتم را سـروده و خواندم. در این شـعر میخوانـدم،«منـی کـه بـر شـما در سـینمای خیس آبـادان، کبـاب بی تقلـب می پزم از گوشـت انسـان، من شـاه بدی هسـتم» که مردم هم بـا طعنه میگفتند نه نه. این شـعر خیلی صدا کرد و مردم مـدام می خواندند. همچنین شـعری که در روز چهلم شـهدای میدان ژاله خواندم هـم خیلی بازخورد داشـت.


تصویری قدیمی از استاد سازگار ، حاج سید حسن احمدی و حجت الاسلام سید محمود مومنی در دوران جوانی

* در چنیـن شـرایطی، هیـچ وقـت گیـر نیفتادیـد؟

 یـک روز در نظام آبـاد هیئـت داشـتم کـه پلیس هـا ریختنـد و همگی گیر افتادیم اما توانسـتم خـودم را نجـات دهم. به یکـی از پلیس ها که اتفاقـا آدم خوبی هـم بود، گفتـم روضـه دارم و باید بـروم تا به مجلس برسـم؛ آن پلیس کمکم کـرد و مرا به بیـرون هدایت کـرد. آن روز مثل خیلی از روزهای دیگر، خطر از بیخ گوشم گذشـت و گیر نیفتادم.

* خاطره جالبی هم از آن دوران دارید؟

 آن روزهـا پـر از خاطره اسـت که هیچ وقـت فراموش نمی شـود. یکـی از خاطرات خیلـی جالـب آن روزها، اتفاقـی بود کـه در اصفهان افتـاد. رفقا می گفتند یک روز دانشـجویان تجمـع کـرده و شـعار مرگ بر شـاه خائـن وطن فـروش می دادنـد کـه مسـئول نظامـی شـهر بـرای خنثی کـردن ایـن تظاهـرات، یک سـری افـراد بی سـواد و سـیاهی لشـکر را جمـع کـرده بـود تـا شـعار مخالف آنهـا بدهند امـا این افـراد نـادان در پاسخ به شـعار دانشـجویان می گفتند جاوید باد شاه خائـن وطن فروش! به واقع از این دسـت خاطرات کم نداریـم که ایـن خاطـرات در آن روزها باعث می شـد لبخند به لـب انقلابیون بیاید .

*برای خودتان هم خاطره شیرینی اتفاق افتاده؟

 یـک روز در بهشـت زهرا(س) درحالـی کـه مـردم مـرا بـه دوش گرفتـه بودنـد اشـعاری خواندم کـه خیلی تاثیرگـذار بـود. باتوجـه بـه اینکـه مـرا از قبـل هـم تهدیـد کـرده بودند، خیلی هـا به من گفتند، امشـب منـزل نرو، چـون حتما می آینـد و تـو را می برند. من به حرفشـان گوش نکـردم و بـه منزل رفتم. سـاعت 10 حکومـت نظامـی بود امـا سـاعت 12 ،زنگ خانه مـا را زدنـد. همسـرم با نگرانی پرسـید چه شـده؟ به ایشـان گفتم بـه خاطر شـعری که امـروز خوانـده ام، مامـوران آمده انـد مـرا ببرنـد. بـا صلـوات سـمت در رفتـم و با تـرس و نگرانـی در را بـاز کـردم. در کمال نابـاوری دیدم خبـری از مامـوران نیسـت! بلکه فقط خانـم همسـایه آمـده تا در مـورد لبـاس جدیدی که خریـده نظـر همسـرم را بپرسـد! آن شـب بـا تمـام اسـترس هایش بـه خیـر گذشـت و یک بـار دیگـر از خطر نجـات پیدا کـردم.  

*حـاج آقـا! آن دوران همه مداحـان فعالیت سیاسـی داشـتند یا ایـن فعالیـت منحصر به تعداد خاصـی از مداحـان بود؟ اتفاقا برعکس، تعداد انگشـت شـماری از مداحان بودند که وارد سیاست نمی شدند. بیشـتر مداحان خدمت به انقلاب را وظیفه خودشـان می دانسـتند و با شـرکت در راهپیمایی هـا، دم می دادنـد و نوحـه می خواندنـد. خود مـن چندبـار در راهپیمایی هایـی حضور داشـتم که به تیرانـدازی ختم شـد. حتی یک بار در خیابـان طیب آن زمان، تیر دقیقا از بالای سـرم رد شـد و به دیـوار خورد. متاسـفانه سـعادت شـهادت نداشـتم و هیچ وقـت این موضوع را فرامـوش نمی کنم.


عکس قدیمی استادسازگار درکنار استادش مرحوم حاج ملاحسین مولوی  به همراه حاج علی خورشیدی‌ وحاج اسدالله سلیمانی

*علاوه بـر فعالیتهـای انقلابی، از نزدیک هم بـا امـام ارتباط داشـتید؟

روزی در قـم و در محضر ایشـان و در نیم قدمی امام، شـعری را برایشـان خوانـدم. در ایـن شـعر صحبـت آیت الله امینـی را کـه گفته بودنـد امام ذخیـره الهی برای شـیعه هسـتند، آورده بودم که شـعر خوبی هم از آب درآمـد.

در مجموع چند شعر برای انقلاب گفته اید؟

شـعرهایی که بـرای تحولات انقلاب، دفـاع مقدس، منافقیـن و... گفتـه ام، یـک کتـاب 500 صفحـه ای می شـود امـا چـون ایـن اشـعار در آن دوران کارآمـد بـود، هیچ وقت این کتاب را چاپ نکردم. این شـعرها بـرای آن موقـع مفید بود و خیلی هم اسـتفاده شـد. نـه تنهـا خـودم ایـن اشـعار را میخواندم بلکـه بقیه شـاعران را هـم تغذیـه می کردم.  

*الان هم شعر سیاسی می‌گویید؟

 اگـر لازم باشـد می گویـم کـه اتفاقا چندسـال پیش هـم شـعری گفتم.


منبع: چهارده

نشريه مشترك موسسه قدس و سايت عقيق

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین