۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۵ : ۱۵
بیان شد که ولایت مطلقه سرمایه به عنوان متکفل اداره زندگی بشر در دنیای امروز، ادعای دموکراسی و آزادی و مشارکت را مطرح میکند اما آنچه عملا در عرصه سیاسی محقق میشود، خرید و فروش آراء مردم توسط احزاب و رسانهها بر مبنای سود سرمایه است زیرا تامین هزینههای سنگین فعالیت احزاب و رسانهها توسط قشری امکانپذیر است که بالاترین توانایی مالی را داشته باشند. در نتیجه، قشر سرمایهدار بستر انتخابات و گزینش مردم را شکل میدهند و با جهتدهی به آرای عمومی، مجریان متناسب با سود سرمایه انتخاب میشوند. پس از انتخاب مجریان، تصمیمگیریهای آنان نیز به یک روند کارشناسی و علمی وابسته است؛ یعنی مجریان، بر اساس «تصمیمسازی»هایی که توسط متخصصین انجام گرفته به تصمیمگیری و اجرا مبادرت میکنند. این در حالی است که خود علوم و تخصصها ـ که مبنای تصمیمسازی است ـ نیز در جهت توسعه سرمایه قرار گرفته، زیرا امروزه علم و تخصص و تحقیقات، شکل سازمانی و پیچیده به خود گرفته و با صرف هزینههای سنگین امکانپذیر میشود، لذا سفارش تحقیقات توسط سرمایه و سود آن معین میگردد و در نتیجه استراتژی تحقیقات و شکلگیری تخصصهای جدید یا منسوخشدن تخصصهای قبلی بر محور سود سرمایه مدیریت میشود و توسعه علم و فرهنگ و تخصص هم توسط ولایت مطلقه سرمایه رقم میخورد.
در عرصه اقتصاد نیز گرچه ادعای رقابت آزاد برای تولید کالا مطرح است اما انحصارات و تنظیمات و مجوزات و قوانینی که به نفع کالا و بر ضد انسان ایجاد شده، اقتصاد را شکل میدهد و انسان را به اسارت مکتب سرمایهداری در میآورد و بردهداری مدرن را تحقق میبخشد و همه قوای جسمی و ذهنی و روحی ملت ها و منافع عموم را به نفع یک قشر خاص (سرمایهداران و کارتلها و تراستها) مصادره میکند. پس اهلدنیا هیچ عرصهای از عرصههای حیات اجتماعی را رها نکردهاند و به صورت مطلق، ولایت خود را اعمال میکنند و همه ابعاد جامعه را با سود سرمایه هماهنگ میسازند و دنیاپرستی و بتپرستی مدرن را به بروز و ظهور میرسانند، البته اعمال این ولایت به حدی پیچیده است که بشریت امروز احساس میکند در بالاترین درجات آزادی سیاسی و رقابت اقتصادی و... قرار گرفته و این در حالی است که آنچه محقق شده، سرابی از آزادی و رقابت و رفاه است: «والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظمئان ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیئا» پس از این تبیین فشرده پیرامون ولایت مطلقه سرمایه، باید به تبیینی جدید از ولایت مطلقه فقیه پرداخته شود که متناظر و هموزن ولایت کفار باشد، یعنی برخلاف روند متداول که برای اثبات ولایت مطلقه فقیه، به مباحث فقهی استناد میشود یا بحثهایی نظری ارائه میگردد، باید ولایت مطلقه فقیه را به نحو عینی ـ و نه نظری ـ توضیح داد زیرا آماج هجمه دشمن، زندگی عینی بشریت و اداره جوامع است و شبهات نظری از محوریت خارج شده است. همچنین باید موضوع ولایت مطلقه فقیه را بر مبنای اعتقادات ـ که حاکم و مقدم بر فقه است ـ تشریح کرد؛ همانطور که حضرت امام فرمودند ولایت مطلقه فقیه، همان ولایت رسولالله است و آن را در ردیف اصول اعتقادات قرار دادند.
در این راستا باید توجه داشت که طبق اعتقادات حقه، این دنیا «دار امتحان» است و خداوند به بشر برای انتخاب راه مثبت یا منفی اختیار داده است و انسان می تواند راه حق یا باطل را انتخاب کند و در مقابل دستگاه الهی به معارضه و دشمنی روی بیاورد و یا تسلیم شود و با آن همراهی کند. یعنی به واسطه «اختیار» سه نظام، دستگاه و جامعه ایجاد میشود: «کفر»، «نفاق» و «ایمان». خدای متعال در ابتدای سوره بقره، این سه جامعه و نظام و دستگاه را به شکلی بسیار زیبا بیان میکند. بعضی انسانها همراهی با دستگاه الهی و تسلیم در برابر خدای متعال را اختیار می کنند و مدیریت او را بر عالَم می پذیرند و علیرغم قصورها و تقصیرهایی که دارند، برنامه او را برای رشد و سعادت بشر را قبول میکنند که اینان مومنین هستند: «الذین یومنون بالغیب و...». دسته دیگر به مقابله صریح و علنی با دستگاه الهی می پردازند و دشمنی با خداوند را در پیش میگیرند و چه مورد انذار قرار گیرند و چه نگیرند، ایمان نمیآورند: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ.» البته در آیات مختلف قرآن بیان شده که کفار خیال می کنند در دشمنی با خدای متعال موفق خواهند شد اما آنان توان به عجز درآوردنِ دستگاه الهی را ندارند: «و اعلموا أنکم غیرمُعجزی الله». اما دسته دیگری نیز وجود دارد: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ.(8 ،بقره) که به زبان میگویند ایمان آوردهایم ولی در قلب آنها مرضها و بیماریهای بزرگی است و اهل خدعه با خدای متعال و رسول و مومنین هستند. اینها همان منافقین هستند که همانند کفار دنیاپرستاند اما از آنجا که اهل کفر آنها را در دستگاه خود راه نمیدهند، خود را از اهل ایمان معرفی می کنند تا با استفاده از قدرت موجود در جامعه دینی، به ریاست برسند و با تکیه به ادبیات دینی به اهداف مادی خود دست پیدا کنند.
پس مسلمات اعتقادی حکم میکند که در دار دنیا، سه دسته و سه گروه پدید میآید: «مومنین ، کفار ، منافقین». حال برای اینکه ارتباط این مطلب با ولایت مطلقه فقیه در عصر غیبت روشن شود، باید توجه داشت که شکلگیری این سه نحوه برخورد با مدیریت خدای متعال، فقط به معنای پدید آمدن «فردِ» کافر یا «فردِ» منافق و یا «فردِ» مومن نیست و به عبارت دیگر، هر شخص به صورت انفرادی کافر یا مومن و یا منافق نمی شود، بلکه آنچه در عینیت و واقعیت جریان دارد این است که در دار دنیا، «جامعه»ی کفر و «جامعه»ی نفاق و «جامعه»ی ایمان تشکیل میشود. یعنی اینگونه نیست که اختیار فقط به شکلگیری سه نوع انسان منجر شود بلکه اختیار، شکل اجتماعی پیدا میکند و سه نوع نظام، سه نوع دستگاه و سه نوع جامعه پدید میآورد. در واقع هر کدام از این نظامات، انسانها را حول محور خود جمع میکنند و امتسازی و جامعهپردازی میکنند، اهل تدبیر و محاسبه و طراحی و نقشهکشی هستند، به انواع ریاضتهای فکری و عملی تن میدهند، روحیات و اذهان و افکار و ارتکازات مردم را به نفع خود جهتدهی میکنند، فدایی و جاننثار دارند، نیرو تربیت میکنند، نخبگان و متخصصین و اصناف و اقشار را به کار میگیرند، به هماهنگسازیِ مقدورات و منابع متنوع در راستای اهداف خود دست میزنند، نیروی نظامی و امنیتی ایجاد میکنند، آیینسازی و فرهنگسازی میکنند و... خلاصه به صورت فردی کار نمیکنند. پس برخلاف تصور متداول، تعریف «کافر» به «منکر وجود خدای متعال» منحصر نمیشود بلکه او علاوه بر این نفی و انکار، هزاران کار اثباتی انجام میدهد چون با انکار مدیریت خدای متعال بر عالَم، به دنبال آن است که هوای نفس و تمنیات خود را در این جایگاه قرار دهد و به تعبیر قرآن کریم «أفرأیت من اتخذ الهه هواه»، نفس خود را به عنوان خدا و معبود قبول دارد و آن را میپرستد.
در واقع کفار همگی در یک درجه نیستند تا با شنیدن این اصطلاح، ذهن ما تنها به طرف عناصر عادی و معمولی منصرف شود، بلکه برخی کفار برای تخلیه شهوات و ارضاء تمنیات خود به صورت حرفهای عمل می کنند و به لذات معمول و متداول قانع نیستند و بالاترین سطح از لذائذ مادّی را دنبال میکنند و از آنجا که دستیابی به این سطح از لذائذ به صورت فردی ممکن نیست، به استثمار سایر انسانها مبادرت میکنند. در یک مثال ساده، کسی که اهلدنیا باشد، ملاحظه میکند که فقط برای خوردن یک غذای خوب، باید به سر چشمه برود و آب بردارد و سپس چوب جمع کند و آتش روشن کند و در جنگل به دنبال مواد غذایی بگردد و آنها را برای طبخ آماده کند و... و به این ترتیب باید تمام روز را زحمت بکشد تا در آخر شب، موفق به صرف غذا شود. چنین وضعیتی برای کسی که به دنبال برترین سطوح از شهوات و تمنیات مادی است، قابل تحمل نیست و لذا لذتپرستیِ حرفهای به او حکم میکند تا انسانهای مختلفی را به خدمت بگیرد تا با بیگاریکشیدن از آنها، بهترین غذا با کمترین زحمت برای او حاضر شود. پس کافر و دنیاپرستِ حرفهای لاجرم به جمعکردن فدایی و زیردست و نوکر و چاکر و... و میپردازد و با ارعاب و تهدید و تطمیع و...، طبقه حاکم و محکوم و قشر فرمانده و فرمانبردار ایجاد میکند و زیردستی و خدمتگزاری را به خود را به اکثریت مردم تحمیل میکند و جایگاه مدیریت و ریاست را برای خود به پذیرش عمومی میرساند و به عبارت دیگر برای رسیدن به هوای نفس خود، جمع و جامعه تشکیل میدهد.
در نتیجه، آن مثال ساده درباره نحوه تهیه غذا به صورت فردی، به «آشپزخانه دربار» تبدیل میشود؛ بخش کوچکی از دستگاه عریض و طویل سلطنت که به نحوی تنظیم شده تا برای طبخ هر غذایی در هر فصلی با هر کیفیت و جزئیاتی که سلطان بخواهد، آماده باشد. یا گزارشهای تاریخی که میگوید برخی پادشاهان 4000 کنیز را در حرمسرای خود نگهداری می کردند، نشان میدهد که ائمه کفر در چه سطحی از لذتپرستی قرار داشتند و این عمق از تمنیات مادی خود را با تدابیر و ریاضتهای مختلف (ارعاب و تهدید و خوف و تطمیع و...) محقق میکردند و نوامیس مردم را به حرمسرای خود ملحق مینمودند. پس در این دنیا و به دلیل اختیار، فقط «انسان کفار» و «انسان منافق» پدید نمیآید بلکه «جامعه کفر» و «جامعه نفاق» شکل می گیرد و کفار حرفه ای برای رسیدن به بالاترین لذات، جامعه تشکیل می دهند. همچنانکه مومنین برای رشد و تکامل و ارتقا در پرستش خدای متعال، به صورت فردی موفق نخواهند بود و باید جامعه ایمانی را تشکیل دهند.
حالا باید بر اساس فرهنگ دینی به بررسی ماهیت و هویت دستگاه کفر و نفاق پرداخته شود. امیرالمومنین علی (ع) در خطبه 176 نهجالبلاغه میفرمایند: «فاستشفوه من أدوائکم، و استعینوا به علی لاوائکم فان فیه شفاءً من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق، و الغی و الضلال» به تعبیر امیر المومنین(ع) قرآن دوای بزرگترین بیماری و مرض انسان و جامعه است و بزرگترین مرض و بیماری انسانها و جوامع نیز همان کفر و نفاق است. چون کفار و منافقین، شهوات و لذات و دنیا را هدف خود قرار دادهاند و برای رسیدن به آن، جوامع و انسانها و امتها را بیچاره می کنند و به جنون و دیوانگی میافتند و با دیدن محدودیت امکانات دنیوی، دائما به دنبال ضمیمهکردن اختیارات و نوامیس و اموال به خود هستند و میدانند که اگر اینها را نداشته باشند، نمی توانند به بالاترین سطوح لذت دست پیدا کنند.
به عنوان مثال، اگر شما در پیادهرو، نانی را ببینید که بر میخی آویزان شده، نمیگویید این نان صاحبی ندارد و برای من است بلکه میگویید صاحب این نان، نانواست که آن را برای نشاندادن کیفیت محصول خود در برابر مردم قرار داده. یعنی عقلاء برای چنین کالای ساده و ارزانی چنین ادعایی نمیکنند اما ائمه کفر و نفاق نه تنها مدیر و صاحب این عالَم را با همه عظمت و پیچیدگی آن انکار میکنند بلکه خود را صاحب این دنیا معرفی میکنند و هر کسی را هم که با چنین منزلت خودساختهای مقابله کند، نابود میکنند و برای رسیدن به شهوات خود دائما پنجه به تن و روح بشریت می اندازند تا همه مقدورات را به خود ضمیمه کنند! لذا این عناصر در اعلی درجات مرض و جنون هستند.
لذا خداوند متعال در سوره نحل درباره این مجانین، اینگونه تعبیر میکند: «لکن من شرح بالکفر صدراً فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم» اینها کسانی هستند که «شرح صدر للکفر» پیدا کردهاند و سینه خود را برای کفر گشاده کردهاند و و ظرفیت وجودی خود را برای دنیاپرستی دائما ارتقا میدهند. لذا حتما به جوامع و قدرتهای دیگر حملهور هستند تا مقدورات آنها را مال خود کنند؛ یعنی یک جامعه کافر یا منافق هم به دیگر جوامع کفر و نفاق حملهور است و هم به جامعه ایمانی هجمه میآورد. البته بزرگترین خطر در نظر آنها، مومنینِ خداترس آخرتگرا هستند که اهل دنیاپرستی نیستند. چون کافر با کافر ممکن است همزیستی داشته باشد و برای رسیدن به دنیا با هم به تفاهم برسند ولی مطمئن هستند که با مومنین هیچ تفاهمی بر سر دنیا نخواهند داشت. چون مبنای مومن، توجه به آخرت است و اصلا مبنایش را دنیا قرار نداده که بخواهد بر سر تقسیم دنیا با کافر به تفاهم برسد و لذا هیچگاه در زمین بازی کافر قرار نمیگیرد. به همین جهت است که حمله کفر به جامعه ایمانی شدیدتر است؛ یعنی وقتی مومن در زمین بازی کافر قرار نگیرد و جامعه ایمانی خود را تشکیل دهد، ملتها مشاهده می کنند که افرادی هستند که علیرغم ریاست و حاکمیت، مردم را اسیر هوای نفس خود قرار نداده اند و زیبایی ائمه نور و جامعه مومنین را میبینند که این امر، دستگاه کفار را به خطر می اندازد. به عنوان مثال انبیاء الهی آمدهاند و در مقابل سلطه دنیاپرستان، سپر بلای مردم شدهاند تا آنها را نجات دهند و هدایت کنند و با این حال، هیچ اجری نمیخواهند: «لا اسئلکم علیه اجرا». زیبایی حرکت نبی اکرم و ائمه معصومین، دستگاه کفر و نفاق را به خطر می اندازد و لذا شدیدترین حملات را بر ضد دستگاه ایمانی ترتیب میدهند.
حال اگر طبق اعتقادات دینی، سه جامعه کفر و نفاق و ایمان شکل گرفت و این وحشیگری و دیوانگی و جنون در جامعه کفر و نفاق، باعث حمله مداوم به دستگاه ایمان شد، آیا این حمله ها در دوران غیبت تعطیل می شود؟! آیا در دوران غیبت، هوای نفس کفار از بین میرود؟! شهوتپرستی آنها تعطیل می شود؟! کفر و نفاق در دوران غیبت تعطیل میشوند؟! یا با مشاهده تاریخ معلوم میشود که هر چه زمان بیشتری میگذرد، کفر و نفاق در حال بسط و گسترش و... هستند؟! و به شیوه های جدید ضربههای خود را اعمال می کنند؟! در کشور به اصطلاح متمدن و پیشرفته آمریکا 25 درصد بوجه سالانه (یعنی یک تریلیون دلار از چهار تریلیون دلار بودجه سالانه امریکا) در امر بهداشت هزینه می شود و چنین پول کلانی برای رهایی بشریت از بیماریهای مادی صرف می شود.
حالا اگر در فرهنگ دینی ما کفر و نفاق به عنوان بزرگترین بیماری بشریت معرفی شده، مومنین حداقل به اندازه تلاش برای رهایی از بیماریهای جسمی، نباید برای نجات از خطر کفر و نفاق به عنوان بزرگترین بیماری، هزینه مادی و معنوی کنند؟! نباید تدبیر و مدیریت و برنامهریزی برای دفاع داشته باشند؟! برای جمعآوری زبالهها در یک شهر، مدیریت شهری ضرورت دارد و اگر کارگران شهرداری اعتصاب کنند، زبالههای در کوچه و خیابان باقی میماند. یعنی برای نیاز مادی سادهای مانند جمعآوری زباله، مدیریت و دستگاه لازم است اما در مقابل هجمههای سنگین و بیوقفه و وحشیانه کفار و منافقین، مدیریت ایمانی و دستگاه الهی لازم نیست؟! پس چگونه باید جلوی این هجمه ها ایستاد و تاب آورد؟! آیا نباید سنگر بزنیم و میمنه و میسره و قلب لشکر را طراحی و تنظیم کنیم؟! آیا میتوان پذیرفت که در مقابل اکبر الداء و برای مبارزه با بزرگترین بیماری بشری و آثار خطرناک آن، یک دستگاه مدیریت و ولایت لازم نیست؟! در مقابل بیماری های جسمی و روحیِ متداول، دستگاه عریض و طویلی به نام وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی طراحی شده و مدیریت میشود اما در مقابل اکبر الداء، طراحی و اجرای یک دستگاه مدیریتی ضرورت ندارد؟! میتوان تصور کرد که هجمه های وحشیانه کفر و نفاق در دوران غیبت تعطیل میشود؟!
روشن است که نه آن هجمه های وحشیانه حکومت های کفر و نفاق در دوران غیبت تعطیل میشود و نه بدون مدیریت و جبهه آرایی، صف بندی در مقابل آنها و دفاع از جامعه ایمانی امکانپذیر خواهد بود. لذا «ولایت مطلقه فقیه» یعنی مقابله با هجمه های کفر و نفاق، مطلق است و قیدی ندارد و این قبل از آن است که به احکام فقهی و بررسیهای اجتهادی برسیم زیرا این ضرورت، به مسلمات اعتقادی درباره ماهیت این دنیا و اختیار بشر و تعریف دینی از دستگاه کفر و نفاق باز میگردد. از همینجاست که پشتوانه علمی و نخبگانی برای تأکید مکرر مقام معظم رهبری بر توجه به دشمن و نقشه آن روشن میشود: چون دیوانگان و مجانینی در این عالم وجود دارند که با اختیار فاسد خود، در پستترین وضعیت قرار گرفتهاند و از منزلت حیوانی نیز سقوط کرده و پایینتر رفتهاند و همان ائمه کفر و نفاق هستند که در برخورد با دیگر انسانها به بدترین مریضیها و بزرگترین وحشیگریها و خطرناکترین جنونها مبتلا هستند و هیچگاه این رویه دیوانهوار خود را رها و تعطیل نمیکنند.
بعضا در جامعه با زبان طنز گفته میشود: چرا طی این 40 سال، هیچگاه از «برهه حساس کنونی» عبور نمی کنیم و همیشه در این وضعیت قرار داریم؟ به این دلیل که هیچ وقت دنیاپرستیِ ائمه کفر و نفاق تعطیل نمی شود و واقعیتِ جاری در این دنیا، درگیری و دشمنی ائمه کفر و نفاق با دستگاه ایمان است. متناسب با همین واقعیت است که از 6236 آیه در قرآن، تنها حدود 500 آیه درباره احکام فقهی است و خداوند متعال در مابقی آیات قرآن مکررا درباره مرزبندی با کفار و منافقین صحبت میکند و به مومنین درباره خطر دچارشدن به کفر یا نفاق هشدار میدهد، چون در این صورت، احکام فقهی موضوعیت نخواهد داشت و انسانها اسیر شهواتِ ائمه کفر خواهند شد.
پس مومنین و جامعه ایمانی همیشه و خصوصا در زمانی که به قدرت برسند، در «برهه حساس کنونی» قرار دارند و هجمههای مداوم دستگاه طغیان، باعث میشود که این برهه حساس هیچ گاه در این دنیا به پایان نرسد. همانطور که نبی اکرم (ص) بعد از تشکیل حکومت در مدینه، هر سال حداقل درگیر یک جنگ شدند و به تعبیر رایج، همیشه در برهه حساس کنونی بودند. امیرالمومنین(ع) پنج سال حکومت کردند و سه جنگ داشتند، لذا برهه حساس کنونی تمام نمیشود چون منافقین و کفار دست از سر انبیا و اوصیا و مومنین و اولیاء بر نمی دارند و نگرانند که زیبایی دستگاه الهی و جامعه ایمانی، سلطه آنها را تضعیف کند و مردم را از دور آنها پراکنده کند. لذا در شرایطی که پس از شکست داعش همه در حال خوشحالی و سرور بودند، رهبری باز هم فرمودند هوشیاری خود را در مقابل تداوم نقشه دشمن حفظ کنید یا پس از پایان مذاکرات هسته ای، رهبری فرمودند مواظب زیاده خواهی دشمن باشید. چنین موضعی یک بدبینی و توهم نیست بلکه نص و روح و اساس ادبیات قرآن است زیرا انسان و جامعهای که هواپرست و دنیا خواه باشد، دست از تجاوز و تعدی و سلطه بر نمیدارد و راضی نمیشود که حتی ذره ای از مقدورات طبیعی یا انسانی، از تسلط او حارج شود و در صورتی که چنین اتفاقی بیفتد، دائما حمله ور است تا دوباره مقدورات از دسترفته را به مالکیت خود بازگرداند. لذا تداومِ «برهه حساس کنونی»، یک واقعیت مسلم اعتقادی در فرهنگ دینی ماست.
بر همین اساس، گرچه حالت قدردانی و تکریمی که ملت ایران در برابر شهدا ابراز میکنند بسیار شایسته و ارزشمند است اما این تعبیر معروف که: «شهدای جنگ تحمیلی و شهدای مدافع حرم رفتند تا ما در امنیت و آسایش زندگی کنیم» تعبیر دقیق و کاملی نیست. یعنی صحیح است که با این فدارکاریهای مخلصانه شهدا، سطحی از امنیت (مانند امنیت از لحاظ نظامی و دفاعی) برای جامعه ایمانی پدید میآید، اما کفار و دنیاپرستان هیچگاه در برابر ملت خداپرست و آخرتگرای ایران آرام نمی شوند و سطوح و ابعاد جدیدی از هجمه و ناامنی (مانند جنگ فرهنگی و جنگ اقتصادی) را تدبیر میکنند و لذا ما بعد از هر پیروزی باید خودمان را برای مقابله با هجمه ها و حمله های بعدی کفار آماده کنیم. لذا زندگی با آسایش برای مومنین در این دنیا تنها زمانی محقق می شود که دوران ظهور فرا برسد؛ یعنی دورانی که مومنین بر کفار و منافقین، غلبه جهانی پیدا میکنند.
در واقع سادهاندیشیهایی که ولایت مطلقه فقیه را به دلایل ظاهرا فقهی و دینی رد می کند، ناشی از عدم شناخت عمیق نسبت به ائمه کفر و نفاق و دستگاه دنیاپرستان و طغیانگران است. اینها عناصری ویژه هستند که که بعضا درک از عمق ضلالت و عناد آنها برای ما ممکن نیست؛ همانطور که درک از عمق نورانیت ائمه معصومین برای ما محال است. به عنوان نمونه، خدای متعال در مواضع مختلفی از قرآن کریم تصریح می کند: «انما تجزون ما کنتم تعملون» هر جزایی که در آخرت به شما داده می شود، فقط و فقط و فقط ناشی از اعمال شماست. یعنی عمل آنها به قدری فجیع و دیوانهوار و ظلمانی بوده که چنین عذابهای بزرگ و دردناکی را به دنبال داشته است. اینطور نیست که چون خدای متعال در دار دنیا دستبسته بوده، تصمیم گرفته تا در عالم آخرت، به انتقامی چندینبرابری اقدام کند؛ نعوذ بالله! بلکه این عذابها دقیقا عِدل و هموزنِ رفتار آنهاست. مثلا یکی از این عذابها طبق آیات شریفه: «خذوه و فغلوه ثم الجحیم صلوه ثم فی سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه» این است که با زنجیری که هفتاد زراع طول دارد، به بند کشیده شود. امام صادق (ع) طبق نقل کافی شریف می فرمایند: «کان معاویه صاحب السلسله التی ذکر الله فی کتابه» آن کسی که زنجیر هفتاد زراعی را به دور او میپیچند، معاویه است و این عذاب مخصوص هر فاسق و فاجری نیست. در رابطه با همین آیه، سید بن طاووس در کتاب الدروع الواقیه روایتی از نبی اکرم (ص) نقل کرده: اگر یک زراع از این زنجیرِ هفتاد زراعی را بر روی همه کوه های جهان بگذارند، همگی ذوب خواهند شد. حالا این یک ذراع را به هفتاد زراع تبدیل کنید و تصور کنید که نه همه کوههای جهان بلکه یک فرد به نام معاویه را با چنین زنجیرهای سوزانی به بند میکند. آیا خدای متعال میخواهد انتقام صد برابری از او بگیرد یا حقیقت عمل معاویه همین مقدار وحشتناک و خطرناک و جنایتبار بوده؟ روشن است که او چقدر تدبیر، طراحی، برنامه ریزی، جامعه پردازی و... کرده تا بتواند جاذبه معنوی امیر المومنین (ع) را بشکند و مردم را از حول ایشان جدا کند و جاذبه شیطانی خود را بر مردم تحمیل کند. حال آیا ائمه کفر و نفاق و طغیان ـ که رفتار آنها در اوج ظلمات و انکار و عناد است ـ از بین رفته اند و تمام شده اند و منحصر به همان زمان بوده اند؟! در این دوران، آدم هایی از این سنخ وجود ندارند و به انسانها و جوامع حمله ور نیستند؟! پس مفاسدی که در دنیای کنونی جریان دارد، از کجاست؟!
در آمارها آمده که گردش مالی مافیا در ایتالیا (که جزء هفت کشور صنعتی است) به 120 میلیارد دلار در سال می رسد و این یعنی یک همزیستی مسالمت آمیز بین مافیا و دولت وجود دارد. آیا شما می توانید گردش مالی 100 میلیون دلاری داشته باشید و دستگاههای دولتی و بانکی خبردار نشوند؟! آیا صحیح است که ادعای شفافیت و سلامت اقتصادی در غرب را باور کنیم و با این دروغ، کشور و نظام و ملت خودمان را تحقیر کنیم؟! وقتی در یک کشور صنعتی، این سطح از دزدی پیچیده و گسترده نسبت به اموال انجام میشود، این گرگهای درنده با دیگر کشورها و جان و مال و ناموس دیگر ملت ها چه میکنند؟! در چنین دنیایی، برهه حساس کنونی تعطیل میشود؟! زیاده خواهی دشمن فراموش بشود؟! پس ولایت مطلقه فقیه یعنی باید برای امنیت مومنین در مقابل همچین گرگهای درندهای، دستگاه مدیریت و ولایت ایجاد کرد و الا مومنین به اسارت و بندگی کفار و منافقین در خواهند آمد. اگر امریکا سالانه یک تریلیون دلار برای درمان مرض های جسمی هزینه می کند ما مومنین برای اکبر الداء و بزرگترین مریضی و حفاظت خودمان در مقابل کفر و نفاق چقدر باید خرج کنیم؟! دفاع ما در مقابل هجمه سراسری آنها باید قید داشته باشد یا مطلق است؟!
برخی میگویند چرا اینقدر با دنیا دعوا میکنید؟ اما حقیقت آن است که ما دعوایی با دنیا نداریم بلکه دنیاپرستان با آخرتگرایان درگیرند و میدانند که مومنین حاضر نیستند به خاطر منافع مادی، دین و اعتقادات و جامعه ایمانی را بفروشند. ما حای اگر کافر بودیم، اینها ما را زیر لگدهای خود له می کردند و لذا رهبری فرمودند: «ما اگر مسلمان هم نبودیم و فقط میخواستیم مستقل باشیم، اینها ما را رها نمی کردند.» همانطور که امروزه آمریکا سیطره ظالمانه خود را بر همه جهان به طوری گسترده که حتی اتحادیه اروپا هم برای اتخاذ تصمیمات اساسی، باید از آمریکا بعنوان ابرقدرت دنیا اجازه بگیرد. لذا خدای متعال در قرآن بزرگترین معرفتها را با این دشمنشناسیها در اختیار ما قرار میدهد و در سورههای مختلف (مانند سوره ناس و فلق که در جلسات بعد درباره آنها عرایضی خواهیم داشت) دائما به مومنین گوشزد میکند که با چه خطر بزرگی مواجه هستند و تا از نظر سیاسی و فرهنگی و اقتصادی در مقابل چنگالهای پر طمع اینها حفاظ و امنیتی درست نکنند، به نجات و سعادت نمیرسند. پس ولایت مطلقه فقیه یعنی ایجاد امنیت و صیانت برای جامعه ایمان در مقابل جامعه کفر و نفاق که می خواهند همه بشریت را زیردست خود قرار دهند.
اینجاست که روایاتی که پیرامون بلاء و ارتباط آن با درجات ایمان نقل شده، توضیح دقیقی پیدا میکند: «ان الله اذا احبّ عبدا غتّه بالبلاء غتاً و انا و ایاکم یا سدیر لنصبح به و نمسی» اگر بندهای محبوبِ خدای متعال باشد، او را در دریای بلاء فرو میبرد و ائمه و شیعیان آنها صبح و شب خود را با بلاء میگذرانند. یا «کلما زید فی ایمانه زید فی بلائه» مومن هر چقدر ایمانش بیشتر و قویتر شود، به همان میزان بلائش بیشتر میشود. در واقع درجه ایمان، تابع میزان بلاکشی و استقبال از آن است و به هر مقداری که مومنین از تمنیات دور شوند و توجه بیشتری به خدای متعال و آخرت داشته باشند، کفار و منافقین هجمههای سختتر و حملههای بیشتری را تدبیر میکنند و لذا مومن در دریای بلا فرو میرود. همانطور که ولیفقیه به عنوان نائب عام حضرت ولی عصر(عج) به دلیل هجمه کفار و منافقین، در دریای بلا فرو رفته تا جامعه دینی را حفظ کند و از اعتقادات حقه محافظت کند و به تعبیر روایت «حصنالاسلام» شود. بنابراین ولایت مطلقه فقیه به صورت عینی و کاربردی و در سطح اعتقادات و با تکیه به مسلمات اعتقادی معنا شد و تبیین جدیدی پیدا کرد.