۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۱ : ۲۲
کتاب "حیات پس از مرگ" تالیف فیلسوف و مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبایی است. اصل کتاب عربی است و از سوی سید مهدی نبوی و صادق آملی لاریجانی به زبان فارسی ترجمه شده است. با توجه به اهمیت این موضوع و علاقمندی مخاطبان ما به دانستن اطلاعات دست اول در این زمینه، مباحث این کتاب در قالب سلسله مطالبی به نظر شما می رسد.
مصاحبت شیطان با دوستانش در قبر
"کافی" از ابی بصیر و او نیز از امام صادق علیه السلام (در مورد مؤاخذه
بازرسان قبر) نقل کرده است:"هنگامی که شخص میّت کافر باشد، این دو ملک
بازرس به او می گویند: این شخصی که در میان شماست کیست؟ و کافر پاسخ می
دهد: نمی دانم. در این هنگام او را با شیطان تنها می گذارند."
در حدیث دیگری از بشیرالدّهان، همان معنا آمده است. همچنین عیّاشی در
تفسیرش از محمد بن مسلم و او نیز از حضرت باقر علیه السلام این روایت را
نقل کرده است.
در حقیقت این همان سخن خداست که:«وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الْرَّحْمنِ
نُقَیِّضُ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ ...» تا آنجا که:«حَتَّی اِذا جاءَنا قالَ
یالَیْتَ بَیْنی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ».
باید دانست عالم برزخ از عالم دنیا به مراتب وسیعتر است؛ زیرا «مثال»
گسترده و بزرگتر از جسم مادّی است و حتماً خواننده معنایی از «مادّه» را که
قبلاًگذشت، به یاد دارد. بنابراین، آنچه که در کتاب و سنت در مورد برزخ
آمده است، تنها کلیّاتی است که برای نمونه آورده شده اند نه توضیح و تشریح
کامل مطلب.
نکته دیگری که باید دانست این است که در بسیاری جاها در اخبار، زمین به
عنوان محلّی برای بهشت و آتش برزخ و نیز محلّی برای دیدار اموات با خانواده
شان و غیره، تعیین گشته است. این چنین تعیینی حمل بر این می شود که علقه
مادّی عالم ارواح به طور کامل قطع نمی گردد. و حقیقت امر نیز چنین است،
همانطور که گذشت.
در برخی از اخبار آمده است که بهشتِ برزخ در «وادی السلام» و آتش آن در «وادی برهوت» و صخره بیت المقدّس، محل اجتماع ارواح است.
در روایات دیگری آمده است که ائمه، ارواح را در مکانهای مختلفی مشاهده کرده
اند. چنین مطلب در مورد کرامات اولیای صالح بیش از حد حصر نقل گشته است.
همه این مطالب، امور ممکنه ای هستند که کاشف از نوعی علقه ارواح به خاطر
شرافت مکان یا زمان وضع است.
نفخ صور یعنی چه؟
خداوند متعال فرموده است:«وَیَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ
فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّمواتِ وَمَنْ فِی اْلاَرْضِ اِلاَّ مَنْ
شاءَاللَّهُ».
"وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمواتِ وَمَنْ فِی اْلاَرْضِ
اِلاَّ مَنْ شاءَاللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ اُخْری فَاِذاهُمْ قِیامٌ
یَنْظُرُونَ".
بنابراین، دو نفخه وجود دارد: نفخه اول برای میراندن و نفخه دوّم برای زنده
ساختن. در آیات، چیزی که با آن بتوان «صور» را از لحاظ لفظی تفسیر نمود،
نیامده است. امّا معنای لغوی آن یعنی «شاخ» و گاهی نیز آن را سوراخ می کرده
اند و در آن می دمیده اند (همانند شیپور)
راجع به نفخه اوّل، تنها در دو آیه از سوره های «نمل» و «زمر» صحبت به میان
آمده است، لکن در مواضع مختلف قرآن، از آن به «صیحه»، «زجره»، "صاخه"-
صیحه شدید- و «نقر» تعبیر گشته است:
"اِنْ کانَتْ اِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَاِذاهُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ".
"فَاِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَاِذاهُمْ بِالسَّاهِرَةِ".
"فَاِذا جائَتِ الصَّاخَّةُ یَوْمَ یَفِرُّالْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ".
"فَاِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسیرٌ عَلَی الْکافِرین غَیْرُ یَسیرٍ".
و نیز فرموده است:«وَاسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَّکانٍ
قَریبٍ یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِ ّ ذلِکَ یَوْمُ
الْخُروُجِ».
از اینجا می توان فهمید که حکایت «صور» و دو «نفخه اش»، حکایت همان شیپوری
است که در لشکرها برای کارزار به کار می برده اند: بار اوّل در «صور» دمیده
می شود که «ساکت شوید!» و «برای حرکت آماده گردید!» و سپس برای بار دوّم
در «صور» دمیده می شود که برخیزید!
دو صیحه داریم: میراننده و زنده کننده
بنابراین، «صور» حقیقتی است موجود که دارای دوگونه صیحه است: صیحه میراننده و صیحه زنده کننده.
اگرچه برای کلمه «صیحه» در قرآن، تفسیر کاملی وجود ندارد لکن در دوازده
مورد یا بیشتر به همین لفظ آمده است و بنابراین، ناچار «صیحه» باید دارای
معنایی حقیقی و اصیل باشد.
خداوند از آن به «نداء» نیز تعبیر فرموده و این واضح است که «نداء» نمی تواند بی معنا باشد.
از آنجایی که خداوند مردم را به «شنیدن صیحه» وصف نموده و این نیز مسلّم
است که تنها موجود زنده شنوایی دارد و با توجّه به این که خود خداوند خبر
به«صَعْق» آنان داده است، می فهمیم که حیات و وجود آنان عین استماع و شنیدن
صیحه است، چه شنیدن «صیحه زنده سازنده» بعد از وصف ایشان به زندگی، امری
غیرمعقول است. بنابراین، صیحه و یا نفخه چیزی جز کلمه ای الهی نیست که آنان
را می میراند و زنده می سازد، خداوند خود فرموده:
"هُوَالَّذی یُحْیی وَیُمیتُ فَاِذا قَضی اَمْراً فَاِنَّما یَقُولُ لَهُ
کُنْ فَیَکُونُ".نتیجتاً دو نفخه مزبور، دو کلمه الهی هستند: کلمه ای
میراننده و کلمه ای زنده سازنده.
نکته قابل توجّه این است که خداوند در مورد میراندن، لفظ "صَعْق" رابه کار
برده نه «موت»، شاید از این باب باشد که «موت» لفظی است که بر خروج روح از
بدن اطلاق می گردد، در حالی که حکم نفخ، همه موجودات آسمان و زمین، از جمله
ملائکه و ارواح را نیز شامل می گردد.
و در این سخن خدا:«لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ اِلاَّ الْمَوْتَةَ
اْلاُولی ».که در وصف اهل بهشت است، تلمیحی به همین مطلب می توان یافت.
بله در جایی خداوند لفظ «موت» را بر همان «صعقه» اطلاق نموده است و آن
هنگامی است که به عنوان حکایت از جانب دوزخیان، می فرماید:«رَبَّنا
اَمَتَّنا اثْنَتَیْنِ وَاَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا
بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ» البته با این قید که مراد از
«دوبار»، «تکرار» و یا «تغلیب» نباشد.
خداوند فرموده است:«وَمِنْ وَراءِهِمْ بَرْزَخٌ اِلی یَوْمٍ یُبْعَثُونَ»
که بر طبق آن حکم برزخ شامل حالِ همه می گردد. بنابراین، مراد از «من فی
الارض» که در دو آیه «فزع» و "صعقه" آمده بود، کسانی نیست که در قید
حیاتند و قبل از برزخ، بر روی زمین به زندگی خود ادامه می دهند، بلکه مراد
کسانی است که خداوند در مورد آنها فرموده است:
"یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الُْمجْرِمُونَ مالَبِثُوا غَیْرَ
ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ وَقالَ الَّذینَ اُوتُواالْعِلْمَ
وَالاْیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللَّهِ اِلی یَوْمِ الْبَعْثِ
فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ"
و:«کَمْ لَبِثْتُمْ فِی اْلاَرْضِ عَدَدَ سِنینَ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً
اَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادّین قالَ اِنْ لَبِثْتُمْ اِلاَّ
قَلیلاً لَوْ اَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
و:«اِنَّ الَّذین کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ
لَهُمْ اَبْوابُ السَّماءِ وَلا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ».
تا آنجا که «بَیْنَهُما حِجابٌ»..بنابراین، اینان «اهل زمینند» اگرچه به برزخ وارد شده باشند.
و اما مراد از «من فی السموات» ملائکه و ارواح سعداست چه خداوند می فرماید:«وَفِی السَّمآءِ رِزْقُکُمْ وَما تُوعَدُونَ».
و:«لَکُمْ میعادُ یَوْمٍ».
و:«وَعَدَاللَّهُ الَّذینَ امَنُوا وَعَمِلُواالصَّالِحاتِ».
و:«اَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ. »
و:«اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»
و:«یَرْفَعُ اللَّهُ الَّذین آمنُوا»
و:«تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ اِلَیْهِ».و دیگر آیات.
بنابراین، آیاتی که دال بر وقوع «صیحه» بر اهل زمین و فنا و نابودی آن است،
همگی حمل بر درهم پیچیده شدن نشأه دنیا و نابودی آن و اهلش می شود، همانند
این سخن خدا: "ما یَنْظُرُونَ اِلاَّ صَیْحَةً
واحِدَةً تأْخُذُهُمْ وَهُمْ یَخِصِّمُونَ فَلا یَسْتَطیعُونَ تَوْصِیَةً
وَلا اِلی اَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ".
ویا:«کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ».
نتیجه این که: ابتدا، صیحه ای خواهد بود که بدان، بساط دنیا درهم پیچیده
خواهد شد و اهل آن فانی خواهند گشت و سپس نفخی که بدان تمامی اهل برزخ درمی
گذرند و بعد نیز نفخی دیگر که بدان قیامت برپا می گردد و مردم برانگیخته
می شوند.
بله یک نکته هست و آن این که دو عبارت:«ما خَلَقَ اللَّهُ السَّمواتِ
وَاْلاَرْضَ وَما بَیْنَهُما اِلاَّ بِالْحَقِ ّ وَاَجَلٍ مُسَمًّی».
و:«اَجَلٍ مُسَمًّی عِنْدَهُ» همه موجودات را زیر پوشش «اجل»
آورده است و بنابراین، هیچ مرگی خود به خودی صورت نمی گیرد و حتی صیحه و
نفخ نیز موجب مرگ نمی گردند مگر این که اجل فرا رسیده باشد.
کسانی که از حکم نفخ صور، استثنا شده اند
اما راجع به عبارت:«اِلاَّ مَنْ شاءَاللَّهُ» که در هردو آیه نفخ آمده بود
(باید گفت): استثنایی که در آیه:«یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ
مَنْ فِی السَّمواتِ وَمَنْ فِی اْلاَرْضِ اِلاَّ مَنْ شاءَاللَّهُ» وجود
دارد، آیات بعدی آن را تفسیر می نماید:«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ
خَیْرٌ مِّنْها وَهُمْ مِنْ فَزَع یَوْمَئِذٍ امِنُونَ وَمَنْ جاءَ
بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوْهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْرَوْنَ
اِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
البته مراد از "حسنه" به قرینه لفظ «أمن» و نیز به قرینه اینکه در مقابل
«سیئه» و وعید بر آن، واقع شده است، «حسنه مطلق» است (نه مشوب به سیّئه) و
بنابراین، اگر در عمل شخصی حسنه و سیئه به هم آمیخته باشد به علت وجود سیئه
از «فزع» در امان نخواهد بود، لذا شخصی از «فزع» در امان است که ذاتش پاک و
اعمالش از بدیها پیراسته باشد.
خداوند متعال گاه گاهی، اعمال بد را «خبائث» شمرده و فرموده است:
"وَیَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ".
و نیز:«الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَالْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَالطَّیّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ».
همچنین خداوند، کفر و نفاق و شرک را در زمره پلیدیها و ناپاکیها خوانده است
و فرموده:«وَاَمَّا الَّذین فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً
اِلی رِجْسِهِمْ وَماتُوا وَهُمْ کافِرُونَ».
و:«اِنَما الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ». و بعضی از مراتب ایمان را شرک شمرده
است:«وَما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلاَّ وَهُمْ مُشْرِکُونَ».
بنابراین، کسی ذاتش از شرک پیراسته است که ایمان به غیرخدا نداشته باشد و
به کسی جز اوآرامش نیابد یعنی هیچ شریکی برای خداوند نبیند، نه در وجودش،
نه در صفاتش و نه در افعالش هیچیک. این همان ولایت است و این سخن خدا نیز
بدان برمی گردد:«الَّذین تَتَوَفیَّهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ» یعنی به
سبب ولایت، ذاتاً پیراسته اند، «یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ». که مراد از
«سلام» همان «امن» است.
بنابراین، از توجیهی که به عمل آوردیم ظاهر می گردد که «حسنه» همان «ولایت»
است و آیه ذیل نیز به همین مطلب مشعر است:«قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ
اَجْراً اِلاَّالْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَمْن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً
نَّزِدْ لَهُ فیها حُسْناً اِنَ اللَّهَ غَفُورٌشَکُورٌ».