۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۵ : ۲۲
عقیق : مهدی کاردان/ حاج مهدی خادم
آذریان متولد 1336 در محله "خیابان"تبریز است . از ذاکرین مطرح تبریز و
پایه گذار هیئت انصارالحسین(ع) این شهر است. با این مداح آذری درباره سابقه ورودش
به عرصه ستایشگری اهل بیت(ع) و مسائل پیرامون هیئت گفت و گو کرده ایم.
برای شروع گفت و گو می خواهیم بدانیم چگونه وارد عرصه ستایشگری اهل بیت(ع) شدید؟
با توجه به اینکه بنده در یک خانواده مذهبی و هیئتی بدنیا آمدم، طبیعی بود که پایمان به هیئت باز شود. از 3-4 سالگی همراه با پدر در مجالس اهل بیت (علیه السلام) حضور پیدا می کردیم . اولین مداحی بنده در 8 سالگی در هیئت زینبیه، با مدیریت حاج آقای راغب و در روز ولادت امام حسین (سلام الله علیه) بود.
اولین شعری که خواندید یادتان هست؟
بله ؛ "حسین پیشوای انسان ها" یک کتاب گلچین شعر بود. این کتاب یک شعری داشت که مطلعش این بود: "نوری ز عرش همچو نگاه فرشتگان / آمد به طرف خانه شیر خدا فرود". در ادامه این شعر، یادم نمی رود یک بیتی بود که من را خیلی تحت تاثیر قرار داد. این بیت که می گفت: "گر جز به کشتنم نشود دین حق بلند / ای تیغ ها بیایید بر فرق من فرود". آن موقع وقتی این شعر را خواندم از روحانی هیئت زینبیه پرسیدم که این بیت شعر درباره چیست؟ ایشان فرمودند: "این بیت، در واقع، منظومِ آن سخن امام حسین (سلام الله علیه) در روز عاشوراست؛ که فرمودند: "اگر دین جد من قرار است با خون من ابدی شود و زنده بماند، پس ای شمشیرها جان من را بگیرید".
شما در تبریز خود را تربیت شده ی کدام مکتب می دانید؟ اغلب مادحین محترم معمولاً از یک هیئت آغاز می کنند.
من از هیئت زینبیه شروع کردم . چون آن موقع محله ما، محله "خیابان" تبریز بود. آن جا از هیئت زنجیر زنان آغاز کردیم. ده-یازده سال داشتم، که به محله "چرندآب" تبریز نقل مکان کردیم و آمدیم هیئت سینه زنان محله چرندآب. تا الآن هم که 54 سال از خدا عمر گرفتم، باز هم در همان هیئت هستم و انجام وظیفه می کنم.
هیئت "انصارالحسین(ع) " چگونه شکل گرفت؟
در اوایل دهه شصت، تبریز، به خاطر مسائل و مشکلات و شکافی که بین هیئت ها افتاده بود، شرایط ویژه ای را تجربه می کرد. در چنین شرایطی، احساسم این بود که جای هیئتی که انقلابی باشد و حرف برای گفتن داشته باشد، در تبریز خالی است. آن زمان 23 سال سن بیشتر نداشتم. البته عقیده من برای تشکیل یک هیئت با آن چیزی که مرسوم بود و الآن هم هست ، کمی متفاوت بود . الآن دوستان جمع می شوند و یک نفر می آید دنبال کار که چند نفر را جمع کنند و اینها یک هیئت راه بیندازند. اگر هیئتی بخواهد این شکلی شکل بگیرد، بعضا غیر از هدف اهل بیت (علیهم السلام) تعقیب می شود. حتی اگر خودشان هم نخواهند، این گونه می شود. به عقیده من هیئت را باید خود اهل بیت (علیهم السام) تشکیل بدهند و پیش ببرند. داستان هیئت ما هم این طور شکل گرفت؛ ما شب های محرم هیئت شاه حسین حزب الله را داشتیم. شب ششم یا هفتم بود؛ برنامه ما که تمام شد، یکی از دوستان آمد و گفت: "خانه ما همین نزدیکی است." دعوت کردند که به خانه شان برویم. رفتیم و ما را معرفی کردند. مادر دوستی هم که ما را دعوت کرده بودند، چای آوردند برای پذیرایی. این برادر ما خواستند ما را معرفی کنند و به مادرشان گفتند: "حاج مهدی مداح است." مادر ایشان تا این را فهمید، نشست و سینی را گذاشت روی زمین و گفت: "می شود یک ذکر توسل بگیرید؟" گفتم: "چرا که نه." و همان جا ده دقیقه ذکر توسل کردیم و چای را چهار نفری خوردیم و بلند شدیم. فردا شب دوباره همان دوست ما آمدند و گفتند: "دیشب خیلی حال معنوی خوبی دست داد و حال خوشی داشتیم و امشب هم میهمان ما باشید." آن دوشب چندنفر دیگر هم به ما اضافه شدند. رفتیم خانه این دوستمان و ذکر توسلی و ... این برنامه تا شب عاشورا ادامه داشت و هر شب هم تعدادی به ما اضافه می شدند. عاشورا که تمام شد دیدیم تقریباً اتاق پر می شود. لذا حیفمان آمد که جلسه را تعطیل کنیم. گفتیم ادامه بدهیم و قرار شد شب جمعه ها برای حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) جلسه بگیریم. آن زمان غائله کومله و مجاهدین و خلق مسلمان و... در جریان بود. در چنین شرایطی، من گفتم ممکن است اینکه درب یک خانه باز می شود و سی چهل نفر می آیند بیرون، ایجاد شک و شبهه کند و مردم نگران بشوند. گفتم یک پرچم هم بزنید سر در خانه، که مردم فکر نکنند خانه تیمی است! پرچم که زدیم، عده ای آمدند گفتند از بس که خانم ها به تصور اینکه در آن خانه روضه خانگی برپاست، می آیند و ما مجبوریم آن ها را برگردانیم؛ خسته شدیم. در تبریز، آن زمان رسم بود که جلسات خانگی خانم ها را پرچم می زدند. من گفتم یک "یا حسین مظلوم" روی پرچم بنویسید همراه با آرم جمهوری اسلامی تا مشخص شود.
بچه
های جبهه و جنگ هم هر وقت به تبریز برمی گشتند، به این هیئت سر می زدند و به قولی
پاتوق بچه های جنگ و جانبازان شده بود.
چطور به نام "انصارالحسین(ع) " رسیدید؟
قبل از انقلاب، در تهران هیئتی بود به اسم
"انصارالحجة". من این اسم را دوست داشتم. این موضوع همزمان شده بود با
آن وقتی که امام درباره "انجمن حجتیه" و مشکل دار بودن این انجمن، صحبت
هایی ایراد فرموده و دستوراتی را داده بودند . ما هم گفتیم اگر نام هیئت را
انصارالحجة بگذاریم ، مشکل پیش می آید و ممکن است شک و شبهه هایی را به دنبال
داشته باشد ، لذا نام "انصارالحسین (سلام الله علیه)" را انتخاب کردیم .
از سال 60 این هیئت ما برقرار است و از هیئت های خیلی خوب و تاثیرگذار تبریز است؛ البته من از نظر کمیت می گویم. کیفیت را نمی دانم. می توانم بگویم هیئت ما پرجمعیت ترین هیئت در تبریز است. یکی از مزیت های این هیئت هم این است که صبح های جمعه از ساعت 9 آغاز می شود، تا اذان ظهر. میانگین 1000 نفر شرکت می کنند که نزدیک 70-80 درصد شرکت کنندگان هم جوان هستند. و این، موضوع خیلی مهمی است که جوان ها نسبت به این هیئت اقبال دارند و از آن استقبال می کنند.
هیئت شما یک شاخصه اصلی داشته و دارد؛ و آن هم خواندن وصیت نامه شهدا در این هیئت است. در این باره برایمان بگویید.
خط مشی هیئت ما همین خواندن و یادآوری و تورّق وصیت نامه های شهداست. در حال حاضر بنده پرکارترین مداح شهر هستم؛ آن هم به واسطه انجام وظیفه در محافل شهدا. زمان جنگ وقتی پشت جبهه بودم مسئولیت ستاد شهدا را برعهده داشتم؛ که باعث افتخارم بود و از بهترین روزهای زندگی ام. در حال حاضر نیز در تبریز هیچ مجلسی به نام شهدا برگزار نمی شود، مگر اینکه بنده حقیر سهمی در آن جلسه دارم. حضرت امام (رحمة الله علیه) می فرمودند: «پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید» یک بار ساعت 12 شب بود؛ عازم مشهد مقدس بودم. در هواپیما دیدم پیرزنی با عصا وارد شد. بسیار با عصمت و عفت و محجبه بودند. گفتم: "کیفتان را بدهید به من، کمکتان کنم." کمکش کردم بنشیند. از قضا جایش صندلی کناری من بود. موقع پذیرایی و تا برسیم مشهد سعی کردم به آن پیرزن کمک کنم. خیلی تشکر و دعا کرد. نزدیک مشهد که شدیم، گفت: "خیلی زحمت من را کشیدی." و ادامه داد: "چیزی ندارم به شما بدهم." اما یک کتاب ارتباط با خدا به من داد و گفت: "از من قبول کنید." کتاب را که باز کردم، عکس یک شهید را در ابتدای آن دیدم به انضمام یک وصیت سه چهار خطی از آن شهید بزرگوار. باور کنید تا هواپیما بنشیند ، نزدیک سی ، چهل بار بار آن فراز وصیت را خواندم. خیلی تکان دهنده بود. به حدی که اشکم را درآورد. پیرزن گفت: این پسر من است." گفتم: "امشب آستان قدس برنامه دارم؛ ان شاء الله همه جلسه را به یاد این شهید خواهم بود."
ضمن اینکه تصمیم گرفتم وقتی برگشتم، اولین جلسه
هیئت این وصیتنامه را بخوانم. همین کار را هم کردم. در اولین جلسه هیئت آن را
خواندم و حال جلسه خیلی منقلب شد. بانیان جلسات ما 90 درصد خانواده های شهدا
هستند. آن شب از من تشکر کردند و این یک شروع تازه ای شد برای ما و این کار را
ادامه دادیم. هر وقت خانواده شهید بانی بودند ، می گفتم وصیت نامه پسرتان را بیاورید
تا بخوانیم. بنیاد شهید هم پنج جلد وصیت نامه
شهدا چاپ کرده و من یک دوره آن را خریدم. این طور هم نیست که انتخاب کنم که کدام
وصیت خوانده شود. من کتاب را باز می کنم و هربار وصیت نامه هر شهیدی که آمد همان
را بی کم و کاست می خوانم. الآن هم سه چهار هیئت دیگر در تبریز این کار را شروع
کردند؛ که جای خوشحالی دارد.
این همه سال، وصیت نامه های شهدا را خوانده و مرور کرده اید. اگر بخواهید دغدغه و پیام اصلی شهدا را از این وصیت نامه ها برای ما استخراج کنید، چه نکاتی دریافت می شود؟ شهدا بیشتر روی چه مسائلی حساس بودند و سفارش آن را می کردند؟
چکیده
این همه وصیت نامه که در این سال ها خوانده ام، به ترتیب اولویت این است: "توسل
به اهل بیت (علیهم السلام) ، "اطاعت از امام و رهبری"، "نماز اول
وقت"، "مطالعه نهج البلاغه"، "رضایت پدر و مادر" و "سفارش
به حق الناس"؛ این ها اصول و جزء شاخصه هایی است که در وصیت نامه ها به کرات
تکرار شده و به آن برخورد کردم و مشخص می کند شهدا روی این اصول تاکید داشته
اند.
حاج مهدی خادم آذریان(نشسته از راست نفر اول) در دوران دفاع مقدس
گویا در زمان جنگ ، یکی از جلسات هفتگی هیئت را هم در جبهه گرفتید ، ماجرا چه بود؟
زمان
جنگ، در یک مقطعی ، یک سری مسائل بین دولت مردان ما پیش آمده بود و من در یکی از
جلسات شنیدم که گفته می شود مراجعات مردم برای اعزام به جبهه ها کم شده. امیدوارم
مخاطبان این "من من" گفتن ها را به حساب منیت نگذارند. اهل بیت (علیهم
السلام) دست من را گرفتند و گاهی در مقاطعی کارهایی کردم که منشاء خیلی اتفاقات به
نفع انقلاب و اسلام شد. خدا رحمت کند شهید باکری را؛ در آن جلسه حضور داشتند.
مسئولان نگران بودند. هفته بعد که جلسه
داشتم، در هیئت قبل از اینکه توسل را آغاز کنم، گفتم: "هفته آینده هیئت ما
جبهه است و عازم می شویم." این مساله مثل توپ صدا کرد و شهر به هم ریخت. بچه
های حفاظت اطلاعات و سپاه و خدارحمت کند آیت الله ملکوتی (رحمة الله علیه) امام
جمعه تبریز را؛ گفتند: "اینجوری نمی شود هیئت به جبهه برود." من گفتم: "ما
هرطور شده، می رویم. چون اعلام کردم نمی توانیم زیرش بزنیم و باید راه بیفتیم."
بعد از این موضوع، این شد که مسئول اعزام
ها آمدند و گفتند: "ما دیگر نیرو نمی خواهیم و ظرفیت تکمیل شده و متقاضی زیاد
شده است."
یک مساله ای که در سال های اخیر محل بحث و چالش در محافل عزاداری شده است این است که برخی ها اعتقاد دارند هیئت ها نباید ورود به مسائل سیاسی روز داشته باشند و مداح فقط باید مداحی اش را بکند ، شما این را قبول دارید؟
یک بار
یک بنده خدایی به من گفت: "حاج آقا یک هیئتی هست، همه در این هیئت ضد
انقلابند." گفتم: "امکان ندارد. هیئتی که به اسم امام حسین (سلام الله
علیه) برگزار می شود، ضد انقلاب باشد. اگر باشد، امام حسینی نیست." نمی شود
من عاشق امام حسین (سلام الله علیه) باشم، اما انقلابی نباشم؛ مگر اینکه مشکلی
داشته باشم. حرکت حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) یک حرکت جاری بوده است. کسانی
که این حرف را می زنند و می گویند وارد مسائل سیاسی نشوید، حرکت امام (عیله
السلام) را در همان سال 61-60 هجری تمام کردند و می گویند ماجرای امام حسین (سلام
الله علیه) چون خیلی سوزناک بوده ما الآن هم داریم گریه می کنیم و فقط هم باید
گریه کنیم و به مسائل دیگر کاری نداشته باشیم. اما چنین چیزی نمی شود. حرکت جاری
بوده و هنوز هم ادامه دارد. الآن هم یزید هست. امسال در محرم یک بنر از شهر بابل
دیدم که نظرم را خیلی جلب کرد. در این بنر نوشته شده بود: "روزعاشورا وقتی
همه سرها بریده شد، تحریم ها برداشته شد." دولت مردان ما الآن فکر کنند تحریم
ها تمام می شود؛ یا تصورشان این است با مذاکره و دوستی با آمریکا همه چیز حل می
شود؛ ولی نمی دانند که نمی شود. تا "تمام انقلاب" ما را سر نبرند،
تحریم ها برداشته نمی شود. اینها خوش خیال هستند. متوجه موضوع نیستند. مقام
معظم رهبری می فرمایند: "ما هیئت سکولار نداریم." هیئت باید به روز باشد.
حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) به گریه من چه نیازی دارد؟ این اشک اجر دارد،
درست. ولی اگر قرار است صرف گریه به هیئت برویم و فقط گریه را ملاک قرار بدهیم، که
خب پدر و مادر من هم که بمیرد، گریه می کنم. حرکت ما باید هدف داشته باشد و به روز
باشد. هیچ وقت در تاریخ اسلام این قدر بستر برای زمینه سازی و حرکت اجتماعی و
انقلابی فراهم نبوده و قیام حضرت حسین (سلام الله علیه) این زمینه را برای ما
فراهم کرده و در عین حال هم هیچ وقت، این همه هجمه علیه این مکتب و این حرکت نبوده
است. در چنین شرایطی باید شعر و مدح و حرکت هم مطابق با نیازهای اسلام باشد.
رابطه شما با خانواده چطور است؟ می گویند مادحین رابطه خوبی با خانواده خود ندارند و فرزندان آن ها معمولا هیئتی نمی شوند!
من بهترین رابطه را با خانواده ام دارم چون هیچ وقت آن ها را نمی بینم. (با خنده ) گذشته از شوخی، من بارها و به کرات گفته ام که اگر حاج خانم ما روز قیامت از من نگذرند، من هیچ چیز ندارم. ظلمی که ما در حق خانواده کردیم شاید هیچ کس نکرده است. یادم نمی آید تا به حال در خانه صبحانه خورده باشم. نصف هفته را در مسافرت هستم. هر وقت هم تبریز باشم، نصف شب به خانه می رسم. به هر حال من فقط مداحی نمی کنم. هفته ای سه روز کلاس مداحی برای خواهران و برادران دارم و در کنار آن، کارهای فرهنگی انجام می دهم. شکر خدا از این کلاس ها نتیجه خیلی خوبی هم گرفتیم که البته این ادعای من نیست بلکه ارزیابی کسانی است که در کلاس ها شرکت کرده اند. در مجموع، این که، بنده خیلی فرصتی برای درکنار خانواده بودن نداشته و ندارم. اما به هرحال خانواده هم سهم دارند. البته من خودم متاسفانه عمل نمی کنم، اما می خواهم بگویم مسائل تربیتی ما الآن دچار مشکل شده است. منِ مداح فرصتی ندارم برای اینکه مدام در خدمت خانواده باشم و به هرحال وظایفی دارم که بر عهده ام گذاشته شده و باید انجام بدهم. با این حال اینکه شما می گویید خانواده های مادحین هیئتی نمی شوند؛ من اصلا قبول ندارم. من سه تا دختر دارم. چهار نوه پسر دارم که همگی هم الحمدلله سرباز و سینه زن حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) و هیئتی هستند. قبل از من به هیئت می آیند و بعد از من می روند. دامادهایم هم همین طور هستند.
در چند سالگی ازدواج کردید؟
20 سال داشتم که تصمیم گرفتم ازدواج کنم. رویم نمی شد با پدر موضوع را مطرح کنم. با مادرم مطرح کردم. مادرم گفت: "شرط تو برای ازدواج چیست؟" گفتم: "هیچ شرطی ندارم؛ الا اینکه محب اهل بیت (علیهم السلام) باشد و در این کسوت مداحی، من را اذیت نکند و با شرایط من کنار بیاید. بقیه مسائل را من کنار می آیم." اهل بیت (علیهم السلام) عنایت کردند و همین طور هم شد؛ و من این را مدیون مادرخانم خودم هستم. بعد از عقد ایشان آمدند و به دخترشان گفتند: "بله را گفتی تمام شد. اما یادت باشد، از حالا به بعد حاج مهدی فقط مال تو نیست. بلکه متعلق به مردم ولایت مدار و همه اهل بیتی هاست." خانواده همسرم به مادرشان بسیار احترام می گذاشتند و حرفش را زمین نینداختند؛ و من هنوز، نان ام الزوجه ام را میخورم. در تمام این سال ها، مهمترین درخواست همسرم از من، این بوده که "حداقل پدر و مادر من را هم در خواندن هایت شریک کن."
شما در محضر رهبر معظم انقلاب هم مداحی کرده اید. خاطره ای از از این دیدارها دارید؟
مقام معظم رهبری، جدا از مقام رهبری و مقام فقاهت و مرجعیتی که دارند، در شعر، به ویژه شعر آیینی صاحب نظر هستند. اولین بار که توفیق داشتم چهار پنج بیت شعر فارسی و آذری در محضر ایشان خواندم؛ پس از پایان جلسه، وقتی به خدمتشان مشرّف شدم، رهبری با لهجه شیرین آذری با من احوالپرسی کردند و احوال تبریزی ها را پرسیدند. سپس از من سوال کردند: "شعر فارسی و ترکی که خواندید، از کدام شاعران بود؟" و من عرض کردم: "شعر فارسی از حاج آقای «عابد» و شعر ترکی هم از حاج آقای «ذهنی» بود." ایشان گفتند: "خداوند آقای عابد را طول عمر بدهد و آقای ذهنی را رحمت کند." برایم جالب بود که دیدم ایشان این قدر خوب شعرا را می شناسند و می دانند حاج آقای عابد زنده است و مرحوم ذهنی فوت کرده است.
بیت آخر شعرم را هم خواندند و در آن جلسه حرفی به من زدند که فکر نمی کنم تا به حال به کسی گفته باشند؛ یا حداقل من نشنیده ام. ایشان فرمودند: "امروز دلم باز شد با خواندن شما." و من این جمله را جزء اندوخته هایم در قیامت می دانم که در آن عالم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بگویم من دل فرزند شما را شاد کردم. البته یکی دوبار دیگر هم در بیت رهبری و در محضر ایشان بوده ایم. این که تعریف کردم، خاطره اولین حضور بود.