۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۹ : ۲۲
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
امام جواد(ع) در حدیثی میفرماید: «اولُ ما جَری بِه القلم علی اللوحِ قَتلُ الحسین»؛ اولین چیزی که بر لوح قلم نوشته شد، شهادت امام حسین(ع) بوده است. به نظر شما علت این موضوع چیست؟
رجبیدوانی: طبق اعتقاد ما خداوند دو حجت برای ما انسانها قرار داده است، حجت ظاهری و باطنی؛ یعنی پیامبران و عقل، اما بیشتر انسانها متأسفانه برخلاف حکم عقل و تعالیم انبیاء که سعادت او را خواستهاند عمل کرده و بدبختی و شقاوت را برای خودشان و دیگران به ارمغان آوردهاند. در علم خداوند بوده است که برخی انسانها منحرف میشود، از شیطان تبعیت میکنند، پیامبران و اولیای الهی را کنار میزنند و در نتیجه ماجرای عاشورا و مصائب کربلا ایجاد میشود.
در احادیث داریم که اهلبیت (علیهمالسلام) امام حسین(ع) را کشتی نجات و چراغ هدایت معرفی کردند؛ کشتی نجاتی که «أسرع و أوسع» است. از طریق توسل به هر یک از ائمه اطهار(ع) و عنایت آنان میتوان وارد کشتی نجات شد و به سعات رسید، اما خداوند در ماجرای امام حسین(ع) ویژگیهایی قرار داده است که انسان با کوچکترین توجه و عملی رشد و ارتقاء داده میشود. برای زیارت او اجر و پاداش بسیار و عجیبی قرار داده، برای اشک ریختن بر مظلومیت و مصائب او اجری شگفتانگیز درنظر گرفته، برای هر قدم برداشتن در مسیر حرم حسین(ع) اثرات بسیاری قرار داده است و ...، از این حدیث میتوان چنین برداشت کرد که انسان از طریق امام حسین(ع) خیلی راحتتر و سریعتر میتواند به خداوند نزدیک شود.
خداوند در ماجرای قیام و شهادت امام حسین(ع) عنایت و توجه خاصی کرده که نه تنها مسلمانان و شیعیان، بلکه پیروان ادیان مختلف توجه ویژهای به ساحت قدسی ایشان دارند، ممکن است فردی هیچ دینی نداشته باشد، اما وقتی با ماجرای امام حسین(ع) مواجه میشود، میشکند و احساس لطیفی را بین امام(ع) و خود احساس میکند. به عنوان مثال، «زهیر بن قین» که عثمانی مسلک بود، در مسیر حرکت امام (ع) به سوی کوفه قرار داشت و سعی میکرد نگاهش به امام حسین(ع) نیافتد، هر کاری میکرد که با امام حسین(ع) مواجه نشود، اما وقتی امام حسین(ع) به سراغ زهیر بن قین فرستاد، زندگی او را دگرگون کرد و او اکنون در محضر سیدالشهداء(ع) در عالیترین جایگاههای بهشت روزی میخورد.
همانطور که میدانید تمام فرقههای مسلمان این باور را دارند که امام حسین(ع) همان کسی است که پیامبر(ص) راجع به او فرمود سرور جوانان اهل بهشت است، او از من است و من از او هستم، یا میفرماید که حسن و حسین دو گل خوش بوی من از دنیا هستند، از اینگونه تعابیر دربارۀ سیدالشهداء(ع) زیاد داریم، حال آیا کسی که چنین اعتقادی به پیامبر(ص) و کلام آن حضرت دارد، میتواند نسبت به فاجعۀ کربلا بیتفاوت باشد و لعن و نفرین ابدی را نثار پدید آورندگان این فاجعه نکند؟!
یکی از علمای برجسته اهل تسنن در یک مصاحبه تلویزیونی به همین مسأله اشاره کرد و گفت: مگر میشود کسی مسلمان باشد و خودش را پیرو پیامبر(ص) بداند و نسبت به واقعه کربلا و آنچه برای امام حسین(ع) و خاندان ایشان روا شده، بیتفاوت باشد و مغموم و ماتم زده نباشد؟ لذا انسان نمیتواند نسبت به این فاجعه بیتفاوت باشد و ابراز همدردی نکند.
علاوه بر این، یکی از دلایل اینکه پیروان ادیان مختلف هم با یاد امام حسین(ع) متأثر میشوند و توجه ویژهای به امام حسین (ع) دارند، میتواند نوع مظلومیت و شهادت آن حضرت باشد، اینکه از سویی امام(ع) با صلابت و از سوی دیگر در اوج مظلومیت به شهادت میرسد، فرزند کوچک خود حضرت علیاصغر(ع) در آغوش او هدف تیر قرار میگیرد، بعد از شهادت امام(ع) و یاران و عزیزانش، دشمنان به خیمهها حمله میکنند؟ در شام آن اتفاقات دردناک میافتاد، بر سر پیکر مطهر امام(ع) آن تعدّیها و بیحرمتیها میشود و ... .
با ماجرای سقیفه و ظلمی که در آن دوران بر اهلبیت (علیهمالسلام) صورت گرفت، طبق کلام معصوم(ع) نهال اسلام در حال خشک شدن بود، اما در روایات داریم که امام حسین(ع) باعث تداوم جریان امامت شد و توانست به این نهال حیات تازهای بدهد، لطفاً در این باره توضیح دهید.
بله، به نکته مهمی اشاره کردید، این کاملاً درست است، شما گفتید امامت احیا شد، این درست است، اما فراتر از این باید گفت که اصلاً بقای اسلام با خون امام حسین(ع) تضمین شد، امام حسین(ع) با قیام و شهادتشان دیوار قطور ظلم و تاریکی را که در مقابل اسلام قرار گرفت بود، کنار زد و اسلام زنده ماند و امامت جریان پیدا کرد. اگر امام حسین (ع) با این جانفشانی در برابر خط فاسد نفوذی که برای نابودی اساس اسلام به جایگاه خلافت مسلمین هم رسیده بود، نایستاده بود و مقابله نکرده بود، اساس اسلام نابود شده بود و چیزی از اسلام باقی نمیماند. به عبارت دیگر، خون مطهر امام حسین(ع) بقای اسلام را تضمین کرد که در پرتوی آن امامت هم باقی ماند و گرنه همه چیز نابود شده بود. امام خمینی(ره) نیز در اهمیت این امر فرمود: «خون سیدالشهداء(ع) اسلام را بیمه کرد».
آیا بیبصیرتی و لغزش برخی از خواص میتواند باعث به وجود آمدن فجایعی مثل غصب خلافت و واقعه جانسوز کربلا شود؟
بله، این درباره اولیای الهی، پیامبران و حتی بعد از دوران انقلاب اسلامی برای بزرگان دینی ما اتفاق افتاده است، این بزرگواران از یک طرف با دشمنانی مواجه بودند که کمر به نابودی و یا به زانو درآوردنشان و عدم موفقیت آنها در اهدافشان بسته بودند، از طرف دیگر، از داخل و از برخی خودیها هم ضربه خوردند، بعضی مواقع داریم که خودیها در اثر بیبصیرتی زمینهساز تحقق اهداف دشمن میشوند؛ یعنی دشمن به تنهایی نمیتواند علیه جبهه حق، ولیّ خدا و امام بر حق پیش ببرد، اما این افراد در اثر بیبصیرتی و لغزش خود زمینهساز تحقق خواست دشمن میشوند.
خیانتی که بعد از وفات پیامبر اکرم(ص) نسبت به ولایت امیرالمؤمنین(ع) صورت گرفت، ابتدا توسط غاصبان خلافت پدید نیامد، آنهایی که بعد از پیغمبر(ص) به قدرت دست پیدا کردند، رسماً آغازگر این خیانت نبودند، اینها جزو مهاجران بودند و عموماً نسبت به امیرالمومنین(ع) کینه داشتند. اگر مهاجران را یکپارچه و یک فکر و یک رأی ببینیم ـ که چنین هم نبودند ـ اینها در مدینه یعنی در مرکز حکومت اسلام در اقلیت محض بودند و جرأت نداشتند به انصار که اکثریت مردم مدینه را تشکیل میدادند، بگویند که ما میخواهیم هم غدیر خم را نادیده بگیریم و علی(ع) را کنار بزنیم و هم خود بر شما و همه مسلمانان در جایگاه خلافت پیامبر(ص) حکومت کنیم.
پس عملی کردن این خواست برای مهاجران شدنی نبود، اما چه اتفاقی افتاد که ماجرا به نفع اینها تمام شد؟ مهاجران به نظر خود چون چون از امیرالمومنین(ع) و بنیهاشم ضربه خورده بودند، کینه داشتند به خاطر اینکه در جنگهای بدر، احد و خندق، خویشان و نزدیکانشان کشته شده بودند، این کلام خلیفه دوم معروف است که گفت علی(ع) دستش به خون بزرگان قریش آغشته است، لذا قریش ـ که مهاجران باشند ـ زیر بار حکومت او نمیروند. وی در جای دیگر به ابنعباس میگوید: ما عمداً نگذاشتیم علی بعد از پیامبر روی کار بیاید که در این صورت هم رسالت و هم امامت؛ هر دو در تیره بنیهاشم جمع میشد و بنیهاشم تا قیامت به بقیه قریش فخر میفروخت، لذا باید امامت و خلافت در تیرههای مختلف قریش بچرخد، این حرف دل اکثریت قریب به اتفاق مهاجران بود.
نطفۀ فاجۀ کربلا با بصیرتی انصار در سقیفه شکل گرفت
به عنوان مثال، «نعمان بن بشیر انصاری» که از طرف معاویه فرمانروای کوفه بود، وقتی یزید روی کار آمد، او را در سمتِ خود تثبیت کرد، نعمان بن بشیر حاضر نبود با مسلم بن عقیل که از خاندان پیامبر است در بیافتد حتی پستش را از دست میدهد، اما حاضر نیست برخورد کند، بعداً هم وقتی کاروان اسرای آل الله را از شام به مدینه میبرند، نعمان بن بشیر انصاری در خدمت اهل بیت(ع) است و به قدری هم ملاطفت کرد که حضرت زینب(س) از او تقدیر میکند.
انصار در اثر بیبصیرتی، ماجرای سقیفه را ایجاد کردند، چون انصار میدانستند که مهاجران نسبت به امیرالمؤمنین(ع) بغض و کینه دارند و نمیگذارند علی(ع) روی کار بیاید، لذا تصمیم گرفتند قدرت را خودشان به دست بگیرند و جانشین پیامبر(ص) را از خودشان تعیین کنند، اینگونه شد که سقیفه شکل گرفت.
منتهی مهاجران از انصار زرنگتر بودند، آنها نمیتوانستند به انصار بگویند که میخواهیم بر شما حکومت کنیم، آنها دنبال تریبونی میگشتند که بتوانند حرفهایشان را بزنند. هنگامی که انصار به منظور تعیین جانشین پیغمبر(ص) در سقیفه بنی ساعدهجمع شدند و بر جانشینی سعی بن عباده انصاری توافق کردند، عامل نفوذی مهاجران در میان انصار به نام «معن بن عدی» از سقیفه بیرون آمد و جریان را به اطلاع عمر بن خطاب رساند، عمر بن خطاب به همراه ابوبکر و ابوعبیده جراح با راهنمایی «معن بن عدی» وارد سقیفه شدند و موفق شدند با اختلاف افکنی میان انصار و زنده کردن دعوای قدیمی و فراموش شده میان اوس و خزرج با به جان هم انداختن آنها خود را شایسته خلافت پیغمبر(ص) نشان دهند.
نقلی است که امام باقر(ع) انصار را لعنت میکند، چراکه اگر انصار سقیفه را شکل نداده بودند، غاصبان موفق نمیشدند، انصار ناخواسته زمینهساز شدند برای این ظلم صورت گرفته به امیر مومنان(ع). نطفۀ فاجعۀ کربلا در اینجا بود که بسته شد، اینکه میگویند عاشورا نتیجۀ سقیفه است، کاملاً صحیح است. اگر انصار که محبان اهلبیت(ع) بودند، سقیفه را تشکیل نداده بودند، غصب خلافت هم پدید نمیآمد. در دوران امام حسین(ع) میبینیم برخی از بزرگانی که حتی به شرف شهادت در کربلا هم نائل شدند، اما اینها با عدم دقت در برخی مسائل حساس ناخواسته موجب شدند ضرباتی به این حرکت وارد شود، به عنوان مثال، امام حسین(ع) بسیار دقیق و عمیق تمام مسائل حفاظتی و امنیتی را در قیام خود رعایت کرده است اما برخی از اصحاب رعایت نکردند.
در تاریخ نقلهایی قطعی در این باره وجود دارد؛ وقتی مسلم ابن عقیل به عنوان نمایندۀ امام حسین(ع) وارد کوفه شد، ابتدا به خانه مختار ثقفی رفت، بعد که عبیدالله زیاد وارد کوفه شد، او مجبور شد محل استقرارش را که آشکار بود مخفی کند، لذا به خانههانی رفت. در تمام منابع و مقاتل نوشته شده که عبیدالله زیاد برای پیدا کردن مخفیگاه مسلم، غلام خودش را فرستاد تا با مبلغی پول برود در مسجد جامع کوفه، تا شیعهای را پیدا و خودش را به او نزدیک کند و بگوید من از شیعیان شام هستم، از شام آمدهام و پولی با خودم آوردهام و میخواهم به مسلم ابن عقیل که نماینده امام حسین(ع) است برسانم.
آن غلام با انجام این ترفند، به مسلم بن عوسجه میرسد و با این حیله او را فریب میدهد. سؤال این است که چرا جناب مسلم بن عوسجه این فکر را نکرد که آیا شام در آن مقطع زمانی شیعه داشته است؟ شام در آن دوران پایگاه بنی امیه بود، مسلم بن عوسجه به او اعتماد کرد و او را به خانۀهانی برد، و آنقدر توجه شیعیان و خودِهانی را جلب کرده بود که هر روز اولین نفری بود که به خانۀهانی میآمد و آخرین نفری هم بود که از آن خانه خارج میشد و همه اطلاعاتی که به دست میآورد، به عبیدالله بن زیاد تحویل میداد. به فکر مسلم بن عوسجه هم نیامد که این فرد غریبه که در کوفه کسی را هم نمیشناسد، شبها به کجا میرود که صبح اول وقت دوباره میآید، اگر یکبار او را تعقیب میکرد و متوجه جاسوسی او میشد، دیگر محل استقرار مسلم بن عقیل فاش و او کشته نمیشد و هانی نیز جانش را از دست نمیداد.
یک نمونه مهم دیگری که باید به آن توجه داشته باشیم این است که مسلم بن عقیل مجبور به قیام زودهنگام شد، چهار هزار نفر ابراز وفاداری به مسلم کردند و این افراد به در چهار گروه تقسیم و فرماندهانی برای آنها مشخص کرد، این قیام به شکست منجر شد، چراکه مردم را ترساندند و فریب دادند، اما فرماندهانی که مسلم بن عقیل تعیین کرده بود کجا رفتند؟
عجیب است دو تا از این فرماندهها دو تن از شهدای بزرگوار کربلا هستند؛ یکی همین مسلم ابن عوسجه و دیگری ابوثمامه صائدی. اگر مردم ترسیدند و فرار کردند، شما دیگر چرا رفتید! شما که به عنوان فرمانده گروه انتخاب شده بودید؟! البته من کوچکتر از آن هستم که بخواهم این بزرگان را زیر سؤال ببرم و یا اینکه خدایی نکرده خدشهای به آنها وارد کنم، چراکه اینقدر مقام اینها رفیع است که ما نسبت به جایگاهشان غبطه میخوریم. رهبر معظم انقلاب فرمودند که برخی از بزرگان در کوفه و به هنگام قیام مسلم ابن عقیل دچار لغزش شدند که باعث شد مسلم تک و تنها بماند و بعد به شهادت برسد، البته در ادامه میفرمایند این بزرگان با رساندن خودشان به کربلا و شهادت در راه امام حسین(ع) جبران کردند، منتهی نماینده امام(ع) که دیگر زنده نشد.
وقتی قیام مسلم به شکست انجامید همین مسلم ابن عوسجه و حبیب بن مظاهر که هر دو از بنی اسد بودند در خانههای بنی اسد مخفی شدند و هنگامی که شنیدند امام حسین(ع) در کربلا فرود آمده شبانه از حکومت نظامی کوفه گریختند و خود را به امام حسین(ع) در کربلا رساندند، شما میتوانستید مسلم بن عقیل؛ نماینده امامتان را به همراه خود ببرید، چرا باید ایشان تک و تنها بماند؟ چرا نباید یکی از او مراقب کند؟ برفرض میگوییم ممکن است عذری داشتهاند که نتواسنتند او را با خود ببرند، اما آیا نمیتوانستند افرادی را مأمور مراقبت از او کنند؟ این سهلانگاریها و یا به تعبیر رهبر معظم انقلاب لغزشها باعث شد مسلم بن عقیل تنها بماند و کشته شود.
در کتاب «حماسۀ حسینی» شهید مطهری به موضوعاتی با عنوان تحریفات عاشورا اشاره شده است، آیا این تحریفات واقعیت دارد؟
شهید مرتضی مطهری شخصیتی کم نظیری بود، ما مانند آن مرد بزرگ الهی بسیار کم داریم، شبیه ایشان شاید بشود شهید آیتالله سید محمدباقر صدر را نام برد که در هر زمانی احساس میکرد باید از دین و معارف دینی حفاظت کنند، وارد میدان میشد. شهید مطهری به بحث تحریفات عاشورا به خوبی پرداخته است و بحث مفصلی را دارند که البته سلسله سخنرانی بوده و خود آن شهید بزرگوار دیگر عمرش کفاف نداد که اینها را خود پیاده، تصحیح و مستندسازی کند. یکی از مباحثی که ایشان مطرح میکنند با عنوان تحریفهای معنوی و لفظی واقعه کربلاست، اینها نکات مهم و کاملاً درستی است؛ جز یکی دو مورد، به عنوان مثال، دربارۀ وجود و یا عدم وجود حضرت رقیه(س)، بنده در اینجا نقدی به دیدگاههای آن استاد بزرگوار دارم. شهید مطهری فیلسوف، فقیه و مفسر قرآن بود، اما مورخ و محقق تاریخ نبودند و خودشان نیز چنین ادعایی نداشتند.
من میخواهم به این نکته اشاره کنم که متأستفانه هنوز هم برخی از این تحریفها وجود دارند، منظورم این است که در بعضی مجالس اهلبیت (علیهمالسلام) آموزههای معرفتی و سیاسی قیام امام حسین(ع) مطرح نمیشود، یعنی به گونهای با قیام امام حسین(ع) رفتار میشود که مسیحیها با مسیح(ع) رفتار میکنند، آنان میگویند مسیح آمد و کشته شد تا کفارۀ گناهان امتش باشد، لذا نباید بگذاریم مجالس امام حسین(ع) از آن بعد معرفتی و سیاسی خارج شود، اما یک تحریف دیگری هم شاهد هستیم که از سوی برخی چهرههای سیاسی و مسئولان اجرایی کشور و دولتیهاست، یعنی اینکه چون گمان میکنند در کسوت روحاینت هستند و مطالعاتی در این زمینه دارند، برای توجیه کارهای خود از سیرۀ امام(ع) سوءاستفاده میکنند و به تحریف میپردازند و میخواهند بگویند ما داریم مانند وجود مقدس اهلبیت(ع) کار میکنیم که این خطری بزرگ به شمار میرود.
چرا مدام رهبر انقلاب باید نسبت به برداشتهای غلط آقایان از عاشورا تذکر بدهند؟
من در تعجبم که چرا علما و روحانیت و حوزههای ما در برابر این تحریفها نمیایستند؟! چرا باید همه موارد را رهبر معظم انقلاب اسلامی تذکر بدهند و نسبت به آن احساس خطر کنند؟ در همین قضایای مذاکرات و برجام، رئیس دولت اعلام کرد که امام حسین(ع) نیز به دنبال مذاکره بود و به آن دیداری که سیدالشهداء(ع) با عمر سعد داشت، استناد میکند. قبح این موضوع به قدری آشکار بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی نسبت به آن عکسالعمل نشان دادند و فرمودند که این چه برداشتی از تاریخ است، آیا امام حسین (ع) به دنبال بده بستان بوده است که چیزی بدهد و چیزی بگیرد؟
این مسألهای است که به خصوص اگر از طرف مسئولان که دارای موقعیت سیاسی هستند و به ویژه اگر در کسوت روحانیت باشند باب شود، خطرناکتر است از آن کاری که یک عده نادان در قالب غیر سیاسی کردن مجالس امام حسین(ع) یا جعل برخی چیزها برای ایجاد شور و گریه انجام میدهند. امام حسین(ع) اصلاً شأنی برای یزید و مجموعه حاکمیت او قائل نبودند که بخواهند با او مذاکره کنند، بلکه جز براندازی او به چیز دیگری فکر نمیکردند، اگر با عمر سعد دیدار کردند، برای نجات و دستگیری او بوده است، امام(ع) در این دیدار فرمودند: «وای بر تو ای پسر سعد، میدانی داری چه کار میکنی؟ این لشکر انبوه را رها کن و به من بپیوند» آیا این بحث، مذاکره است که برخی اعتقاد بر این دارند؟ اتفاقاً جالب است که آن ملعون نیز در پاسخ میگوید که اگر به شما بپیوندم، خانه مرا خراب میکنند، حضرت میفرماید من خانه تو را می سازم، لذا امام دنبال بده و بستان نیست، بلکه او به دنبال هدایت است.
منبع:تسنیم
بی بصیرتی اشتب نوشتی