در نماز جمعه هامبورگ مطرح شد:
عوامل شکل گیری شخصیت انسان چیست؟
حجت الاسلام انصاری در نماز جمعه هامبورگ گفت: اگر کسی این سه ضلع مثلث یعنی عوامل وراثت، محیط و تربیت را داشته باشد شخصیت خوبی خواهد داشت. اما اگر یکی از این عوامل را نداشته باشد، مثلا عامل وراثتش خوب نباشد، ولی در محیط و تحت تربیت خوب باشد باز هم امکان اینکه شخصیت خوبی شود را دارد.
عقیق:نماز جمعه این هقته هامبورگ به امامت حجت الاسلام انصاری مسئول دارالقران الکریم مرکز اسلامی هامبورگ و با حضور مومنان در مسجد امام علی(ع) برگزار شد.
متن خطبه های این هفته نماز جمعه هامبورگ به این شرح است:
خودم و همه شما نمازگزاران را به رعایت تقوای الهی توصیه می کنم. ایام میلاد حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) و حضرت معصومه (س) و دهه کرامت را به شما تبریک عرض می کنم.
روان شناسان معتقدند که شخصیت هر فرد با سه چیز شکل می گیرد: 1- وراثت 2- محیط 3- تربیت
همانطور که می دانید انسان که متولد می شود ابتدا بی بار است. یعنی هیچ کس خوب یا بد متولد نمی شود. انسان با فطرت پاک و توحیدی بدنیا می آید. فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[1] اما آنچه روی تولد و شکل گیری شخصیت انسان و روی صالح یا ناصالح شدن او اثر دارد این سه چیز است، که در مورد این سه مورد توضیح خواهیم داد.
عامل اول: وراثت
پدر و مادر شخص در شکل گیری شخص تأثیر فراوان دارد. اینکه آنها چطور انسانهایی هستند تأثیر در شکلگیری شخصیت فرد بطور وراثتی می شود. همچنین اینکه شخص با چه لقمه ای بزرگ شده است. خیلی تفاوت است بین مادر یا پدری که اهل نماز هستند یا مادر یا پدری که فاسد اند. لقمه ای که از راه حلال بدست آمده یا از راه حرام. البته این عوامل تأثیر 100 درصدی ندارند ولی بی تأثیر نیستند.
عامل دوم: محیط
دومین عاملی که در شکل گیری شخصیت انسان مؤثر است، محیطی است که انسان در آن زندگی می کند. توضیح اینکه شخص در چه محیطی متولد شده و رشد کرده است. کسی که در یک محیط سالم از حیث مدرسه، دوست و رفیق رشد کرده باشد، طبیعتاً در شکل گیری مثبت شخصیت او مؤثر است و متفاوت است از کسی که در محیط فاسد رشد کرده و اطرافیان او را انسانهای فاسد احاطه کرده اند.
عامل سوم: تربیت
سومین عامل مؤثر در شکل گیری شخصیت انسان، تربیت است. این که شخص تحت تربیت چه مربی قرار میگیرد، در شکلگیری شخصیت او به صورت مثبت یا منفی مؤثر است. کسی که مربی فاسدی دارد تبعاً او هم فاسد بار می آید. اگر مربی متدین، مؤمن و صالح باشد، او هم هم متدین بار می آید. یک نمونه عمربن عبدالعزیز از خلفای بنی امیه است. او نسبتاً از بقیه خلفای بنی امیه بهتر بود. کسی بود که سبّ به امیر المؤمنین را برداشت و فدک را به اهل بیت (ع) برگرداند، علتش این بود که یک معلم شیعه داشت. نمونه دیگر معاویه صغیر، پسر یزید است. پدرش یزید است که انسانی ظالم و فاسد، لقمه او هم فاسد بود و مادر صالحی هم نداشت. اما همین بچه یک معلمی داشت که انسان سالمی بود. همین معلم باعث شد که این بچه خلافت را بعد از یزید رها و به بنی امیه پشت کند.
اگر کسی این سه ضلع مثلث را داشته باشد، یعنی عوامل وراثت، محیط و تربیت او سالم باشد شخصیت خوبی خواهد داشت. اما اگر یک کسی یکی از این عوامل را نداشته باشد، مثلا عامل وراثتش خوب نباشد، ولی در محیط و تحت تربیت خوب باشد، باز هم امکان اینکه شخصیت خوبی را دارا شود را دارد. عکس آن هم ممکن است، که وراثت او خوب باشد ولی محیط خوبی نداشته، نمی توان گفت حتماً این شخص بخاطر عامل وراثت شخصیت مثبتی خواهد داشت. نمونه اش پسر نوح (ع) که محیط و رفیق های خوبی نداشت و ناصالح شد.
وظیفه پدر و مادر اینست که فرزندان خود را مؤمن تربیت کنند. این نکته را باید توجه داشت که میان ایمان و اسلام تفاوت است. کسی که خدا و پیغمبر و قیامت را قبول داشته باشد، مسلمان است. وقتی پیامبر (ص) مکه را فتح کرد، هزاران نفر شهادتین گفتند و مسلمان شدند. خدا هم در قرآن می فرمایند إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّـهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّـهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾[2] یک مرتبه به دین خدا روی آوردند و مسلمان شدند.
ولی مؤمن غیر از مسلمان است. مؤمن یعنی کسی که باور کرده و به دستورات دینی عمل می کند. یک سوره هم به اسم مؤمنون داریم. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١﴾ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿٢﴾[3]. مؤمن نمازش با خشوع است؛ امانت دار است و بر نفس خویش غلبه می کند و آنرا کنترل می نماید. اگر کسی مؤمن شد باید به تعهداتی پایبند باشد و ایمان لوازمی دارد. خداوند در ابتدای سوره انفال می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ[4] مؤمنان، همان كسانى اند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد، و بر پروردگار خود توكل مى كنند. پس ایمان از اسلام بالاتر است. لذا در قرآن خطاب ها مؤمنین هستند.
برای مؤمن علائم و تعهدات زیادی در آیات قرآن و روایات آمده است. در روایتی پیامبر (ص) می فرماید: «لا یُکْمِلُ عبدٌ الإیمانَ باللّه حتّی یکونَ فیه خَمْسُ خِصالٍ : التّوکّلُ علی اللّه ، والتّفْویضُ إلی اللّه ، والتَّسْلیمُ لأمرِ اللّه ، والرِّضا بِقَضاءِ اللّه ، والصّبرُ علی بَلاءِ اللّه ایمان بنده به خدا کامل نباشد مگر پنج خصلت در او باشد: توکل به خدا، واگذاشتن کارها به خدا، سر نهادن به فرمان خدا ، راضی بودن به قضای خدا و شکیبایی کردن بر امتحانات الهی.»[5] خداوند در قرآن می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[6] اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهبانى كنيد و از خدا پروا نماييد، اميد است كه رستگار شويد.
مومن باید تکلیفش را انجام بدهد و توجیه نکند
در جنگ تبوک بعضی برای دفاع، همراه پیامبر (ص) نیامدند. گفتند ما زن و بچه و خانواده داریم و جا ماندند. مؤمن نباید جا بماند. باید تکلیفش را انجام بدهد و توجیه نکند. جایی که اسلام میگوید دفاع کن، بگوید چشم؛ بگوید هجرت کن، بگوید چشم. محیط برای خود یا خانواده اش برای دینش برای جانش ضرر داشت هجرت کند. البته هجرت سه گونه است:
هجرت مکانی؛ که در تاریخ انبیاء و انسانهای صالح نمونه اش زیاد است مثل ابراهیم (ع) و پیامبران دیگر، اصحاب کهف و یا پیامبر اسلام (ص)، جایی که لازم بود هجرت کردند. امام رضا علیه السلام یا حضرت معصومه سلام الله علیها که در ایام میلاد آنها هستیم یا حضرت عبد العظیم حسنی هجرت کردند.
هجرت عقیدتی؛ زمانی که شخص متوجه شد عقیده او غلط است، وقتی تشخیص داد راه را غلط رفته و عقیده اش باطل است باید هجرت کند.
هجرت اخلاقی؛ شخص گناه یا اخلاق بد را ترک کند. بد خلقی را کنار بگذارد. اگر شخص وسواسی است، آنرا کنار بگذارد. وقتی دین خدا می گوید همه چیز پاک است تا زمانی که یقیق به نجاست پیدا نکردید، دیگر وسواس جایی ندارد. هجرت واقعی اینست که از یک صفت بد به یک صفت خوب هجرت کند. چقدر در طول تاریخ انسانهایی که یک عمر خطا کردند به یکباره در یک لحظه هجرت می کنند، این اهمیت دارد.
پس مؤمن تعهداتی دارد و باید این تعهدات را بشناسد و پایبند به آنها باشد. صبر یکی دیگر از مهمترین تعهداتی است که مؤمن باید داشته باشد. خداوند در قرآن می فرماید: «وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ»[7] به پیغمبر (ص) مردم خیلی حرف می زدند، اتهام می زدند و به او می گفتند شاعر است و به او اتهامات گوناگونی وارد ساختند. قرآن به پیامبر (ص) می فرماید نسبت به حرف مردم صبر داشته باش. یا در جایی دیگر می فرماید «وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ»[8] نسبت به سختی هایی که برایت پیش می آید صبر پیشه کن. یک موقع برای انسان روزهای خوشی است یک موقع هم روز ابتلا به مشکلات، که انسان مؤمن باید صبر داشته باشد زیرا این روز نیز می گذرد. «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»[9] یا در جایی دیگر می فرماید «واصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ»[10] در مقابل فرمان الهی صبر داشته باشید. ماه رمضان در گرمای تابستان باید روزه گرفت. سخت است ولی باید صبر داشته باشد. پیغمبر (ص) با فقرا می نشست؛ ثروتمندان او را مسخره می کردند. آیه نازل شد که «اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ »[11] یعنی در مقابل تمسخر و حرف های اینها صبر پیشه کن.
اینها برخی از تعهدات یک مؤمن است که باید رعایت کند و از لوازم ایمان است.
از خداوند می خواهم به ما توفیق عمل به وظایف و تعهدات مان را عنایت بفرماید.
پی نوشت:
[1] سوره روم آیه 30
[2] سوره نصر آیه 1 و 2
[3] سوره مومنون آیه 1 و 2
[4] سوره انفال آیه 2
[5] بحار الأنوار : 77 / 177
[6] سوره آل عمران آیه 200
[7] سوره آل عمران آیه 140
[10] سوره طور آیه 48
[11] سوره کهف آیه 18
منبع:حوزه