درس اخلاق آیت الله مظاهری:
کمک به دیگران از یک ماه اعتکاف بالاتر است
آیت الله مظاهری گفت: کمک به یک شیعه از یک ماه اعتکاف بالاتر است. حاجتی از کسی برآوریم یا اینکه یک ماه در مسجد شبانه روز عبادت و روزه و اعتکاف داشته باشیم، آن قضای حاجت مؤمن بالاتر است.
عقیق:مشروح جلسه پانزدهم از درس اخلاق آیت الله مظاهری را در ادامه می خوانید؛
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولیعصر«عجلاللهتعالیفرجهالشریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.
فصل بیست و دوم از بحث معرفت نفس مربوط به روابط بود و بحث قبل راجع به رابطۀ ما با اهلبیت«سلاماللهعلیهم» بود که بهترین روابط و موجب رستگاری در دنیا و آخرت و بهترین حالات برای انسان است.
رابطه با اهلبیت«سلاماللهعلیهم» را منقسم کردهاند به سه قسم؛ قسمت اول اعتقادی و قلبی است. گفتم الحمدالله این را همه داریم. تا سرحد عشق اهلبیت«سلاماللهعلیهم» را دوست داریم و این مفید است. هم در دنیا مفید است و هم در آخرت و موجب حفظ ما از بلاها و موجب شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» در روز قیامت است و الحمدلله داریم و خوب است.
قسم دوم، شعار اهلبیت«سلاماللهعلیهم» است که الحمدلله در ایران عزیز هست. شعار «أشهد انّعلیاً ولی الله» در مأذنهها هست. شعار شهادتها مثل دهۀ عاشورا و جشنها نظیر نیمۀ شعبان و امثال اینها هست و بالاخره شعار تشیّع و شعار اهلبیت«سلاماللهعلیهم» را داریم.
قسم سوم، رابطۀ عملی با اهلبیت«سلاماللهعلیهم» است که این را یا نداریم یا کم داریم. آنچه موجب رستگاری است، رابطۀ عملی با اهلبیت«سلاماللهعلیهم» است. شفاعت معانی مختلفی دارد و معانی مهمش همین است که انسان در این دنیا شباهت عملی به اهلبیت«سلاماللهعلیهم» پیدا کند.
اهمیت به همۀ واجبات و مخصوصاً نماز، عمل اهلبیت«سلاماللهعلیهم» بوده، اهمیت به مستحبات مثل نماز شب و خدمت به خلق خدا، عمل اهلبیت«سلاماللهعلیهم» بوده است و به این دو چیز فوقالعاده اهمیت میدادهاند. اجتناب از گناه داشتهاند و با اسم گناه یک تلاطم درونی در اهلبیت«سلاماللهعلیهم» پیدا میشده است. ما باید رابطۀ عملی با آنها داشته باشیم. آنها معصوم بودند و خطا و نسیان و جهل نداشتند و اصلاً گناه در فکر آنها نیامده و نمیآمده و ما هم باید گناه در زندگیمان نباشد. اگر گناه آمد، ساده از گناه نگذریم. فوراً جبران و تدارک کنیم و تلاطم درونی در ما پیداشود. بعضی اوقات در بعضیها که پیدا میشود موجب مرگ آنها میشود. از ما میخواهند که اگر از دست ما در رفت و گناهی کردیم، فوراً جبران کنیم و توبه کنیم و از خدا عذرخواهی کنیم. بگوییم خدایا همه جا محضر توست و من در محضر تو گناه تو کردم، اما تو ارحم الراحمینی، پس بیامرز. من پشیمان و شرمندهام و این پشیمانی یعنی توبه. تو وعده دادهای:
«إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا»[۱]
«أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»[۲]
این حالت کم کم درونی میشود. عدالت یعنی همین. اینکه شما شنیدهاید مرجع تقلید باید عادل باشد و حتی قاضی باید عادل باشد و امام جماعت باید عادل باشد، عادل به همین معناست. به طور ناخودآگاه در وقت نماز تلاطم درونی برای او پیدا شود و در وقت نماز شب خود بیدار شود. به هر اندازه که میتواند به خلق خدا کمک کند و وقتی حاجتمندی را دید و میتواند حاجتش را ادا کند با کمال افتخار یک حالت درونی او را وادارد که این کار را بکند. به طور ناخودآگاه همیشه خود را مقصر درگاه خدا بداند و همیشه توبه و انابه داشته باشد. این مرتبۀ دوم از عمل است که باید باشد. لاأقل مرتبۀ اولش را داشته باشد. اهمیت به واجبات و اجتناب از گناه و بالاخره یک آدم متقی باشد. این میشود رابطه با اهلبیت«سلاماللهعلیهم» و اگر این رابطه نباشد، اگر اسم این را شیعه بگذارند، واقعیت ندارد. کسانی که اهل دل هستند، نور تشیّع را در پیشانی شیعه میبینند.
آمدند پشت در، خدمت مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و گفتند ما شیعیان تو هستیم. آقا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نگاهی به چهرههای آنها کردند و فرمودند: من نور تشیّع در پیشانی شما نمیبینم. اینها عشق به ولایت داشتند و علی را ولیالله میدانستند، اما از نظر عمل لنگ بودند، لذا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» فرمودند من نور تشیّع در پیشانی شما نمیبینم.
مرحوم آیتالله صدر یکی از مراجع تقلید در قم و در زمان ما بود. پدر مرحوم آقا موسی صدر بود و از مراجع بزرگ بود و خیلی خیرخواه و مؤدب و با خدا بود. یک روز به خانه آمد و دید خانمش نگران است. فرمود تو را نگران میبینم. گفت راستش اینست که امروز یک دروغ گفتم. خانمی در زد و من پشت در رفتم و خیال کرد من کلفت هستم، گفت خانم کجاست؟ گفتم خانم نیستند و او خداحافظی کرد و رفت. مرحوم صدر یک جمله دارد که مثل خودش خیلی بالاست. فرمودند: بله، دروغ نگفتی تو خانم نیستی. خانم کسی است که پیراهن عروسی خود را داد و با پیراهن دخترانه به خانه شوهر آمد و شوهر نپرسید پیراهن عروسی تو کجاست؟
این وضع عروسیهای ما و وضع تجملگرائیهای ما در عروسیها و این وضع مهریهها و این وضع ماندن دخترها در خانه. من زیاد سراغ دارم به خواستگاری دختر میآیند و مادرش عذر میآورد و بعد میفهمیم عذر نداشته، بلکه جهیزیه نداشته و گفته دخترم را شوهر نمیدهم. یا پسر سی سال دارد، اما نمیتواند زن بگیرد. اگر به خواستگاری برود، اول چیزی که میپرسند اینست که خانه و کار و ماشین داری یا نه؟ اما نمیپرسند ایمان داری یا نه؟ درحالی که پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: اول سؤالی که میکنی اینست که آیا دین و اخلاق داری یا نه؟
«إِذَا جَاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَة فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیر»[۳]
بروید به دنبال اخلاق و دین. دختر از شوهرش سوال کند نماز جماعت و نماز اول وقت داری یا نه؟ تو که در اداره هستی با ارباب رجوعها چطور رفتار میکنی؟ آیا خدمت به آنها میکنی یا نه؟ داماد اولین سوالش این باشد که آیا چادر داری یا نه؟ البته اگر از خانم بپرسند چادر داری یا نه، همان وقت میگوید من به تو شوهر نمیکنم. معلوم است ما از نظر عمل تابع حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» نیستیم. ما از نظر عمل تابع اهلبیت«سلاماللهعلیهم» نیستیم.
ابراهیم جمّال شتربان است اما یک شیعه است. آقا موسی بن جعفر«سلاماللهعلیه» خیلی او را دوست دارند. این شتربان بار از کوفه به مدینه و گاهی به مکه میبرد. زمانی خواست از طرف بغداد به مدینه بیاید. رفت که علی بن یقطین وزیر هارونالرشید را ببیند. علی بن یقطین نیز شیعه بود و بارها و بارها میخواست استعفا دهد، امام موسی بن جعفر«سلاماللهعلیه» نمیگذاشتند و میفرمودند کفارۀ گناهان تو خدمت به شیعه و خدمت به خلق خداست. این ابراهیم جمال نتوانست علی بن یقطین را ببیند. آمد مدینه خدمت موسی بن جعفر«سلاماللهعلیه» و امام از او پرسیدند حال علی بن یقطین چطور است؟ گفت آقا خیلی دلم میخواست ایشان را ببینم، اما نشد. آقا خیلی ناراحت شدند، اما به ابراهیم جمال چیزی نگفتند.
رسم علی بن یقطین این بود که به عنوان مکه میخواست امام«سلاماللهعلیه» را ببیند. صد نفر را برمیداشت و به مکه میآمد و اعمال حج را به جا میآورد و به مدینه برای زیارت رسول الله «صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میآمد و نصف شب با ترسی چند جلسه خدمت موسی بن جعفر«سلاماللهعلیه» میرفت. آمد مدینه و رفت در خانۀ موسی بن جعفر، اما او را راه ندادند. شب دوم با ترس و لرز آمد و موسی بن جعفر«سلاماللهعلیه» راهش ندادند. شب سوم بلند بلند گریه کرد و گفت آقا من برای شما آمدهام و تا شما را نبینم، نمیتوانم از اینجا بروم، چه شده است؟ تقصیرم چیست؟ گفتند ابراهیم جمال آمده و راهش ندادهاید. گفت: من تقصیر ندارم و اگر با من بود راهش میدادم. حال چه کنم؟ فرمودند: من برایت وسیله تهیه میکنم، برو و از او عذرخواهی کن.
جوانها روی اینها فکر کنید و همینطور از اینها نگذرید. موسی بن جعفر با معجزه او را فرستادند به کوفه پیش ابراهیم جمال. نصف شب در زد و او دید علی بن یقطین است و خیلی تعجب کرد. علی بن یقطین گفت موسی بن جعفر«سلاماللهعلیه» از دست من ناراحت است، برای اینکه من تو را راه نداده ام، مرا ببخش. گفت من بخشیدم و من گله نکردم. فرمودند از من راضی شدی. گفت بله. گفت من سرم را روی خاک میگذارم و تو پایت را روی سر من بگذار تا من ببینم راضی شدی! در حالی که وزیر دو ثلث جهان بود. بالاخره سرش را روی خاک گذاشت و ابراهیم جمال پایش را روی سرش گذاشت. بعد با معجزه برگشت به در خانۀ موسی بن جعفر«سلاماللهعلیه» و در زد و موسی بن جعفر«سلاماللهعلیه» از پشت در فرمودند: از دست تو راضی شدم.
به این، متابعت عملی میگویند و اینها باید باشد. البته از ما به این اندازه نمیخواهند، اما بعضی اوقات اتفاق میافتد یک ماه یا دو ماه یا سه ماه میخواهد رئیس اداره را ببیند، اما نمیشود. بعضی اوقات سرش پایین است و حتی جواب سلام ارباب رجوع را نمیدهد و بعضی اوقات مردم جمعند و میگویند آقا جلسه دارند، اینها نمیشود.
کسی حاجتی داشت و آمد خدمت امام دوم«سلاماللهعلیه» که حاجتم را ادا کن. آقا امام دوم دنبال او راه افتادند و رسیدند به مسجد و دیدند امام حسین«سلاماللهعلیه» معتکف است. آقا امام دوم به او گفتند چرا به برادرم نگفتی و راهت را دور کردی؟ اگر به برادرم گفته بودی، کارت را انجام میداد. گفت: یابن رسول الله! آقا معتکف بودند. امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» فرمودند:
«إِنَّهُ لَوْ أَعَانَکَ کَانَ خَیْراً لَهُ مِنِ اعْتِکَافِهِ شَهْراً»[۴]
کمک به یک شیعه از یک ماه اعتکاف بالاتر است. حاجتی از کسی برآوریم یا اینکه یک ماه در مسجد شبانه روز عبادت و روزه و اعتکاف داشته باشیم، آن قضای حاجت مؤمن بالاتر است. همۀ اینها روایت است. برعکس این هم روایت داریم و مرحوم کلینی«رضواناللهتعالیعلیه» نقل میکند. در روز قیامت او را میآورند و چشمها به گودی فرو رفته و روسیاه است. در پیشانی او نوشته شده «آیس من روح الله»، خدا او را نمیآمرزد. بعد خدا او را رسوا میکند و میگوید این خائن به من و خائن به اهلبیت«سلاماللهعلیهم» است، برای اینکه میتوانست کمک به خلق خدا کند و اما نکرد. ما باید به این روایتها اهمیت دهیم و باید به این سیرۀ اهلبیت«سلاماللهعلیهم» اهمیت دهیم.
ما برای امام حسین گریه میکنیم و خیلی ثواب دارد:
«مَنْ بَکَی أَوْ أَبْکَی وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ تَبَاکَی فَلَهُ الْجَنَّة»[۵]
اما امام حسین در روز عاشورا در وقتی به او گفت یا حسین ظهر است و میخواهم پشت سرت نماز بخوانم. درحالی که داغ علی اکبر بر دلش بود، اما تبسم کرد و گفت خدا تو را بیامرزد و خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد. بالاخره در میدان امام حسین نماز جماعت خوانده است. معنایش اینست که تمام مسجدها باید موقع مغرب و عشاء پر باشد و جای سوزن انداز نباشد. اما مسجدها خلوت است. نماز شب هم خیلی کم است.
حضرت آیتالله مرعشی به من میگفتند: در راه «آسید محمد» گم شدم و از تشنگی رفتم دم مرگ و ناگهان آقا آمدند و چشمۀ آبی برایم درست کردند و آب را خوردم و شنا کردم و آقا چند موعظه به من کردند و اول موعظه این بود که فرمودند: ننگ است برای شیعیان ما که نماز شب نخوانند.
قدری روی بحث امشب و این منبرها فکر کنید. ما باید اگر شفاعت میخواهیم این رابطۀ عملی را داشته باشیم. اگر رستگاری در دنیا بخواهیم رابطۀ عملی را داشته باشیم. اگر روز قیامت و حشر با اهلبیت«سلاماللهعلیهم» بخواهیم، با این رابطۀ عملی است. البته رابطۀ اعتقادی و عشق به ولایت خیلی عالیست و هرچه دعا کنیم به اجدادمان که الحمدلله آنها صدمهها خوردند و ما الان نتیجه میبریم، کم است. هرچه شکر کنیم، یک در میلیون شکر هم نکردیم. این شعارها خیلی خوب است و در همین ایران در خیلی جاها ندارند. اما آنچه مهم است، عمل است. به عمل کار برآید به سخندانی نیست.
پی نوشت:
[۱]. الزمر، ۵۳: «در حقیقت، خدا همه گناهان را میآمرزد.»
[۲]. التوبه، ۱۰۴: «و خداست که خود توبهپذیر مهربان است.»
[۳]. الکافی، ج ۵، ص ۳۴۷.
[۴]. الکافی، ج ۲، ص ۱۹۸.
[۵]. اللهوف، ص ۱۱
منبع:مهر