۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۲ : ۱۴
انقلابي بودن مهم نيست، انقلابي ماندن مهم است
يكي از داستانهاي جالب در سوره بقره ، اين است كه انقلابي بودن مهم نيست انقلابي ماندن مهم است، داستان بسيار آموزنده ای در قرآن است كه اين حقيقت را بیان می کند .
جمعيتي انقلابي بعد از زمان حضرت موسي (ع) كه به بني اسرائيل عزت بخشيد كم كم عقب گرد برگشتند دو مرتبه ذليل شدند مدتي كه غبار ذلت اينها را گرفت گفتند بيائيد دست به انقلابي بزنيم و خودمان را از شر ستمگران برهانيم.
انقلابيون جمع شدند و آمدند نزد پيامبرشان و گفتند «أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى» (بقرة/246) اينها گروهي از بني اسرائيل بودند كه بعد از موسي بناي انقلاب گذاشتند گفتند «إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمْ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا» تو براي ما انتخاب كن يك رهبري كه ما به فرماندهي رهبر «نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» جنگ كنيم ما همه بازو داريم يك مغز متفكر و يك فرمانده ارتش به ما بده تا دشمن را بكوبيم، دشمنشان كي بود؟ جالوت، جالوت امپرياليسم آن زمان بود و طرفدار داشت. پيغمبر، اول گفت فكر نمي كنم كه شما مرد ميدان باشيد اول مي گوئيد كه جنگ مي كنيم اما انقلابي بودن مهم نيست انقلابي ماندن مهم است، گفتند چرا؟ پيغمبر به آنها گفت «قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا» گفت: اگر نوشته بشود بر شما قتل، اگر واجب باشد بر شما جهاد، شما جنگ نمي كنيد مي گوئيد ما انقلابي هستيم اما وقتي بگويند برويد جهاد شماها نمي رويد و مرد ميدان نخواهيد بود «قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» گفتند چرا شما به ما بدبين هستيد؟ «وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا» اين جالوت جنايتكار ما را از شهرمان آواره كرده است «وَأَبْنَائِنَا» ما از بچه هايمان دور شده ايم ما مدتهاست كه تحت خطر هستيم ما حتماً انقلاب مي كنيم تو فقط يك فرمانده به ما بده.
انقلابيوني كه رهبري از جانب خدا نپذيرفتند
قرآن مي فرمايد اينها خيلي انقلابي بودند اما انقلابي باقي نماندند آنوقت دسته دسته فرار كردند «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمْ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» وقتي گفتيم برويد جنگ كنيد فرار كردند همين هايي كه گفتند ما تا آخرين قطره خون ایستاده ایم اينها فرار كردند، دسته دوم وقتي به آنها گفته شد طالوت فرمانده است تا نگاه كردند به طالوت گفتند اين ديگر كي است؟ تسليم نبودند و خيلي ها هستند كه در مقام حرف، حرف مي زنند اما در واقع تسليم فرمان خدا نيستند. با اينكه پيامبر گفت اين فرمانده ارتش از طرف خدا معرفي شده است «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا» (بقرة/247) خدا اين فرمانده را براي شما تعيين كرده است «قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ» گفتند ما زير بار او نمي رويم اين كجا به فرماندهي، «وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنْ الْمَالِ» اين كه مال ندارد، اين از فاميل هاي گدا است، يك گدا را آورده اي و فرمانده ارتش كرده اي؟
انقلابي بودند اما رهبري را كه خدا تعيين كرده بود نپذيرفتند، يك عده هم فرار كردند.
انقلابيوني كه در بين راه از رهبري جدا شدند
بعد عده اي كه ماندند رهبرشان به آنها گفت ما مي خواهيم برويم به جنگ جالوت اما اگر مي خواهيد كه برويم به جنگ جالوت وسط راه به رودخانه اي مي رسيم بايد شما از اين رودخانه رد شويد و از اين آب هم نبايد بخوريد يك مشت و دو مشت اشكالي ندارد اما اينكه ظرف برداريد و سير بشويد اين نمي شود «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ» (بقرة/249) شما يك نهر آبي جلويتان است كه خدا مي خواهد شما را امتحان كند «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» هر كدام از شما سربازان انقلابي از اين آب بخورد از من نيست شما كه پهلوي پيغمبر ادعا كرديد انقلابي هستيد اكنون كه مي رويم مبارزه مواظب باشيد هر كس از اين آب بخورد معلوم مي شود كه از ما نيست «وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» پس از اين آب نخوريد البته «إِلَّا مَنْ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ» با دستش يك مشت آب بخورد طوري نيست اما سيراب نشوي.
قرآن مي فرمايد اينها وقتي به آب رسيدند نتوانستند از آن بگذرند «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا» با اينكه رهبر گفت نخوريد اما آنها خوردند فقط چند نفري نخوردند بعد رفتند تا اينكه جمعيت زياد را ديدند گفتند ما حريف اين جمعيت زياد نيستيم عده اي از آنها فرار كردند «لَا طَاقَةَ لَنَا» ما طاقت نداريم هر آزمايشي كه مي شدند عده اي از اينها مردود مي شدند اين مي خواهد بگويد انقلابي بودن مهم نيست آنوقت ضرر اينها از كساني كه از اول انقلابي نبوده اند بيشتر است، چون عملاً منافق مي شوند پيغمبر فرمود: من از خوبها هراسي ندارم از بدها هم نمي ترسم من از منافقين وحشت دارم،
كساني كه انقلابي بمانند پيروز هستند
اين چند نفري كه ماندند گفتند ما جنگ مي كنيم بخاطر اينكه «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» اينها از همه امتحانها قبول شدند و با يك شعار حركت كردند و گفتند چه بسا از گروههاي كمي كه بر گروههاي زياد غالب مي شوند و هر جوان مسلماني اگر اين آيه شعارش باشد وحشت ندارد.
در زمان طاغوت هم كه مومنين در انواع محاصره ها قرار مي گرفتند در آنجا هم اسلام به ما فرموده كه «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» (بحارالأنوار/ ج 2/ ص 267) در راه هدايت وحشت نكنيد كه جمعيت كم است اگر راه حق است اهل آن كم باشد مهم نيست.
قرآن مي فرمايد وقتي آن جمعيت كم وارد لشگر شدند يك دستشان شمشير بود هم زمان دعا هم مي خواندند دعايشان اين بود «وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» (بقرة/250) خدايا به ما پشتكار بده، و صبر بده، روحيه ما را روحيه اي قرار بده كه پشتكار داشته باشيم هم با اين شعار خودشان را تحريك مي كردند و هم از خدا كمك غيبي مي خواستند بعد مي فرمايد «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقرة/251) ارتش دشمن را درهم شكستند.
خداوند كسي را كه قابليتي داشته باشد، برميگزيند
«وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ» حتي داوود جالوت را كشت، داوود يك پسر كوچولو بود حتي خودش را قابل نمي دانست كه در ارتش شركت كند منتهي در كنار ارتش آمده بود كه آبي بياورد و كمكي بكند اما همين آقازاده كوچولو جالوت را كشت بعد مي گويد چون این چنين استعداد و قابليتي از خودش نشان داد «وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ» ملك و حكمت به او داديم بعد هم مي گويد اين يك سنت است كه يك گروه مومن قوي حمله كنند و گروه كافر متجاوز را سر جايش بنشانند «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتْ الْأَرْضُ» اگر عده اي مومن كم، ستمگران را شكست ندهند زمين پر از فساد مي شود «وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» (بقره/251)
اگر خداوند به حضرت داوود مقام علم و حكمت مي دهد بخاطر اين است كه داوود از خود نشانه هاي رشادت و قابليتي نشان داد تا كسي آمادگي و استعداد نداشته باشد خداوند اين الطاف را به او نمي دهد پيغمبر ما قبل از اينكه به پيغمبري برسد همين كه ديد عده اي از مكه مظلوم واقع شدها ند برنامه اي چيد كه هر ظالمي را سر جاي خودش بنشاند.
خدا به حضرت موسي (ع) مي گويد مي داني كه چرا تو را پيغمبر كردم؟ چون تو سوز داشتي و دلت به حال مردم ميسوخت، روحيه تو اين روحيه بود، تو به درد پيغمبري مي خوري بنابراين هميشه بايد از خدا بخواهيم كه امتحان كه پيش مي آيد و عده اي رفوزه مي شوند ما از آنها نباشيم همه انبياء گرفتار همچين مردماني بوده اند.
سه شاخصه انتخاب رفیق
برخی در رفاقت طوري رفتار مي كنند كه انسان خيال مي كند اين صددرصد رفيق است بعد مي بيني كه سر يك مسئله جزئي آبروي طرف را مي برد تا امتحان نكرده ايم زود تصميم نگيريم عجله نكنيم امام علي (ع) ميفرمايد: در چند جا نبايد عجله كرد يكي در جايي است كه آدم عصباني است وقتي عصباني هستيد تصميم نگيريد.
امام مي گويد با هر كس كه مي خواهيد رفيق بشويد اول ببينيد كه اين نماز مي خواند يا نه، اگر كسي نماز نخواند و حق خدا نداد معلوم مي شود كه تو هم با او رفيق بشوي حق تو را هم نمي دهد.
بعد ببين احترام پدر و مادرش را مي گذارد يا نه؟ اگر كسي را ديديد كه خدمات پدر و مادر را ناديده مي گيرد تو هم با او رفيق شوي و به او خدمت كني جواب خدمات تو را هم نمي دهد.
سوم اينكه ببين با رفقاي قبلي چكار كرده است اگر به آنها خدمتي نكرده و حق آنها را نداده است مسلماً حق تو را هم نمي دهد.
پی نوشت:
درسهای قرآن استاد قرائتی: تاريخ پخش: 28/6/58
منبع:حوزه