۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۲ : ۱۱
*اصل اول – هادی و هدایت محض:
وجود مقدس خاتم انبیاء(ص) هادی و هدایت محض است. مظهر اتم اسم الهادی است و در محضر قدسی او شیطان و اسم مظل راه ندارد. بر این اساس مکاشفات ایشان و قول ایشان نور محض است و در تمام شؤونش عصمت دارد حتی در تلقی وحی، وحی الهی را معصومانه می گیرد و در تلقی وحی عصمت دارد.
*اصل دوم – مؤید به روح القدس
وجود مقدس خاتم انبیاء(ص) کسی است که مفاتیح غیب باذن الله تعالی در دست اوست و قلب عرشی او خزانه اسرار و علوم و معارف الهی است و مؤید به روح القدس است و از ملک تا ملکوت، همه مراتب وجودی این ذات مقدس است.
*اصل سوم – حامل عرش الهی
وجود مقدس خاتم انبیاء(ص) حامل عرش الهی است بلکه جانش عرش است، سرش وعاء معارف قرآن کریم است این ذات قدسی حقایق نظام هستی را به یکبارگی دریافته و ادراک می کند که قرآن کریم فرمود:« إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ» «انزلنا» یعنی حقیقت قرآن که حقایق نظام هستی است به نحو دفعی و یکبارگی دریافت نمود، انا انزلناه فی لیلة القدر، ظرف نزول هم لیل نیست که فرمود فی لیلة القدر، ظرف نزول قلب عرشی وجود مبارک خاتم الانبیاء است، انا انزلناه فی لیلة القدر، ظرف نزول قلب حضرت است، نه اینکه ظرف نزول لیل باشد، وجود مبارک امام مجتبی(ع) بنا بر نقل مرحوم کلینی فرمودند: چون خداوند سبحان قلب رسول گرامی اسلام را وسیع ترین قلوب یافت، لذا قرآن را دفعتاً بر قلب آن حضرت نازل کرد.
*اصل چهارم – جامع ترین کتاب الهی
اگر چه همه موجودات عالم کتاب الهی هستند، ولی خاتم انبیاء(ص) جامع ترین کتاب الهی است، بزرگترین و منظم ترین، و شریف ترین و لطیف ترین مرآت حق نماست، زیرا کمال طهارت عصمت است، یعنی طهارت انسان که اوج می گیرد، به مراتب اوّلی عصمت منتهی می شود که کمال طهارت عصمت است و کمال عصمت؛ وجود مقدس خاتم(ص) است، طهارت که اوج می گیرد به مراتب اوّلی عصمت می رسد و عصمت که اوج می گیرد، قله رفیع عصمت وجود مبارک خاتم الانبیاء است و آن حضرت یک دانه و یگانه انسانیت است، در نظام هستی کمال انسان است، یعنی وجود مبارک حضرت خاتم در نظام هستی کمال انسان است یعنی انسان به کمال رسیده است و کمال عصمت و طهارت و نبوت و ولایت است.
*اصل پنجم – عقل محض
وجود مقدس خاتم انبیاء(ص) عقل محض است، قرآن کریم آن ذات مقدس را با عنوان سراج منیر معرفی کرده است که در آیه 46 سوره مبارکه احزاب فرمود:« وَ داعِياً إِلَى اَللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً» ، در ادبیات عرب، سراج غیر از مصباح است. ما در فارسی به همه اینها چراغ اطلاق می کنیم ولی سراج یک ویژگی دارد که در مصباح و مانند آنها نیست سراج منیر یعنی چراغ روشن در فضایی که پیرامون او تاریکی مطلق است. در ادبیات عرب، اگر چراغ روشنی در جایی بود که پیرامون آن تاریک بود از آن تعبیر به سراج می کنند، قرآن کریم حضرت را از آن جهت به عنوان سراج منیر معرفی کرد که در تاریکی های افکار بشری و پندارهای بشر می درخشد و نور می دهد. افکار بشریت در آن تاریکی هاست که آن حضرت سراج منیر افکار بشری است و سراج منیر پندارهای بشری است. همانطوری که آفتاب نور می دهد و واسطه دیدن اجسام است، تا آفتاب نتابد روز وجود ندارد، روز از بروز است، بروز یعنی ظاهر شدن، روز را روز گفتند به جهت اینکه وقتی آفتاب می تابد همه اجسام بروز پیدا کرده و ظاهر می شوند اگر آفتاب نباشد هیچ جسمی در تاریکی بروز ندارد بنابر این همانطوری که آفتاب نور می دهد و واسطه دیدن اجسام است وجود مبارک حضرت خاتم نیز واسطه عقل؛ برای دیدن ارواح و معانی و حقیقت است، اگر نور این سراج منیر نباشد حقایق عالم بروزی ندارد اگر نور این سراج منیر نباشد علوم و معارف عالم بروزی ندارد پس هر چه معارف و علوم و حقایق در عالم بروز پیدا می کند به نور این سراج منیر است.
*اصل ششم – مشرق حقایق الهی
قلب نورانی خاتم الانبیاء(ص) مشرق حقایق الهی است. حقایق و علوم و معارف از آن مشرق طلوع می کند. قلب مطهر آن ذات قدسی لوح محفوظ است یعنی هر نقش الهی و القاء صبوحی و وحی رحمانی که به او بشود، واقعیت و صورت آن را، آن طوری که در علم حق تعالی تعیّن دارد بدون تغییر به همان اطلاقش حفظ می کند. ممکن است کسی یک خوابی ببیند و معانی ای به او ارائه بدهند اما او این خواب را بخواهد برای دیگری تعریف کند، با رنگها و قیدهای گوناگون برای دیگری نقل کند که زمین تا آسمان فاصله دارد اما وجود نازنین حضرت که قلب عرشی او لوح محفوظ است آنچه از نقش الهی و القاء صبوحی و وحی رحمانی که بر قلب مطهر حضرت نازل می شود، تمام آنها، واقعیت و حقیقت و صورتشان حفظ می شود. حقایق الهی را همانطور که هست و بدون تغییر و به همان اطلاقش حفظ می کند.
*اصل هفتم – اسوه قافله نوع انسانیت
وجود مطهر خاتم الانبیاء(ص) سرمشق همه خوبی ها و فضیلت هاست. او سرمشق است. امام و اسوه قافله نوع انسانی است. غایت مسیر تکاملی و صراط مستقیم الهی است که دیگر افراد باید راه تقرب به او را سیر نمایند تا به کمال انسانی خود نایل شوند. او که اسوه است، اسوه بودنش به این معناست که اگر دیگران می خواهند به کمال برسند، الا و لابد باید مسیر تقرب به او را طی کنند. تا زمانی که انسان متخلق به اخلاق او و متادب به آداب او و متصف به اوصاف او نشود نمی تواند به کمال برسد چرا که در متن این نظام هستی وقتی قرآن کریم می خواهد او را معرفی کند می فرماید: « وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ اَلْمُنْتَهى, نجم 42 » که خطاب به حضرت است، رب او منتهای همه است او رود نیل نظام هستی است که اگر جداول و جویها و رودها بخواهند به دریا متصل بشوند راهی نیست جز اینکه از این رود نیل هستی به دریا منتهی بشوند. راهی نیست الا اینکه به او تقرب بجویند او می شود امام و اسوه قافله انسانی، این اختصاص به زمانی دون زمان دیگر ندارد و بر همین اساس است که ما معتقدیم همه انبیاء عظام آنچه که به ایشان افاضه می شود، تماماً از مشکات وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت استضائه می شود. یعنی او می شود امام و اسوه قافله نوع انسانیت.
*اصل هشتم –حامدتر از زمین در آسمان
اینکه قرآن کریم از ذات مقدس رسول خدا(ص) به عنوان احمد یاد کرده است، و در آیه شش سوره مبارکه صف فرمود:« و نبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد» در تفسیر صافی جلد پنجم ص 169 مرحوم فیض این حدیث را نقل می کنند که :« سأل بعض اليهود رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله لم سمّيت أحمد صلّى اللَّه عليه و آله » از حضرت پرسیدند چرا نام شما را احمد گذاشتند؟ « قال(ص) لأنّي في السماء احمد منّي في الأرض »، این کلام نورانی حضرت یا به این معناست که من در آسمان حامدتر از زمین هستم، یعنی وجود آسمانی من حامدتر از وجود زمینی من است یا به این معناست که در آسمان یعنی عالم مفارقات نورانی محمود تر از زمین هستم یعنی اهل آسمان و مفارقات و مرسلات مرا بهتر می شناسند و حمد مرا می گویند تا اهل زمین و موجودات مادی، به هر تقدیر فرمود :«لانی فی السماء احمد منی فی الارض» یا به معنای حامد تر یا به معنای محمود تر، به هر تقدیر آن حضرت در آسمان مجردات و مفارقات و ملائکه معروف تر هستند.
*اصل نهم – سالار و پیشوای مطلق
جناب عارف شبستری در گلشن راز ص 8 ابیات بسیار زیبایی را دارند که در اصل نهم به آنها اشاره می کنیم:
در اين ره انبيا چون ساربانند***دليل و رهنماى كاروانند
وز ايشان سيّد ما گشته سالار*** هم او اول هم او آخر در اين كار
احد در ميم احمد گشت ظاهر***در اين دور آمد اول عين آخر
برو ختم آمده پايان اين راه***در و منزل شده ادعوا الى اللّه
مقام دلگشايش جمع جمع است***جمال جانفزايش شمع جمع است
شده او پيش و دلها جمله در پى***گرفته دست جانها دامن وى
جناب صائن الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی در شرح گلشن راز(ابن تركه)، ص: 51 درشرح این ابیات می گویند: در سیر و سلوک معنوی، هر نبی نسبت به قوم خود پیشوا و راهنمای طالبان و سالکان است. ولی حضرت رسول(ص) به جهت جامعیت و خاتمیت، سالار و پیشوای مطلق است و مقید و مخصوص یک قوم نیست لذا قرآن کریم فرمود:« وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ؛ سباء آیه 28 » و آن حضرت به اعتبار علت غایی بودن در نظام هستی، و به حسب رتبه و مرتبه اول است، که در آن حدیث قدسی آمده است که:« لولاک لما خلقت الافلاک؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج16، ص: 406» که به لحاظ علت غایی بودن در نظام هستی است و به حسب صورت و ظاهر آن حضرت آخر است یعنی بعد از همه انبیاء است که فرمود:« لا نبی بعدی ؛كافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 26» آن جمله بسیار مهمش که فرمود:
مقام دلگشايش جمع جمع است***جمال جانفزايش شمع جمع است
یعنی مجموعه کمالاتی که جمیع انبیاء(ع) داشتند که جناب شبستری آن را جمع الجمع خوانده است یعنی جمیع کمالاتی که همه انبیاء داشته اند و اینکه مقام دلگشایش نامید، دلگشایی به ملاحظه فوقیت کمال شخصی اوست بر جمیع کمالات انبیاء. فرمود: مقام دلگشایش جمع جمع است، بعد فرمود: جمال جان فزایش شمع شمع است، یعنی جمال با کمال رسول خدا، که به حسن سیرت و صورت آراسته است، شمع جمع سالکان و طالبان است، که به روشنی آن شمع راه را از چاه تشخیص می دهند.
تمام انسانها از اول تا آخر که می خواهند به کمال برسند، آن چه که اینها را هدایت می کند، آن شمعی که روشنی می دهد و به تعبیر قرآن سراج منیر است و برای دیگران شمعی است تا کمالشان را پیدا کنند. فرمود جمال جان فزایش شمع جمع است، این جمع یعنی تمام سالکان کوی الهی که اگر بخواهند به کمال برسند این شمع وجود حضرت و سراج منیر است که به همه روشنی می دهد تا دیگران بفهمند راه و چاه کجاست و هدایت بشوند پس این شمع جمع همان تعبیر سراج منیر قرآن کریم است.
*اصل دهم – به اندازه عقل مخاطب سخن می گفتند
وجود مبارک رسول خدا ص با هیچ کس به اندازه حقیقت خودش سخن نگفته است، بر اساس این اصولی که الان بیان شد، و تبیین مقام بی نظیر حضرت خاتم در عالم امکان، این مطلب روشن می شود که وجود مبارک آن حضرت با هیچ کس به اندازه عقل خودش سخن نگفته است. مرحوم کلینی در متن اصول کافی جلد اول صفحه 23 این حدیث شریف را از وجود مبارک امام صادق نقل می کند: عن أبی عبدالله(ع) قال: « مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَط »، آن حضرت با هیچ کس به اندازه عقل خودش صحبت نکرد، و قال رسول الله(ص):« ُّ إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.» ما انبیاء موظف هستیم که با مردم به اندازه عقل آنها صحبت کنیم نه به اندازه عقل خودمان و هرگز خاتم الانبیاء با احدی به اندازه عقل خودشان سخن نگفتند چرا که آن حضرت مأمور بودند به اندازه عقل مخاطب سخن بگویند نه به اندازه عقل خودشان سخن بگویند در شرح این حدیث ابتدا جناب صدرالمتألهین و بعد دیگر شارحین اصول کافی، و کسانی که از این مشرب برخوردار بودند اهل بیت را استثنا کردند، اولین بار جناب صدر المتألهین در شرح اصول کافی و در ذیل این حدیث شریف اهل بیت را استثنا کردند و فرمودند رسول خدا به عمق عقل خودش با علی و آل علی سخن می گفتند و آنها هم می فهمیدند، چرا که وجود مبارک امیر المؤمنین به منزله جان رسول خداست اگر حضرت فرمود:« إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» و از آن طرف امام صادق فرمود:« مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَط» الا اهل بیت عصمت و طهارت که وجود مبارک حضرت به اندازه عقل و اندیشه خودش به عمق آن معارف درونی خودش با آنها صحبت می کرد، که این اصل دهم در حقیقت متنی است که به عنوان شرح قبل از متن این حدیث حساب می شود.
منبع:حوزه