۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۲ : ۲۲
عقیق: حمید محمدی محمدی/ حاج علیرضا بهاری، خیلی زود از میان ما رفت. او فقط 52 سال داشت و به نظر میرسید که تا مرگ، فرسنگها فاصله دارد اما در یک غروب زمستانی، خبر تلخ و دردناک رفتنش در شهر پیچید. مردی که عصاره پدرش، حاج شاهحسین بهاری و استادش، حاج احمد صالح، شاعر و نوحهخوان سرشناس بود، در ساحل خزر به ارباب بیکفنش پیوسته بود. خبر حقیقت داشت.
علیرضا بهاری در بیتی دیده به جهان گشوده بود که پدرش یکی از نامداران مداحی بود. بهاری بزرگ، شاگردان فراوانی داشت و همنشین شاعرانی چون خوشدل تهرانی و استادانی چون حاج احمد شمشیری بود. هیئتداران تهران قدیم، حاج شاهحسین را به نیکی میشناسند و هنوز هم تصاویر او بر دیوار تکیهها و حسینیههای محلههای مرکزی تهران جاخوش کرده است.
با این حال، علیرضا که از نوجوانی به طور غیررسمی در هیئتهای محلی میخواند، بعد از مرگ پدر رسماً لباس نوکری پوشید: «در دوران نوجوانی، هیئتی برگزار میکردیم و مداحی به نام حاج ابوالفضل دربندی داشتیم که نابینا بود. با این وجود، حافظ کل قرآن و ادعیه بود. دوستان چون میدانستند که پدرم مداح است، خیلی اصرار میکردند که من در هیئت، مداحی کنم. من هم از روی متن کتابها مداحی میکردم و پدرم خیلی امیدوار بود که بعد از خودش، یکی از فرزندانش وارد عرصه مداحی شود و این راه ادامه پیدا کند. بعد از فوت پدرم، با وجود اینکه داغ بزرگی دیده بودم، من به دست چندتن از بزرگان جامعه مداح مثل مرحوم سیدمصطفی هاشمی دانا، رئیس جامعه مداحان و حاج اکبر کاظمی معروف به عینالدولهای به لباس مداحی ملبس شدم.»
وقتی خبر درگذشت حاج علیرضا بهاری از آن سوی خط به گوشم رسید و فرزندش با صدای لرزان گفت: «بابا رفت... بابا رفت...» تمام تصویرهایی که از او در ذهن داشتم، مثل یک فیلم کوتاه، سریع و زنده از مقابل چشمم گذشت؛ درس گرفتن از استادش حاج احمد صالح در حجره کوچک او، نوحهخوانیهایش در مسجد حاج ابوالفتح، دو دهه قبل و پس از منبر روحانیانی چون مرحوم شیخ احمد رحمانی همدانی، شیخ علی ادبی یا سیدقاسم شجاعی، مصاحبه طولانیام با او، چهار سال قبل در خبرگزاری و دست آخر، جلسه هفتگی مداحان در خانه مداحان. در تصویر آخر، عینکی به چشم داشت و چهرهاش شکستهتر از قبل مینمود.
پیشنهادی از سوی شهید محمد مقدسیان
متولد سال 39 بود و از سال 62 رسماً مداحي را شروع كرده بود. خودش میگفت: «از همان كودكي به دستگاه اهل بيت علیهمالسلام علاقهمند بودم و دنبال پدرم در جلسات مذهبي ميرفتم. عشقم اين بود كه پدرم نوكر امام حسين علیهالسلام است، اما خودم خیلی به این کار علاقه نشان نداده بودم؛ تا اینکه پدرم از دنیا رفت و لباس مداحي را با اصرار حاج اكبر كاظمي، مرحوم حاج سيدمصطفي هاشمي دانا و شهيد مقدسيان (دامادمان) در مجلس ختم پدرم پوشيدم. در واقع به پيشنهاد شهید مقدسیان مداحي را شروع كردم.»
علیرضا بهاری، زمانی که جامه ستایش ائمه طاهرین سلامالله علیها را بر تن کرد، مداح تازهکار و نورسیدهای هم نبود. قبل از اينكه پدرش فوت كند، در دوران نوجوانی، هیئتی را با دوستانش برگزار میکرد که در آن از روی متن کتابها مداحی میکرد، اما بعدها از استادش، حاج احمد صالح شنید که از رو خواندن شعر، کار خوبی نیست.
حاج علیرضا بهاری در کنار حجت الاسلام سید عبدالحمید شهاب/آذر ماه 92
حاج
علیرضا بهاری در یک جو کاملاً اختیاری، مداحی را انتخاب کرده است. هرچند که لباس
مقدس ذکر عترت پیامبر صلیالله علیه و آله را به توصیه بزرگترها بر تن کرده باشد.
اینکه میگویم مداحی برای او یک «انتخاب» بوده، به این دلیل است که به یاد دارم
او در مصاحبهای بر این جمله تأکید کرده بود که پدرش ميگفته: «اگر بعد از من هم
خواننده نشدي، هيچ مسئلهاي نيست، اما ناني كه به شما دادم، حرام ميكنم اگر
پايتان را از در خانه سیدالشهدا علیهالسلام جاي ديگري بگذاريد.» و اين وصيت او
آويزه گوش پسر شد.
روضه دروازه شام با صدای مرحوم حاج علیرضا بهاری
شاهحسین بهاری را به اخلاص عجيبش به ائمه معصومين به خصوص امام حسين علیهالسلام میشناختند. وقتي پدر در مساجد و تکایای بازار میخواند یا روی چهارپایه عزاداری قرار میگرفت، همیشه علیرضا کنار دست او بود. به تعبیر خود او، «پدر به ما ياد داد كه عشقهاي دنيايي لحظهاي و زودگذر است؛ همانند سرمايهداراني كه بعد از مرگ، سرمايه را با خود نميتواند ببرند، اما ما سرمايه عشق و محبت اهل بيت علیهالسلام را ميتوانيم با خودمان ببريم و اين معناي صحيح مسير درست عشقبازي است.»
او همیشه چه روی منبر و چه در گفتوگوها و گپها میگفت: «به پدرم بسيار افتخار ميكنم و به خود ميبالم كه امام حسين علیهالسلام نوكري پدرم را امضاء كرده است.» کسی که درست روز میلاد نماد صبر و بردباری، بانوی آزاده کربلا، حضرت زینب کبری سلامالله علیها و در آستانه ایام شهادت حضرت صدیقه سلامالله علیها از دنیا میرود، آیا نوکریاش امضاء نشده است؟
شبیهسازی از روی پدر
بیشترین تصاویری که از حاج علیرضا بهاری مقارن درگذشتش در رسانههای گوناگون منتشر شد، عکسهایی از عزاداری در بازار تهران بود؛ مردی با عبایی بر دوش، پالتوی بلندی بر تن و عرقچین سیاهی بر سر. تا جایی که یادم میآمد او همیشه عبا میانداخت و پالتو میپوشید. اصطلاحاً مداح کت و شلواری نبود، اما عرقچین را خیلیها ندیده بودند. گویی در آخرین تصاویر، او شباهتی بسیار به پدرش، حاج شاهحسین پیدا کرده بود و گویی دلتنگ او بود.
اما از نظر او، همه مداحی همینها نبود. عبا، پالتوی بلند و عرقچین، تمام نشانههای یک ذاکر وارسته و بااخلاص نبود. او در تعریف یک مداح جامع و کامل میگفت: «مداح هم باید حرمت لباس پیامبر صلیالله علیه و آله را حفظ کند، هم استاد ببیند و هم اخلاص و سوز درونی داشته باشد.»
اول از لباس یک مداح شروع میکرد و میگفت: «عبا برای من بسیار مورد احترام است. در شرایطی بوده که بدون عبا خواندهام، اما به دلم ننشسته، چون احساس کردم خارج از شیوه مداحی حضرت سیدالشهدا علیهالسلام میخوانم. دوم اینکه یک مداح باید بداند که ابتدا خداوند تبارک و تعالی، این خانواده را مدح کرده است و ما نمیتوانیم خود را در کنار خدا بگذاریم و مداح ایشان بدانیم.»
سبک مداحی علیرضا بهاری، همیشه سنتی و آیینی بود و خیلی از سبکهای جدید را نمیپذیرفت. به نظر او این سبکها مقطعی هستند و تاریخ مصرف کوتاهی دارند. او میگفت: «حتی فرزندان من هم که از جوانان این جامعه هستند، واقعاً با سبکهای سنتی و آیینی انس دارند. ممکن است در مداحیهای سبک تند هم موردی به دل بنشیند، اما ماندگاری ندارد. الآن هم بعضی جوانها همراه من شدهاند که البته دوست ندارم عنوان شاگرد را برای آنها استفاده کنم و خودم را استاد بدانم. این جوانها را خیلی دوست دارم؛ چون سبک اصیل و سنتی را برای مداحی انتخاب کردهاند. سالهاست که در بازار تهران میخوانم و هر سال یکی از سبکهای سنتی را انتخاب میکنم و از شاعر میخواهم که طبق آن، شعری با مضامین و مطلب جدیدتر بگوید.»
او عقیده داشت: «مداح بايد اهل بيت علیهمالسلام را به درستي بشناسد و به آنها ارادت قلبي داشته باشد تا بتواند براي خاندان پاکشان مداحي كند. همچنین در فرمايشات ديني بسيار بر احترام به بزرگترها و همچنين استاد سفارش شده و آمده كه نبايد جلوتر از استاد راه رفت.
مرگ استاد و شاگرد به فاصله 8 سال
علیرضا بهاری، سرآمد شاگردان حاج احمد صالح بود و به یاد دارم در خیلی از مواقع، وقتی از استاد میخواستند بخواند، به شاگردش، که حالا برای خود مداح ارزندهای شده بود، اشاره میکرد و میگفت: «علی بخوان!»
بهاری که هم فرزند یک استاد و هم شاگرد استاد دیگری در عرصه مداحی بوده است، از شروع خواندنش میگفت؛ اینکه: «وقتي ميخواستم مداح شوم، حاج احمد صالح به من گفت كه ميخواهي چگونه مداحي شوي؟ گفتم: دوست دارم مثل پدرم مداحي كنم و او نيز در اين راه به من كمك كرد.»
زمانی حاج علیرضا پا به میدان گذاشت که سالهای میانی جنگ تحمیلی را تجربه میکردیم و شعرها و نوحهها مطابق حال و هوای جامعه سروده میشد. خود او درباره این شرایط میگفت: «وقتي در زمان جنگ مداحي ميكرديم، حاج احمد صالح به من گفت كه بالاخره روزي جنگ تمام ميشود. پس تنها براي جنگ شعر حفظ نكن، چون بعد از جنگ اين شعرهايي كه حفظ كردي به دردت نمیخورد. در قديم ما براي گرفتن شعر راههاي زيادي رفتهايم و بعد از اين همه تلاش، شاعران شاه بيت شعر را دراختيار ما نميگذاشتند.»
حاج احمد صالح در سال 1383 پس از 81 سال عمر باعزت و در حالی که عمری از تنگی نفس رنج میبرد، جان به جانان بخشید.
سالِ مرگ ذاکران سرشناس
سال 91 روزهای پرمرگ و میری برای مداحان بود که جامعه ستایشگران ائمه طاهرین سلامالله علیها، بهترین مداحان خود را در این سال سخت از دست دادند. از دست رفتن حاج حسن خطیب، حاج محمود قاریزاده، حاج سیدخلیل خانیان، حاج مصطفی ذوالفقاری و دست آخر حاج علیرضا بهاری، فقط گوشهای از روزهای تلخ این سال غمانگیز بود.
اما در میان این همه، مرگ جوانترین مداح از دست رفته بسیار سنگین و بهتآور بود. روز 27 اسفند سال 91 در حالی که او همراه با خانوادهاش در شهرستان محمودآباد به سر میبرد و میخواست در تعطیلات نوروز به مشهد سفر کند و عید را در کنار مضجع شریف رضوی بگذراند در 52 سالگی درگذشت.
تنها یک روز بعد، جنازه او با حضور صدها نفر از دوستان و علاقهمندانش در خانه مداحان تشییع شد و با همان شکوه در گورستان ابن بابویه و در کنار پیکر پاک پدرش، شاه حسین بهاری آرام گرفت.
برادر کوچک و روشن نگه داشتن دو چراغ
حمیدرضا بهاری، خیلی دیرتر از برادرش گل کرد. 11 سال فاصله سنی و شاید تردیدهایش برای روی آوردن به مداحی باعث شد تا شاگردی احمد صالح را دیرتر تجربه کند، اما وقتی آمد، تقریباً چیزی از علیرضا کم نداشت. هر دو بوی پدر میدادند و هر دو آموزههای استاد را مو به مو اجرا میکردند.
برادر کوچکتر، متولد 1350 و حدود یک دهه است که نامش سر زبانها افتاده است. با این حساب، حمیدرضا بهاری، زیر سایه سه نام بوده است؛ پدرش، استادش و برادرش. به حمید شاهحسین شهره بوده، شاگردی صالح را با خود داشته و گاه با نام برادرش شناخته میشده است. حالا او مانده و تنهاییهایش بعد از پدر، استاد و برادرش. خودش میگوید: «من و علی، دو نفری چراغ پدر را روشن نگه میداشتیم و حالا من باید یک تنه، دو چراغ به نام پدر و برادرم روشن نگه دارم و آبروی هر دو باشم.»
حمیدرضا بهاری، هماکنون گرداننده جلسه یکشنبههای جامعه مداحان تهران در خانه مداحان است و انصافاً خیلی از ذاکران زبده و کهنهکار، مدیریت این مداح خوشصدای 44 ساله را پذیرفتهاند.
منبع: مشرق
bahira1973@ gmail