۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۴ : ۱۰
یکی از این سخنوران نامی و درسآموز، مرحوم آیتالله عبدالکریم حقشناس بود که سخنانش هنوز بوی تازگی و معرفت ناب میدهند:
* اصلاح نفسی پیش از تصلب اخلاق بد
«بادروا إلی تحصیل السعادت قبل أن تستحکم فیکم الملکات المهلکة و العادات المفسدة» اگر یک صفت بد در تو جوانه زده، مثل غیبت کردن، اهانت کردن، زبان را رها کردن و هر چیزی را به زبان آوردن، هرچه دل خواست را انجام دادن و... زود با آن مقابله کن و نگذار رشد کند و ریشه بدواند.
عصری که داشتیم میآمدیم، دیدم جمعیتی از این جوانها در کوچه جمعند. به رفیقم گفتم: «چه شده که این همه آدم اینجا جمع شدهاند؟!» او گفت: «اینها جمع شدند که بازی کنند.» بازی؟! آقا بعد از بیست، سیسال میخواهد بازی کند؟! وقتی بچهها، حضرت یحیی(ع) را برای بازی دعوت کردند، فرمود: «والله ما للعب خلقنا»؛ ما برای بازی خلق نشدهایم. باید مبادرت کرد تا این عادات مفسده و بد، قوی نشود و به سنین بالاتر نرسد.
«فإن إزالة الرذائل بعد استحکامها فی غایة الصعوبة»؛ ازاله رذائل یعنی برطرف کردن صفتهای زشت و بد. این کار بعد از آنکه اوصاف ناشایست استحکام یافت، بسیار مشکل است. شیطان هست، نفس هم هست، حوادث روز هم هست، جوانی و غرایز تو هم هست که مدام به سیر سفلی دعوت میکند! آیا این کار آسان است؟! زود باید این خلقیات را ریشهکن کرد که این کار راحتتر از مقابله و درمان بعد از استحکام آنهاست.
«و المجاهده مع احزاب الشیاطین بعد الکبر فلا یفید الأثر»؛ مبارزه با شیطان در پیری، خیلی کم اثر دارد. «والغلبة على النفس الامارة بعد ضعف الهرم فى غایة الاشکال»؛ سن و سالت هم که بالا برود، تصمیمت هم کمقوت میشود. لذا باید همین الان که دوران دوران دم است و جوان هستی، خودت را بسازی و درمان کنی. اما وقتی که مزاجت بلغمی شد، تصمیمت هم بلغمی میشود و دیگر رمق ندارد باباجان! برای همین است که دکتری نوشته بود: «عقل سالم، در بدن سالم است».
«إلا أنه فی أی حال لا ینبغی أن تیأسوا من روح الله، فاجتهدوا بقدر القوة والاستطاعة»؛ هر چه میتوانید، اجتهاد و تلاش کنید! زحمت بکشید، تصمیم بگیرد و از رحمت خدا ناامید نشوید! «فإنه خیر من التمادی فی الباطل، فلعل اللّه یدرککم بعظیم رحمته»؛ کاری بکن و بیخودی در جا نزن! ای داد بیداد! تو حرکت کن تا شاید مورد رحمت الهی قرار بگیری و نجات یابی. در جا نزن و ساکن نباش!
اگر من به حضرت صانع یقین داشته باشم، علامتش این است که وجود و عدم اشیاء در نظر من یکسان است؛ مالم زیاد باشد یا نباشد، کسی مرا مدح و ذم کند و... همه اینها برایم یکی است؛ عزت و ذلت ظاهری برایم یکسان است. این، دلیل و نشانه یقین است. آن وقت چنین کسی، حق دارد که بگوید: «لا مُؤثّرَ فی الوجود الا الله» داداش جان!
ولی جانبعالی وقتی که مباحثه میکنی، اگر هم مباحثهات بگوید که تو نفهمیدی، دو روز با او قهر میکنی که چرا به من گفت: «تو؟!» پس معلوم میشود که تو در مکتب امام صادق(ع)، در کلاس تهیه و مقدمات هستی! به دوره پیش دبستانی که بچههای کوچک را قبل از کلاس اول در آن کلاس میبرند تا تمرین کنند و بفهمند که مدرسه یعنی چه، میگویند: کلاس تهیه. تو هم آنجا هستی و مدام داری درجا میزنی! آنچه که سعادت آینده شما را تأمین کند، برایتان بیان کردم. إنشاءالله تبارک و تعالی که شما به موقعیت خودتان توجه پیدا کنید.
*تذکری نسبت به علم و عبادت
قال رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم: «مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ عِلْماً سَلَکَ اَللَّهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَى اَلْجَنَّةِ»؛ هر کس که طریق علم را طی کند قطعاً راهی به سوی بهشت برای خود باز کرده است، «وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ»؛ و ملائکه بالهای خودشان را خاضعانه زیر پای طالب علم پهن میکنند؛ یعنی برای طالب علم کرنش کرده و به او اظهار خشنودی و رضایت میکنند، «وَ إِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ اَلْعِلْمِ مَنْ فِی اَلسَّمَاءِ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ حَتَّى اَلْحُوتِ فِی اَلْبَحْرِ»؛ همه کسانی که در آسمانها و زمین هستند حتی ماهیهای دریا برای طالب علم استغفار میکنند.
*فضیلت عشق به عبادت و آثار آن
«أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهَ»؛ کسی که عاشق بندگی باشد، از همه مردم برتر است». «فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْرٍ»؛ عاشق عبادت باشد، به آن بچسبد و وقت خودش را برای عبادت خالی کند. این فرد، برترین مردم است.
به خاطرم میآید در ایام تحصیل، هممباحثه بنده که عاشق علم بود، به من گفت: یک شب خانواده هر چه به من تذکر میدادند که ساعت گذشته، باید شام بخوری، من اعتنا نمیکردم و میگفتم: حالا ابتدای مطلب است و من مشغول فکر کردن هستم. دو مرتبه، سه مرتبه و چهار مرتبه تذکر دادند، من میگفتم که وسط مطلب است. یک مرتبه دیدم دارند اذان صبح را میگویند! این علامت عشق است. آیا ما هم نسبت به بندگی پروردگار این طور اظهار علاقه میکنیم؟ آیا همین طور که این آقا به واسطه عشق و علاقه به تحصیل، از خوراک و دیگر لذات طبیعی و این قبیل ملذات مادی صرفنظر کرد، ما هم نسبت به بندگی پروردگار این کار را میکنیم؟!
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما/گر کار تو از ما نگشاید گله کن
*«حواسپرتی» دلیل عدم استجابت دعا
این آیه «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ»؛ که هر وقت سحرها شما پیچ رادیو را باز کنید، آن را برای شما میخواند، به چه معناست؟! مستجاب نشدن دعا برای آن است که ما حقیقتاً کس دیگری را میخوانیم و حواسمان جای دیگر است. اگر واقعاً با تمام سراسر وجودمان، پروردگار را بخوانیم، او هم ما را اجابت میکند. به واقع عرض میکنم که در بنده روسیاه اینطور است، که همه اعضا و جوارحم التماس میکنند که این روح را از قفس تن نجات بده! این یوسف کنعانی را که در ته چاه حبس کردی از زیربار این بندها خارج کن! آدم باید بخواهد، آن وقت اگر ندادند، گِله کند.
*ضمانت الهی برای عوض شدن زندگی
«أما بعد فإنی اوصیک بتقوی الله عزوجل فإن الله قد ضمن لمن اتقاه أن یحوله عما یکره إلی ما یحب»؛ برای اینکه پروردگار عزیز را اطاعت کرده است، آن چیزی که فعلاً مطابق میلش نیست، آن چیزی که فعلاً به آن علاقه ندارد، برایش پیش آماده است، اما این حالت دائمی نیست؛ چون خدا ضمانت کرده که او کاری میکند که همه چیز عوض شود و روزگار، ملائم طبع او بچرخد.
آقایی اظهار میکرد: «آن احادیث منتخبی را که برای خودت ذخیره کردی، برای ما هم بخوان!» من هم گفتم: «یک دور احادیث را میخوانم»، اما واقعاً آن حدیثی که همیشه مانند ترازو همراه من است و من همیشه خود را با آن میکشم، این است که فرمود: «یابن آدم تفرغ لعبادتی املا قلبک غنی»؛ ای پسر آدم! اگر به من توجه کامل داشته باشی، اگر همه کارهایت بندگی باشد، من قلب تو را پر از بینیازی میکنم! یعنی کاری میکنم که تنها کسی که به وجود آورنده کائنات است را مؤثر در وجود بدانی و به هیچ کس دیگر توجه نکنی!»، «وَ لَا أَکِلْکَ إِلَى طَلَبِکَ وَ عَلَیَّ أَنْ أَسُدَّ فَاقَتَکَ»؛ و من خودم بیچارگیهای تو را برطرف میکنم.
صدر و ذیل این حدیث، با هم مرتبط است؛ یعنی هر چقدر که احتیاجات شما مانده است، معلوم میشود که از عبودیت کم گذاشتهاید و هر چه که عبودیت و توجه بیشتری نسبت به پروردگار برای شما حاصل شود، احتیاجات شما نیز مرتفع میشود.
در خواب همین قدر از روایت را برای بنده خواندند؛ چون من اظهار احتیاج کرده بودم، البته نه در مقام مادی، بلکه در مقام علمی، که آیا یک طوری میشود که این احتیاجات علمی ما به کلی برطرف شود؟ این روایت را برای بنده خواندند، یعنی قلبت را از غیر من خالی کن!
اما در نسخه کافی اضافه بر این هم مطلبی آمده است؛ به قول آقایان اهل علم: «اضف الی ذلک»؛ یعنی این را هم اضافه کن: «وَ أَمْلَأَ قَلْبَکَ خَوْفاً مِنِّی»؛ اگر تو این گونه باشی، قلبت را نیز از خوف خود پر میکنم، وقتی که قلب من از خوف پروردگار پر شد، دیگر محرمات پروردگار را انجام نمیدهم.
خاک بر سر من! بعضی از جوانها هستند که علاوه بر اینکه در مقام مبارزه و رفع موانع، نفس خودشان را در امیال و محرمات جلوگیری کردهاند، در مشتبهات و مکروهات هم مراقبت و جلوگیری دارند و میخواهند به آداب و اخلاق انسانیت متأدب باشند، ولی ما هنوز در مرحلهای اول معطل ماندهایم و اگر بتوانیم، جلوی نفس خودمان را در مقام محرمات بگیریم.
داداشجان! به قدری که مجاهده میکنید، به درجات و مقامات خواهید رسید! کسی که مجاهده کند، برای «خودش» مجاهده کرده است و اگر چنانچه خدای نکرده معصیت کرده باشد، بر علیه «خودش» اقدام کرده است.
*«مجاهده و مراقبه» تنها راه تزکیه و وصول
تزکیه نفس، تصفیه قلب و عروج به مراتب عالیه، جز با مراقبه کامل و زحمت زیاد میسر نمیشود: «ایُمکِن الوُصولُ إلاّ بالمواظَبَةِ التّامّةِ عَلیها و الإجتِهادِ الشَّدید فِیها»؛ اگر کسی میخواهد به مراتب عالیه برسد، باید از راه تصفیه قلب و تزکیه نفس مسیر را طی کند که آن هم زحمت زیاد لازم دارد، اما:
کوی جانان را که صد کوه و بیابان در ره است/رفتم از راه دل و دیدم که ره یک گام بود
باید همت کنی و بگذری تا اینکه إنشاءالله تبارک و تعالی این یوسف کنعانی را از ته چاه طبیعت به درآوری آقا جان!
و اولین قدم این راه، تحصیل علم است. بالاترین علمها که ما وظیفه داریم بعد از این، از آن پیروی کنیم، علمی است که قلب ما را اصلاح کند.
حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام میفرماید: «مبادا آن علمی که تحصیلش بر تو واجب نیست، تو را از علمی که تحصیلش بر تو واجب است و از تو درباره آن سؤال میکنند، بازدارد»، نکند آن علم، مانع و رادع این علم باشد!
قال الباقر علیهالسلام: «جَاهِد هَوَاکَ کَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّک»؛ باید با هوای نفس مبارزه کنی داداش جان! جوانها! شیطان و هوای نفس، مخصوصاً شما را به منافیات اخلاق و چیزهایی که خلاف دستور شرع انور است دعوت میکنند. برای همین باید مجاهده کنید. شرع میگوید: باید دنبال علومی بروی که برای اصلاح نفست مفید است، اما تو سراغ علومی رفتهای که ربطی به دینت ندارد و فقط زرق و برق دنیایی دارد؟ باید با این القائات شیطانی و نفسانی مثل دشمن مقابله و مجاهده کنی.
«فیجب علی السالک أن یقهرها و یحبسها عن حجوزاتها»؛ پس باید کسی که میخواهد سیر إلیالله کند، نفسش را حبس کند. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «احترز والله عن حلال الصافی»؛ متقین از حلال صافی هم احتراز میکنند؛ یعنی از حلال هم به قدر ضرورت میگیرند؛ نه بیشتر، این به خاطر آن نیست که انسان در مورد حلال صافی هم مورد عقاب و عتاب است، بلکه آنها میخواهند سیر تکاملی خود را در همین دنیا داشته باشند و بیش از قدر ضرورت به حلال دنیا هم مشغول نشوند، لذا با خود میگویند: مبادا این حلال، از سیر تکاملی ما جلوگیری کند!
لذا حضرت فرمود که شیطان دنبال غافلان میگردد؛ چون کسی که اوقاتش را به اهمال و اغفال میگذارند، صید شیطان است و دیگر نمیتواند مجاهده کند.
إنشاءالله امیدوارم که شما رغبت مرا زیاد کنید و طوری نشود کتابچهای که من برای شما در آن مطالعاتم را ثبت کردهام و احادیثی که واقعاً به مقتضای حال و مجلس است را فراموش کنم و چیزی که فعلاً محل حاجت جمع نیست را بیاورم! خدا عاقبت شما را به خیر کند.
منبع:فارس