۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۹ : ۱۲
عرض کردیم بعضی از اصحاب ما ملتزم شده اند که اگر قبل از غروب شمس به اندازه چهار رکعت وقت باقیمانده باشد، در جایی که شخص، مکلف به اربع رکعات صلاة عصر است، مثل غیرمسافر، یا به اندازه دو رکعت، اگر مسافر باشد، آن وقت، وقت اختصاصی صلاة عصر است. مراد این جماعت این است که اگر در آن وقت اختصاصی، صلاة ظهر واقع بشود، محکوم به بطلان است، ولو اینکه صلاة عصر را مکلف خوانده باشد، مثل این کسی که صلاة عصرش را دو ساعت به غروب شمس خوانده به اعتقاد اینکه اول ظهر صلاة ظهر را خوانده و وقتی که شمس داشت غروب می کرد، یادش افتاد که اشتباه کرده و صلاة ظهر را نخوانده است. می گویند باید به عنوان قضا بخواند، به عنوان ادا محکوم به بطلان است. این مطلب از کجا استفاده می شود که این وقت به اندازه چهار رکعت مختص به صلاة عصر است و صلاة ظهر در آن محکوم به بطلان است؟
از همین روایت که گفته اند معروف به صحیحه حلبی [وسایل الشیعه/4/129/ح18] است، استفاده میشود، «وباسناده» شیخ «عن الحسین بن سعید، عن ابن سنان، عن ابن مسکان، عن الحلبی فی حدیث قال: سألته» روایت، مضمره است، ولیکن از حلبی که هست، اشکالی ندارد، مثل زراره است. «قال: سألته عن رجل نسی الاولی والعصر جمیعاً» هر دو صلاة یادش رفته بود «ثم ذکر ذلک عند غروب الشمس» اینها را متذکر شد «فقال: ان کان فی وقت لایخاف فوت احداهما» مثلاً به اندازه هشت رکعت وقت باقی است، یا شش رکعت باقی است، یا پنج رکعت باقی است «فلیصل الظهر ثم لیصل العصر و ان هو خاف ان تفوته» اگر وقت چهار رکعت بیشتر نمانده است و بترسد که فوت بشود «فلیبدء بالعصر ولایؤخّرها فتفوته» عصر را تأخیر نیندازد، ظهر را نخواند اگر عصر فوت شود «فتکون قدفاتتاه جمیعاً» این مکلف هر دو صلاة از او فوت میشود، یعنی ظهرش هم محکوم به بطلان است، چون در وقت مختص واقع شده است. «ولکن یصلی العصر فیما قد بقی من وقتها، ثم لیصل الاولی بعد ذلک علی أثرها» که قضا میشود، بعد از شب میشود، این هم مستحب است صلاتی که قضا میشود فوراً اتیان بشود، در اول ازمنه امکان اتیان بشود، به این روایت استدلال کرده اند، این روایت، هم من حیث سند مناقشه دارد و هم از حیث الدلالة، اما من حیث السند برای اینکه در سندش آمده حسین بن سعید عن ابن سنان عن ابن مسکان، این ابن سنان محمدبن سنان است، نه عبدالله بن سنان که بعضیها اینجور خیال کرده اند، چون حسین بن سعید از عبدالله بن سنان روایتی ندارد، روایات حسین بن سعید همه از محمدبن سنان است، و راوی از محمدبن سنان، عبدالله بن مسکان است، اینکه دارد حسین بن سعید عن ابن مسکان، منظور عبدالله بن مسکان است. هم راوی و هم مروی عنه قرینه است که این، محمدبن سنان است، نه عبدالله بن سنان. حسین بن سعید از عبدالله بن سنان روایتی ندارد پس من حیث السند، محمدبن سنان ضعیف است. [طریقه شناخت محمدبن سنان از عبدالله بن سنان این است که اگر روایات را تتبع کنید می بینید که احمدبن محمدبن عیسی عن ابن سنان، حسینبن سعید از ابن سنان، هم در محمدبن سنان، ابن سنان می گویند، روایات ابن سنان عن الرضا علیهالسلام یعنی محمدبن سنان، در عبدالله بن سنان هم همینجور است ابن سنان می گویند. ابن سنان عن أبی عبدالله علیهالسلام چون محمدبن سنان روایتی از امام صادق علیهالسلام ندارد، راوی از عبدالله بن سنان است، می بینید که صاحب وسایل در روایت میگوید: یعنی عبدالله بن سنان. این به واسطه قرینه خارجی است، هم در عبدالله بن سنان و هم در محمدبن سنان تعبیر به ابن سنان خیلی کثیر است. کسی که متبحر در طبقات روات بشود می بیند که چقدر ابن سنان وجود دارد، کسی که طبقه را می شناسد، ابن سنان گفته بشود یا محمدبن سنان فرقی ندارد، راوی از عبدالله بن مسکان، محمدبن سنان است، کسی که از امام صادق علیهالسلام نقل کند آن عبدالله بن سنان است. این روایت من حیث سند مناقشه دارد، این را که خدمت شما عرض کردم، نتیجه سالها تتبع است در روایات، در سند روایات، که آن کسی که راوی از محمدبن سنان است عبدالله بن مسکان است، و حسین بن سعید از عبدالله بن سنان روایتی ندارد، اگر روایتی هم داشته باشد به واسطه فضاله است. فضاله بن ایوب و امثال فضاله، که به واسطه آنها نقل میکند از عبدالله بن سنان.]
اما من حیث الدلالة: اگر این روایت نبود و از ما این مسأله را می پرسیدند که شخصی نماز ظهر و عصر را نخوانده است و آن وقتی متذکر شده است که چهار رکعت بیشتر به غروب شمس نمانده است، ظهر را بخواند یا عصر را بخواند، در اینجا چه می گفتید؟ اینجا اگر فقیه بشوید می گویید که باید عصر را بخواند، چرا؟ برای اینکه شارع فرموده است «اذا زالت الشمس دخل وقت الظهر والعصرجمیعا الا ان هذه قبل هذه ثمّ انت فی وقت منهما جمیعاً حتی تغیب الشمس». [وسایل الشیعه/4/126/ح5]
می دانید که رکعات صلاة ظهر و صلاة عصر متدرج الوجود هستند، تدریجاً موجود می شود، اول رکعت اول، بعد رکعت دوم، بعد سوم و بعد چهارم. رکعات در زمان پخش، و تدریجاً موجود می شوند. امام علیهالسلام که فرمود: «الا انّ هذه قبل هذه» در اینجا باید صلاة هشت رکعت منتشر بشود به زمان و مفروض این است که در مانحن فیه غیر از چهار رکعت وقت زائد ندارد مکلف، نه ظهر را خوانده و نه عصر را، چهار رکعت هم وقت دارد. این هشت رکعت اگر پخش به زمان بشود، زمان صلاة ظهر تمام شده است، چون شخص باید به هشت رکعت منبعث بشود مثلاً به هشت دقیقه، هر یک رکعتی یک دقیقه، این چهار دقیقه بیشتر نمانده به غروب شمس، آن زمانی که منبسط به ظهر باید بشود، آن زمان گذشته است، بدان جهت باید عصر را بخواند، الان بخواهد بگوید که هم ظهر را بخوان و هم عصر را بخوان، این تکلیف به ما لایطاق است، چون نمیشود چهار رکعت بیشتر خواند، اگر در مانحن فیه بگوید ظهر را بخوان مفروض این است که آن وقتی که صلاة عصر منبسط به او شده است آن باقی است؛ آن وقت، زمانی که صلاةالظهر به او منبسط میشود، او باقی نیست، لذا علی القاعده این جور است و در این حرف اجمالی نیست.
* ادعای اجمال خطابات تعیین وقت صلاة ظهر و عصر
ممکن است کسی پیدا بشود و بگوید: نه، امام علیهالسلام فرموده است: «اذا زالت الشمس دخل وقت الظهر والعصر... ثم انت فی وقت منهما... حتی تغیب الشمس» یعنی مقتضای خطابات این است که در این وقت هم ظهر را و هم عصر را میشود خواند و هر دو نماز را که نمیشود خواند. کسی بگوید که چون هر دو را نمیشود خواند و خطابات هم صلاة ظهر هم صلاة عصر را واجب عینی کرده است، پس این خطابات که میگوید «اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان ثم انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس» مجمل است در این فرضی که مکلف صلاة ظهر و عصر را نخوانده است. دلیلی بر تعیین نیست. چون وجوب هر دو صلاة هم تعیینی است، لذا در مانحن فیه اینکه ما کدام یک را اتیان کنیم مجمل است.
* رد اجمال خطاب و اثبات تعیین وقت صلاة ظهر و عصر
گفتیم در این حرف اجمال نیست، متفاهم عرفی این است که در اجزای زمان این هشت رکعت، منبسط میشود چون تدریجی الوجود است. آخرین زمانی که صلاة ظهر به او منبسط می شود، تمام شده است، باید صلاة ظهر تکلیفش ساقط شود. مقتضای ظهور خطابات این است، الان یک پله آمدیم پایین، گفتیم: از این رفع ید کردیم، جمود کردیم بر این قول که میگوید: نه، «ثم انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس» «منهما» یعنی از صلاة ظهر و عصر، تا غروب هم از آن صلاة در وقت هستی و هم از این صلاة، در مانحن فیه من دو تا را که نمیتوانم اتیان کنم، تکلیف به دو تا هم که نمیشود، وجوب هم در هر کدام عینی است و چون وجوب عینی است، تخییری ممکن نیست و مدلول خطابات هم نیست. وجوب عینی تا غروب الشمس است در هر کدام خطاب در این صورت مجمل میشود، چون نمی توانیم از خطاب استفاده کنیم.
این را در اصول خوانده اید که اگر خطاب در یک حیثی مجمل بشود، اما خطاب دیگری هم باشد که این خطاب دیگر اطلاق دارد و در او اجمالی نیست به اطلاق و عموم آن خطاب، این اجمال از خطاب برداشته میشود. یکی از صغریات این قاعده در مانحن فیه است. در مانحن فیه، در صحیحه محمدبن یحیی [وسایل/4/155/ح13] اینجور است «و باسناده» شیخ «عن سعد، عن أحمدبن محمد، عن عبدلله بن محمدالحجال، عن ثعلبه بن میمون، عن معمربن یحیی قال: سمعت أباجعفر علیهالسلام یقول: وقت لعصر الی غروب الشمس» وقت عصر تا غروب شمس است، اطلاق دارد، چه ظهر خوانده باشد و چه نخوانده باشد. حتی در فرض ما که ظهر را نخواندهاید وقت صلاة عصر تا غروب شمس است، در این خطاب، صلاة ظهر که وارد نیست، فقط صلاة عصر وارد است، که این اطلاق هم دارد، وقت صلاة عصر تا غروب شمس است، چه ظهر بخوانید وجه نخوانید و مفروض این است که در این صورت، آن خطابات مجمل بود، مثل «ثمّ انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس» در فرضی که انسان صلاة ظهر و عصر را نخوانده، مجمل است. آنها معارضه که نمیکنند، آنها مجمل هستند. این روایت مبارکه، اطلاقش در مورد اجمال آنها مُحَکَّم میشود که وقت صلاة عصر است ولو اینکه ظهر نخوانده باشی عصر را باید اتیان کنید. لذا در مانحن فیه شبهه و اشکالی نیست که در جایی که صلاة عصر و ظهر را نخوانده و فقط چهار رکعت به غروب شمس باقی است، باید صلوة عصر را بخواند، ما به این روایت حلبی که گفتیم در سندش محمدبن سنان است، تمسک نکردیم؛ حکمش این است که باید صلاةالعصر خوانده بشود.
بنابراین میگوییم: اگر انسان عصر را خوانده به خیال این که ظهر را قبلاً خوانده بود، ولی غروب یادش آمد که صلاة ظهر را نخوانده بود، الان هم چهار رکعت به غروب شمس باقی مانده، در این صورت تکلیف به صلاة عصر نیست، چون حدیث «لاتعاد» ترتیب را اسقاط کرد، صلاة عصرش که قبلاً خوانده صحیح است، صلاة ظهرش باقی است، میگوییم: «ثم انت فی وقت منهما حتی تغیبالشمس» صلاة ظهر را بیاورید و وقت اختصاصی را ما قائل نیستیم، که بگوییم: اگر صلاة ظهر را در آن وقت چهار رکعت آخر اتیان کند مطلقاً باطل است؛ فقط در یک صورت که ظهر و عصر را نخوانده است و چهار رکعت هم بیشتر به غروب شمس باقی نمانده است گفتیم: علی القاعده در مانحن فیه عصر باید خوانده بشود، علی القاعده کسی گفت که مجمل است و دلالت نمیکند، میگوییم: نه، مقتضای صحیحه معمربن یحیی این است که باید عصر خوانده شود.
* فرق غروب و مغرب
در مانحن فیه در عبارت عروه چنین آمده است که «و وقت الظهرین ما بین الزوال والمغرب» و غروب ندارد.
در غروب و مغرب میان اصحاب ما اختلاف است {جواهر/7/106و109}، بعضیها میگویند: مراد از غروب شمس، مجرد استتار قرص در ورای افق نیست، مجرد اینکه قرص شمس رفت در افق دیده نشد، غروب نیست. غروب آن وقتی میشود که آنطوری که دلو به چاه میافتد قرص شمس هم به آن پشت افق بیفتد. افتادنش سقوط قرص عن الافق است، نه «غیبوبه القرص عن الافق». فرق است بین «غیبوبه القرص وراءالافق» و بین «سقوط القرص عن الافق». سقوط معنایش این است که یک خرده ته برود، این اگر باشد مشهور میگویند: اسمش مغرب است، که این هم معلوم میشود به زوال حمره مشرقیه از طرف مشرق، وقتی که از طرف مشرق، حمره زایل شد و به طرف مغرب رفت، معلوم میشود که قرص شمس پایین رفته است. لذا مغرب را اینجور میدانند، بلکه میگویند روایات که فرموده است: «اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان ثم انت فی وقت منهما حتی تغرب الشمس» تغرب هم مراد همین است، یعنی ساقط بشود آن قرص شمس. این قول بعضی، بلکه مشهور بین اصحاب ماست، نسبت به صلاة مغرب، که صلاة مغرب باید بعد از ذهاب حمره مشرقیه خوانده بشود. مغرب اوست، اگر غروب هم به معنای غیبوبه قرص شمس باشد، ولکن صلاة مغرب را نمیشود خواند.
این که مرحوم صاحب عروه قدسسره فرمود: ما بین الزوال و بین المغرب، و مغرب را هم در مسأله بعدی اینجور تفسیر میکند: «یعرف بزوال الحمرةالمشرقیه» ظاهر عبارت این است که اگر قرص شمس، وراءالافق مخفی بشود، ولکن حمره مشرقیه هنوز زایل نشده است، کسی که صلاة ظهر و عصر را نخوانده، اگر صلاة ظهر و عصر را بخواند اداء است؛ اینرا نمیشود مساعدت كنیم، زیرا آنچه در روایات ما وارد است، دو امر است: یکی این است که «اذا زالت الشمس دخل وقت الظهر والعصر... ثم انت فی وقت منهما جمیعاً حتی تغیب الشمس» [وسایل الشیعه/3/126/ح5] شمس غایب بشود، یعنی در فوق افق نمانده باشد، از افق غایب شده باشد. دیگری هم معنایش این است «حتی تغرب الشمس» [وسایل/4/125/ح3] که قرص غروب کرده است، یعنی دیده نمیشود، رفته است. بدان جهت در مانحن فیه صلاة ظهرین را بعد از «سقوط القرص عن الافق الحسّی و بعد غیبوبته» کسی نمیتواند اینرا به قصد ادا اتیان کند. مقتضای ظاهر روایات این است كه قضا است و لااقل در این وقت که اتیان میکند باید به قصد ما فی الذمه اتیان کند، که اعم از ادا و قضا است، و الا به قصد ادا جزمی که ظاهر عبارت صاحب عروه اقتضا میکند، اینرا نمیشود مساعدت کرد.
* وقت نماز مغرب و مراد از انتصاف اللیل و زمان قضای نماز مغرب
ما تا به حال مبدأ وجوب صلاة ظهرین را که زوال شمس از دایره نصف النهار است و مابین منتهایش که غروب شمس است یا بنابر ظاهر عبارت مغرب است، بیان کردیم، بعد از آن صاحب عروه متعرض وقت صلاة مغرب و عشاء میشود مشهور بین اصحاب این است که وقت صلوة مغرب و عشاء بعد از غروب یا بعد از مغرب «علی ما سنذکر» میباشد «بعدالغروب أو بعدالمغرب الی نصف اللیل» است، تا انتصاف اللیل است، وقتی شب نصف شد آن وقت دیگر صلاة مغرب و عشا قضا شده است، مشهور این را ملتزم میشوند. جماعتی در مقابل مشهور معذورین را استثنا کردهاند، آن جماعتی که مضطر بودهاند در تأخیر صلاة، مثل زنی که تا نصف اللیل دم حیض داشت، خونش هنوز منقطع نشده بود وقتی که نصف اللیل شد خونش منقطع شد، امتحان کرد خودش را دید که قطنه آلوده نیست، گفته اند: وقت اضطراری مغرب و عشا برای این حائض و آنکه مثل حایض است، مثلاً در سفر بود، ملتفت به وقت نبود، یک وقتی متذکر شد، یا اینکه در بیابان مخوف بود و نمیتوانست صلاة بخواند، رسید به جایی که بتواند صلاة بخواند، انتصاف اللیل شده بود، جماعتی از اصحاب ما با وجود اینکه میگفتند: آخر وقت، انتصاف اللیل است، گفته اند: «وقت صلاةالمغرب والعشاء للمضطر ممتد الی طلوع الفجر» است. اگر شخصی مضطر شد، آخر وقت صلاةالمغرب والعشاء طلوع الفجر است. قبل از طلوع فجر میتواند بخواند. (جواهرالكلام/7/157)
صاحب عروه قدسسره میفرماید: اقوی این است که انسان مختار هم اگر صلاة مغرب و عشاء را تا انتصاف اللیل نخواند قبل طلوع الفجر باید بخواند، مثل زن حایض. و فرق بین زن حایض و مسافر مضطر این است که کسی که مختار باشد و عمداً و متعمداً تأخیر بیندازد صلاتش را به بعد از انتصاف اللیل و قبلالفجر، معصیت کرده است ولکن صلاتش فی الوقت است ولکن اگر تأخیر انداخت، معصیت کرده است ولکن صلاتش ادا است. ایشان میگوید: اقوی این است، کسی که مختار است صلاتش بعد از انتصاف اللیل قبل از طلوع فجر اداء است ولو اینکه احوط این است که به قصد ما فی الذمه اتیان کند، احتیاط، احتیاط مستحبی میشود. بلکه میگوید: مضطر هم به قصد ما فی الذمه اتیان کند، هر دو احتیاط، استحبابی میشود. بعضیها (مرحوم نراقی مستندالشیعه/4/36) گفته اند که صلاة مغرب وقتش ضیق است، تا انتصاف اللیل نیست، البته فقط صلاةالمغرب نه صلاةالعشاء، صلاة مغرب آخر وقتش سقوط شفق است، وقتی که آفتاب غروب کرد و زوال حمره مشرقیه شد، به طرف مغرب بالای افق یک روشنی دیده میشود، آن شفق است، وقتی صلاةالمغرب وقتش تمام میشود که شفق از مغرب برود، از افق مغرب که رفت صلاة مغرب وقتش تمام میشود، خیلی زود هم میرود.
بدان جهت در روایات دارد که «وقت المغرب ضیق» (وسایل الشیعه/4/188/ح4) صلاة مغرب ضیق است جماعتی این جور ملتزم شده اند. و یک قول هم در مسأله این است که صلاة مغرب ممتد میشود «الی ربع اللیل» و بعضی گفته اند: «الی ثلث اللیل» این اقوال در مسئله است میدانید که اینجور تحدیدات در آخر وقت اختلاف شده است. (جواهرالكلام/7/157) آیا این روایات با هم معارضه دارند؟ یا اینها قرینه و ذی القرینه هستند؟ آیا جمع عرفی است؟ نتیجه چه میشود؟ که انشاءالله متعرض میشویم.
منبع:حوزه