۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۰۸
در مورد نامه ۶۹ نهج البلاغه بحث می کردیم و رسیدیم به این جملات: «وَ لاتَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضاً لِنِبالِ الْقَوْلِ، وَ لا تُحَدِّثِ النّاسَ بِكُلِّ ما سَمِعْتَ بِهِ، فَكَفى بِذلِكَ كَذِباً، وَ لا تَرُدَّ عَلَى النّاسِ كُلَّ ما حَدَّثُوكَ بِهِ، فَكَفى بِذلِكَ جَهْلاً» سه جمله قبلی که مورد بحث بود و در جلسه قبلی تمام شد، تحذیر از سه نوع عمل بود. بعد از آن، این سه جمله به هم پیوسته را داریم که البته زجر (منع کردن) و نهی است. از آن تحذیرها غلیظ تر است. ضمن اینکه در جملات قبلی، از سه نوع کاری نهی شده بودیم که فرقی نمی کرد کار مورد نظر چه باشد (کلی بود). اما این سه جمله فقط درباره سخن و حرف مردم است.
ابتدا می فرمایند که آبرو و حیثیت خودت را سیبل و هدفی برای تیرهای سخن مردم قرار نده. سپس می فرمایند هر چه از مردم می شنوی برای این و آن نقل نکن. و در آخر هم می فرمایند هرچه می شنوی را رد نکن. طبق معمول به تک تک جملات می پردازیم و ان شاءالله در پایان ربط این سه جمله با هم و ربطشان با جملات قبلی را می گوییم.
اولین جمله این است: « لاتَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضاً لِنِبالِ الْقَوْلِ»؛ عِرض خودت را هدفی برای تیرهای سخنان مردم قرار نده. سه واژه هست که به مفهوم آنها اشاره می کنم. اولین واژه، «عِرض» است که در فارسی معمولا به «آبرو» ترجمه می شود؛ ولی معنای وسیع تر هم دارد و آن «حیثیت»، «شرافت»، «شخصیت» و یا در یک کلمه «اعتبار اجتماعی» است.
دوم، کلمه «غرض» است که به معنای «هدف» و «مقصود» است. مثلا می گویند فلان کار، «مغرضانه» بود؛ یعنی هدف خاصی داشت. البته این واژه را معمولا برای اهداف سوء و شیطنت آمیز استفاده می کنند. در تمرین تیراندازی، به نشانه تیراندازی، «غرض» می گویند. در زبان امروز به آن «سیبل» می گویند. «نِبال» هم به معنی تیر یا تیرها است (این کلمه، مفرد ندارد). ترجمه این فقره در مجموع می شود: «اعتبار اجتماعی خودت را دستمایه و سیبل سخنان مردم قرار مده». همه می دانیم که برای زندگانی این دنیا سه سرمایه اصلی داریم که مزرعه آخرت را باید با اینها آباد کنیم: مال، جان و عِرض. این سه سرمایه هم واجب الاحترام هستند و همه باید به این سه سرمایه ما به دیده احترام بنگرند.
در تعالیم اسلامی آنقدر در خصوص مال و احترام به مال دیگران سفارش شده است و اینکه اگر ذره ای از مال دیگران وارد مال انسان شود، هیچ راهی برای بخشش وجود ندارد جز اینکه او ببخشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: « مَنِ اقتَطَعَ مالَ مؤمنٍ غَصبا بغَيرِ حَقٍّ لَم يَزَلِ اللّهُ مُعرِضا عَنهُ ، ماقِتا لأِعمالِهِ التي يَعمَلُها مِن البِرِّ والخَيرِ ، لا يُثبِتُها في حَسَناتِهِ حتّى يَتُوبَ ويَرُدَّ المالَ الذي أخَذَهُ إلى صاحِبهِ »؛ هر کس مال مومنی را (مهم نیست چقدر باشد)، بدون اینکه حقی داشته باشد از او بگیرد و به او ندهد، دائما و لاینقطع خداوند از او رویگردان است و نگاهش نمی کند (نه اینکه اعمالش را قبول نمی کند، بدش می آید اصلا) و کارهای خوبش را در نامه اعمالش ثبت نمی کند تا توبه کند و مال او را پس بدهد. این درباره مال بود. جان از مال مهم تر است و می دانید در تعالیم اسلامی چقدر در خصوص احترام به جان دیگران مطلب داریم.
برای نمونه، در آیه ۳۲ سوره مائده: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِ نَفْسٍ أوفَسادٍ فِی الأَرضِ فَکانَّما قَتَلَ النَّاسَ جمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً »؛ اینقدر جان یک انسان پیش خداوند عزیز و محترم است که اگر جان کسی را بی دلیل بگیرند، مثل این است که جان همه انسان ها را در طول آفرینش گرفته اند. این دو موضوع الان محل بحث ما نیست. در این جمله، درباره سرمایه سوم یعنی «عِرض» و «حیثیت» و «سرمایه اجتماعی» صحبت شده است. ابتدا به این نکته اشاره کنم که بنا بر برخی تعابیر، «عِرض» از «دَم» یعنی جان فرد هم مهم تر است. اما اگر این را نپذیریم، حتی به تعبیر فقهی هم ارزش آن از جان فرد کمتر نیست.
اگر عِرض را محترم تر از جان ندانیم؛ حداقل هم سنگ و هم وزن جان است. این تعبیر از «ارسال مسلمات» است و بدون دلیل هم فقها این را نقل می کنند و استناد می کنند که «حرمه عرض المومن کحرمه دمه». فتوا می دهند و این را به عنوان دلیل برای فتاوای خودشان نقل می کنند که آبروی انسان مثل جانش محترم است. حتی در بحث غیبت و اثبات حرمت غیبت، یکی از مستندات مهم همین است. چگونه تعرض به جان فرد حرام است؟ به همان ترتیب و به همان دلیل تعرض به آبروی او هم حرام است. البته در جای خودش درباره غیبت بحث می کنند. برخی فقها از جمله مرحوم محقق کَرَکی می گویند ضابط غیبت محرم این است که آبرو و عِرض طرف مقابل تعرضی صورت بگیرد. هر سخنی در پشت فرد که باعث هتک آبرویش شود، غیبت و حرام است. یا مثلا حرمت «سب و لعن» یا «تهمت و بهتان» و یا «تحقیر و استخفاف مومن»... همه به نوعی به احترامی بر می گردد که شرع مقدس برای آبرو و عِرض دیگران قائل شده است؛ تا جایی که اصل، در خصوص آبروی دیگران احتیاط است. کما اینکه اصل در مال و جانشان احتیاط است یعنی اینکه تا انسان یقین پیدا نکند که قطعا مجاز است به آبروی کسی دست اندازی کند، نباید سخنی بگوید یا کاری کند که نسبت به موقعیت اجتماعی کسی آسیب برسد.
اصل بر احتیاط است البته ما معمولا برعکس عمل می کنیم. اگر بخواهیم وسواسی به خرج دهیم و یا احتیاطی کنیم، معمولا سراغ وضو گرفتن می رویم که مثلا شش بار بیشتر آب بریزیم. در حالی که در حق الله، بنا بر تخفیف و مسامحه است. حتی داریم که «تُدرأ الحدود بالشبهات»؛ اصل بر بخشش و نادیده گرفتن است. اما در حق الناس، اصل بر احتیاط است. ما در عمل برعکس انجام می دهیم. نسبت به آبرو و حیثیت دیگران تا بتوانیم خودمان را آزاد فرض می کنیم؛ اما وقتی به نماز غفیله می رسیم، آن را مثل معتاد که به تعبیر روایت «اِن تَرَکَه اِستوحش» آن را ترک نمی کنیم. اگر یک شب کار مستحبی اش قطع شود، خوابش نمی برد؛ اما نسبت به آبروی دیگران آسان قضاوت می کند. ترازویهای ما ترازوهای شرعی نیست.وزن گذاری های ما با وزن گذاری های شارع مقدس یکی نیست. بعضی چیزها را خیلی مهم می گیریم، در حالی که در پیشگاه خداوند قابل مسامحه است؛ و برعکس، بعضی چیزها را خداوند در قرآن در سوره نور (در خصوص حرفی که راجع به کسی شنیده بودند و نقل می کردند و آبروی او لطمه می دید) می فرماید: « تَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيم»، شما خیال می کنید این چیزی نیست و همه می گویند، در حالی که در پیشگاه خداوند خیلی گناه عظیمی است.
انسان باید دقت کند متعرض مال و جان و آبروی دیگران قرار ندهد. اما بحث در این جمله این نیست که انسان به آبروی کسی تعرض نکند. بحث این است که خودتان را در معرض تعرض دیگران قرار ندهید. زمینه سازی نکنید که دیگران نسبت به عِرض شما دست اندازی کنند البته نسبت به مال و جان هم همین است.
در این مورد روایات زیادی وارد شده است که تعدادی از اینها را مرحوم «شیخ حر عاملی» در کتاب «وسائل» در بابی اینها را جمع کرده است که انسان باید از قرار گرفتن در موضع تهمت اجتناب کند. فقط برای نمونه به یکی از آنها که از نهج البلاغه نقل شده اشاره می کنم. حکمت ۱۶۱: « مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَواضِعَ التُّهَمَةِ فَلا یَلوُمَنَّ مَنْ اَساءَ بِهِ الظَّنَّ»؛ هر کس با دست خودش، خودش را در معرض آبروریزی و سیبل تهمت و سخنان دیگران قرار دهد، دیگران را سرزنش نکند که چرا زمینه سوءظن دیگران را فراهم کرده است. در این روایت، که مشابه آن زیاد است و در «وسائل» بابی با عنوان «دخول موضع تهمت» قرار داده اند، می فرماید کاری نکن که در چنین موضعی قرار بگیری. ممکن است انسان با خودش فکر کند من که تکلیفم معلوم است و کسی به من شک نخواهد کرد. می فرمایند نه؛ خودت را در موضعی که عرفاً اگر کسی قرار بگیرد، مورد تهمت قرار می گیرد قرار نده. هر که می خواهی باش... .حتی اگر احتمال عرفی وجود دارد که با این کار هدف تیر سخنان مردم قرار می گیری، این کار را انجام نده؛ چه رسد به اینکه یقین داشته باشی. مردم تیر را به سمت آبروی تو پرتاب می کنند. البته ممکن است به هدف نخورد و به آبروی شما آسیبی وارد نشود. ولی عاقل خودش را در جایی که به سمت او تیراندازی می کنند قرار نمی دهد. امیرالمومنین نفرموده اند: کاری نکن که تیر به تو بخورد. فرموده اند حتی کاری نکن که تیر به سمت تو بیاید (به تو بخورد یا نخورد).
در میان فروعات دینی، مهم ترین آنها «امر به معروف و نهی از منکر» است. هم روایت داریم و هم فتوا می دهند که «هما من اسمی الفرائض». سرآمد واجبات است که در روایت داریم همه خیرات و خوبی ها از جمله جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مانند کف روی آب دریا است. اما فقها می گویند همین امر به معروف و نهی از منکر با همه اهمیتش، اگر به آبروی شما لطمه می زند، واجب نیست. یکی از شرایط وجوب، ضرر نداشتن مالی و جانی و آبرویی است. اگر احتمال هم می دهی (نه یقین) که با امر به معروف و نهی از منکر به شما جسارت می کنند و عرض شما مورد تعرض قرار می گیرد، وجوب ساقط می شود؛ و اگر یقین داری فقها ، از جمله حضرت امام، تصریح می کنند که امر به معروف و نهی از منکر حرام می شود. همه فقها گفته اند که اگر به آبروی خودت تعرض نمی شود، اما به آبروی خانواده ات یا دوستانت و یا بعضی تعمیم داده اند و گفته اند حتی اگر به آبروی مسلمانی که تو نمی شناسی هم تعرض می کنند، امر به معروف و نهی از منکر ساقط می شود. اینقدر مهم است. آبرو و عزت و کرامت مومن شعبه ای از آبرو و عزت و کرامت خداوند است و حق ندارد مجانی مصرفش کند. بنابراین باید مراقبت کرد. انسان نباید خودش را در چنین موضعی قرار دهد؛ هر جقدر هم که به خودش مطمئن است. در اینجا شما مهم نیستی؛ بیننده ها مهم اند.
ابن ابی الحدید در جلد ۱۸ شرح نهج البلاغه داستان جالبی را نقل می کند: راي بعض الصحابه رسول الله (ص) واقفا في درب من دروب المدينه و معه امراه فسلم عليه، فرد عليه، فلما جاوزه ناداه فقال: هذه زوجتي فلانه، قال: يا رسول الله، او فيك يظن! فقال: ان الشيطان يجري من ابن آدم مجري الدم.
یکی از صحابه پیامبر را دید که کنار خانه ای از خانه های مدینه ایستاده بود و خانمی هم آنجا بود. این آقا به پیامبر(ص) سلام کرد و پیامبر جوابش را داد. وقتی این صحابه رد شد، پیامبر صدایش کرد و فرمود: این خانم همسرم است (در روایتی آمده که ظاهرا صفیه بوده است). او گفت: یا رسول الله(ص)! مگر کسی به شما شک می کند؟ (پیامبر است. من و شما که جای خود داریم) پیامبر فرمود: همانا شیطان مثل خون در رگهای آدم می چرخد. پیامبر آبرو و اعتبار خودش را در معرض تیر سخن این صحابه قرار نداد. خیلی جالب است. روایتی از امام صادق علیه السلام هست که: «اتقوا مواقف الريب، ولا يقفن أحدكم مع امه في الطريق فإنه ليس كل أحد يعرفها»؛ از واقع شدن در جاهایی که به شما شک می کنند بپرهیزید. از کلمه «مواقف» استفاده شده است. یعنی درمورد یک وضعیت صحبت می کند؛ نه شخص شما. چنین جاهایی نروید. در ادامه حضرت یک مثال زده اند: حتی با مادرتان هم مراقبت کنید و هر طوری راه نروید که دیگران شک کنند؛ چرا که همه نمی دانند مادرتان است. طوری سلوک داشته باشید که پشت سرتان حرف در نیاورند. یا نمونه دیگر از حضرت علی علیه السلام: «ایاک مواضع التهمه و المجلس المظنون به السوء فان قرین السوء یغیر جلیسه»؛ در هر جلسه ای شرکت نکنید. در جلسه ای که به آن سوء ظن هست نروید... .
حضرت امیرالمومنین(ع) در جمله بالا فرمودند: «لاتَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضاً لِنِبالِ الْقَوْلِ»؛ یعنی با دست خودتان حیثیت اجتماعیتان را هدفی برای تیرهای سخن مردم قرار ندهید. از نظر فقهی هم حداقل چیزی که می شود به آن فتوا داد و فتوا هم داده اند، کراهت مساله و کراهت قرار گرفتن در این موقعیت است.
اما چند نکته:
یک نکته اینکه با استفاده از تعبیر «مواقف» و «موضع»، حتی احتمال عقلایی آسیب رسیدن به آبروی انسان هم کافیست؛ چه رسد به یقین. ولی باید به این نکته هم دقت کرد: اگر جایی با خرج کردن آبروی ما، یک حکم بزرگ الهی و تکلیف الهی احیا می شود، آبروی ما که هیچ، آبروی بزرگتر از ما هم اگر خرج شود؛ مهم نیست. مثلا در امر به معروف و نهی از منکر، یک وقت آن منکر آنقدر مهم است که می ارزد انسان جان و مال و آبرویش را هم فدا کند. اینجا باید با ترازوی شرعی محاسبه عقلانی کند؛ که البته کار سختی است و انسان دچار وسوسه می شود. ممکن است از زیر بار تکلیفش فرار کند. باید موازنه کندو ببیند میزان آبرویی که مصرف می کند و آن کار کدام مهم تر است. ممکن است به خاطر امر به معروف به هتک حیثیت خود و خانواده اش تن دهد. معامله آبرو با خدا هم خودش یک حرفی است. گاهی واجب است.
نکته دوم این است که حضرت می فرمایند: «ولا تَجعل» یعنی «خودت» این کار را نکن. مردم به اندازه کافی بهانه دارند برای تیراندازی به سوی آبرو و حیثیت انسان. این در اختیار ما نیست. حضرت می فرمایند شما با دست خودت و ارادی این کار را نکن. در روایات کتاب «وسائل» هم صحبت سر موقعیت های ارادی است. برای موقعیت های غیر ارادی که نمی شود تکلیف وضع کرد. جنبه های غیر ارادی مشمول این سخن نیست. جنبه های ارادی مطرح است که «آبرو را آبِ جو نباید کرد».
نکته سوم اینکه امیرالمومنین(سلام الله علیه) می فرمایند خودت را در این موقعیت ها قرار نده.اما به این معنی نیست که اگر من این کار را کردم و خودم را در این موقعیت قرار دادم، دیگران مجاز هستند تعرض کنند. خیر؛ حکم هر کس برای خودش صادر شده است. به دیگران هم گفته اند حیثیت مومن را هتک نکنید. حرام است. فقه واقعا ظرافت دارد. هم تخفیف و تحقیر مومن را حرام می داند و هم اذلال نفس و اینکه خودت، خودت را ذلیل کنی. به من گفته در خیابان با مادرت هم راه نرو. به شما هم گفته اگر در خیابان دیدی کسی با کسی راه می رود سوء ظن پیدا نکن، اینها همدیگر را تکمیل می کند.
نکته دیگر که از زیبایی های نهج البلاغه شریف است، تشبیه حرف و حدیث ها و سخن مردم به «نِبالِ الْقَوْلِ»، یعنی «تیر» است. «نبال» به سمت جان مردم پرتاب می شود و تن را زخمی می کند. حضرت می فرمایند قوا هم مثل تیر است که به آبرو پرتاب می شود. در روایات فراوان داریم که سخن هم مانند تیر و خنجر و ... به روح افراد جراحت وارد می کند. روایت داریم که ضرب لسان بر روح، عمیق تر از ضرب شمشیر بر جسم است و التیام آن دیرتر. ضرب و جرح زبان، کمتر از ضرب و جرح نیزه نیست.
در زیارتنامه مفصل امام رضا(ع) که معتبر هم هست (همان که اول رو به حضرت می ایستید و پشت به قبله، بعد بالاسر می روید و دعایی می خوانید و زیارت می کنید) در آخر زیارت و در پایین پای حضرت، یک جمله دارد که زیارت با این جمله تمام می شود: «صلی الله علیک یا اباالحسن. صلی الله علی روحک و بدنک. صبرت و انت الصادق المصدق. قتل الله من قتلک بالایدی والالسن»؛ خدا بکشد آنها که تو را با شمشیرهایشان و با زبانهایشان کشتند. این زیارت، روایت و زیارت ماثوره است. از معصوم وارد شده است. یک جای دیگر یعنی در زیارت حضرت قمر بنی هاشم، عباس سلام الله علیه، هم این تعبیر آمده است. آن زیارت هم روایت از امام صادق علیه السلام با سند معتبر است و ماثور است. تنها امامزاده ای هستند که زیارتنامه شان ماثور است و بسیار دل انگیز است. امام معصوم می ایستند و می فرمایند: سلام خدا و همه ملائکه و همه انبیا و بندگان صالح بر تو یابن امیرالمومنین! خیلی زیارتنامه رفیعی است. امام صادق(ع) خطاب به عموی بزرگوارشان از همین تعبیر استفاده کرده اند: «قتل الله امه قتلکم بالایدی والالسن»؛ خدا بکشد آن امتی که شما را با شمشیر و زبانشان کشتند. حرف انسان هم مثل تیر است و گاهی مستقیم بر قلب طرف می نشیند. اگر جایی ایستادی که به سمت تو سنگ پرتاب می کنند، جای سرزنش داری.
منبع:مهر