۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۱ : ۱۷
در اين دوره هفتاد ساله، تاريخ اسلام پر از حوادث، تحولات و دگرگوني ها است. در همين دوره، وكالت يا به عبارت ديگر سفارت امام مهدي(عج)به چهار نفر از خواص آن حضرت:
عثمان بن سعيد، محمد بن عثمان، حسين بن روح و علي بن محمد سمري تفويض مي گردد.
در دوره سفراي چهارگانه:
1-به دليل جو نامساعد در بغداد و تحت فشار بودن شيعيان، گروهي به دروغ خود را سفير امام مهدي(عج)خواندند.
2. ادعاي دروغين اين گروه در حقيقت كوششي از طرف آنان به منظور منحرف كردن سفارت راستين بود.
3. تماس با آن حضرت در نهايت خفا انجام مي گرفت و كسي از جا و مكان ايشان اطلاعي نداشت.
4. ضعف ايمان، نداشتن اخلاص و وجود زمينه انحراف در آنان.
5. طمع به اموالي كه از اين طريق ممكن بود حاصل آيد.
6. پيدايش ميداني براي كسب شهرت.
اين عوامل از جمله عواملي بودند كه اين گروه را به فكر چنين ترفندي انداخت.[2]
حكومت بني عباس نيز در آغاز اين خطوط انحرافي را تأييد مي كرده زيرا يكي از پيروان شلمغاني مدعي دروغين سفارت-به نام حسين بن قاسم كه از سوي هيأت حاكمه متهم به پيروي از شلمغاني و از طرف مأموران نيز تحت تعقيب بود بعدا به دستور مقتدر عباسي(319 ق)به وزارت برگزيده شد!![3]ولي اين روند حمايت محرمانه از طرف حكومت ادامه نيافت و به دلايلي كه خواهد آمد، دستگاه خلافت نيز ناچار در سركوبي مدعيان سفارت وارد معركه گرديد.
اگر اسحاق احمر و باقطاني را كه فقط در بحارالانوار از آنان به عنوان مدعيان سفارت ياد شده است و در ساير كتب رجال، اشاره اي به ادعاي آنان نشده است، كنار بگذاريم، [4]در زمان عثمان بن سعيد(نايب اول)، كسي ادعاي نيابت نكرد و علل عدم چنين مدعياني اين بود كه:
1. عثمان بن سعيد از افراد مورد اعتماد شيعيان بود و پيش از غيبت صغري نيز از طرف امام هادي(ع)و امام حسن عسكري(ع)وكالت داشت.همين سوابق و ارتباط طولاني به ائمه نيز باعث شده بود كه شهرت و منزلت ويژه اي در ميان شيعيان كسب كند و مدعان نتوانند در دوره نيابت او ابراز وجود كنند.
2. شرايط سياسي و اجتماعي در آن دوره بسيار نامساعد بود.دولتمردان عباسي بشدت مراقب اوضاع بودند و با تمام تلاش در پي يافتن اثري از امام مهدي(عج)بودند.مي توان گفت كه فعاليت عثمان و نيابت او در آن زمان، جهاد بزرگي بشمار مي رفت.بنابراين مدعيان جرأت چنين ادعايي را نداشتند.
3. عادت نداشتن مردم:در آن زمان هنوز ارتباط با امام از طريق«نواب»براي مردم به روشني مشخص نبود.[5]
بنابراين آنچه از كتب تاريخي ويژه شيعيان مفهوم مي شود اين است كه، سفارت دروغين از زمان محمد بن عثمان(نايب دوم)آغاز گرديد.
شيخ طوسي از:محمد بن حسين شريعي، هلالي، شلمغاني، حسين بن منصور حلاج، ابو بكر بغدادي، ابو دلف مجنون و غيره به عنوان مدعيان دروغين وكالت نام مي برد.[6]
برخي از اين مدعيان سفارت، در آغاز از صلحا و حتي بعضي از آنان از ياران امام هادي(ع)و امام حسن عسكري(ع)بودند كه سرانجام به دلايلي كه به آنها اشاره رفت منحرف شدند و راه تزوير پيش گرفتند.
محمد بن عثمان و ساير سفراي راستين نيز با تمام نيرو به مبارزه و افشاي آنان برخاستند.از سوي امام مهدي(عج)نيز توقيعاتي مبني بر لعن اين گونه مدعيان صادر گرديد.از جمله محمد بن علي شلمغاني عزاقير كه در آغاز مردي مؤمن، درستكار و نماينده ابن روح(نايب سوم)بود، به انحراف كشيده شد و بر سر اين انحراف جان باخت.[7]
از آنچه بيان گرديد مي توان چنين نتيجه گرفت:
1. اين گروه مدعياني بودند كه در دوره غيبت صغري از ميان امت اسلامي سر برآوردند و عليه سفراي راستين و اركان پيشوايان شيعي و درحقيقت بر ضد مهدي موعود(عج)و مصالح بزرگي كه ايشان در جامعه دنبال مي كردند، مسير انحرافي به وجود آوردند.
2. در مبارزه با مدعيان دروغين چنان كه ملاحظه گرديد، شيعيان بغداد و نواب خاص به مقابله پرداختند و به پيروزي رسيدند.
3. خلافت عباسي كه در آغاز محرمانه از اين جريان حمايت مي كرد سرانجام در سركوبي آنان شركت كرد.
اما اين سؤال در اذهان مبتادر مي شود كه چرا حكومت از مدعيان وكالت براي ايجاد تزلزل و تشتت در عقايد طرفداران ائمه استفاده نكرد.كه پاسخ اين پرسش را چنين مي توان توجيه كرد.
1.دعوت اين گروه به روشني برخلاف تعاليم اسلام بود بنابراين از آنان حمايت نكردند.
2. توقيعات امام مهدي(عج)و نقش فعالانه سفرا در بغداد آن چنان حساب شده بود كه به حكومت امكان نمي داد از مدعيان جهت اهداف و مقاصد خويش بهره گيرند.
3. حكومت خومد نيز از تشتت و انهدام اركان و توده هاي مردم وحشت داشت. زيرا دستگاه خلافت، قدرت خويش را براساس التزام به اسلام بنا نهاده بود و از تظاهر به شعارهاي اسلامي بهره مند مي گرديد و اگر دعوتهاي انحرافي به صورت علني وارد شعارهاي اسلامي مي گرديد، دولت نيز از آن زيان مي ديد.
4. حكومت عباسي در حدود درك و فهم خويش از آن وحشت داشت كه مبادا يكي از اين مدعيان در بعضي از اركان مردمي تأثير گذاشته و آن را به خط مشي ائمه نزديك سازد، گرچه عنوان سفارت دروغين باشد.
5. مدعيان نيز خود از ديدگاه قانوني و شرعي نبودن حكومت و ستمگري هيأت حاكمه با ائمه و سفرا اشتراك عقيده داشتند زيرا آنان مي ترسيدند كه خود را به هيأت حاكمه بفروشند و توده هاي مردم راكه به حكومت بدبين بودند از دست بدهند.
در اين بخش حتي المقدور براساس اوليت زماني به تفصيل، تشريح و تفسيرعمل كرد سفراي دروغين و نيز چگونگي مقابله سفراي راستين براساس توقيعات امام مهدي(عج)با توطئه آنان مي پردازيم:
1. ابو محمد شريعي:
وي كه ظاهرا نامش حسن بوده است، اولين كسي است كه در زمان سفير دوم ادعاي سفارت نمود شريعي از جمله اصحاب امام هادي(ع)و امام حسن عسكري(ع) به شمار مي رفته است.از ناحيه مقدسه امام(عج)توقيعي در لعن وي صادر گرديد و شيعيان به همين دليل از او دوري جستند.[9]
2. احمد بن هلال كرخي(180-267 ق)
وي پيش از انحراف از شخصيت والايي برخوردار بود و عالمي برجسته و عارفي متقي محسوب مي شد.احمد بن هلال، عصر امام رضا(ع)تا هفت سال از غيبت صغري را درك كرده بود.
شيخ طوسي در الفهرست مي نويسد: بيشتر كتب احاديث شيعه بوسيله او روايت شده است[10]
او نيز مدعيان وكالت بود و سفارت محمد بن عثمان را قبول نداشت و گفته بود:«من چيزي از امام درباره وي نشنيدام، اما درباره پدرش، عثمان شنيده ام اگر درباره او نيز يقين داشتم، اطاعت مي كردم، گفتند غير از تو كسان ديگري شنيده اند، گفت:انتم و ماسمعتم»[11]
سرانجام درباره احمد بن هلال نيز توقيع لعن صادر شد و حسين بن روح نايب سوم آن را اعلام كرد.وي تأليفاتي از جمله كتاب(يوم وليله) (روز و شب)و كتاب نوادر(تازه ها)نيز دارد.احمد بن هلال پس از مدتي به مسلك صوفيه پيوست و گويا 54 نوبت به حج رفت كه 20 نوبت آن را پياده طي كرد.[12]
3. محمد بن علي بن بلال(بلالي)
محمد بن علي نيز يكي ديگر از مخالفان نيابت محمد بن عثمان است.پيش ازانحراف با امام دهم و يازدهم، رابطه نزديكي داشت و از وكلاي معتبر آنان بشمار مي رفت.[13]ابن طاووس او را از سفراي موجود در عصر غيبت صغري و از بابهاي معروفي مي داند كه قايلين به امامت عسكري(ع)در آن اختلاف ندارند.امام شيخ طوسي او را در زمره نكوهش شدگاني مي داند كه ادعاي سفارت كرد.جريان او با محمد بن عثمان و درخواست اموالي كه از امام نزد وي بود، معروف است تا جايي كه از امام مهدي(عج)توقيعي درباره وي صار مي گردد.[14]
4. محمد بن احمد بن عثمان:
محمد بن احمد بن عثمان مكني به ابو بكر و معروف به بغدادي، برادرزاده محمد بن عثمان سفير دوم است كه در بيسوادي و ناجوانمردي شهره عام و انحراف او در نزد محمد بن عثمان به اثبات رسيده بود.شيخ طوسي مي نويسد:«جمعي از خواص صحابه در مجلس محمد بن عثمان، در روايات ائمه بحث و گفتگو داشتند كه ناگهان محمد بن احمد به آن مجلس وارد شد، سفير دوم با ورود وي دستور قطع مذاكره را داد و گفت:«ساكت باشيد كه اين جنايتكار جزء اصحاب شما نيست»[15]
محمد بن احمد پيش از ورود به بغداد، مدعي نيابت نبود.گروهي از علماي شيعه درباره ادعاي او از وي توضيح خواستند كه منكر شد و قسم ياد نمود كه چنين ادعايي ندارد و گفت:«گرفتن هر مقدار پول به عنوان وكالت بر من حرام است»اما پس از آمدن به بغداد تغيير روش و عقيده داد و از گروه شيعيان بغداد جدا گرديد و مردم را پس از خويش به محمد مظفر معروف به ابو دلف احاله داد و وصيت كرد.[16]
محمد بن احمد، مدتي از طرف يزيدي حاكم بصره در آن شهر سمت وكالت داشت.در آن سمت اموال بسياري به چنگ آورد و پس از چندي به دليل شكايت گروهي از او، يزيدي اموالش را مصادره كرد و او را مورد ضرب و شتم قرار داد كه سرانجام بر اثر آن ضربات اندكي بعد درگذشت.[17]
5. ابو جعفر محمد بن علي شلمغاني:
شلغماني از كساني است كه با حسين بن روح نايب سوم امام مهدي(عج)به مخالفت برخاست و به تأسيس مذهب جديدي پرداخت.وي از قريه شلمغان از قراء واسط بود و نيز او را الغزاقر[18]و پيروانش را به همين مناسبت عزاقريه مي خوانده اند. شلمغاني يكي از كاتبان بغداد و از مؤلفان شيعه بود.پيش از مخالفت با حسين بن روح، نزد شيعيان مقام بزرگي داشت و نوشته هايش مورد استفاده آنان قرار مي گرفت، زماني كه حسين بن روح پنهان زيستي را آغاز كرد، شلمغاني را به نيابت خويش برگماشت و توقيعات حضرت مهدي(عج)توسط حسين بن روح به دست وي مي رسيد.مردم نيز در رفع حوايج و حل مشكلات خويش به او مراجعه مي كردند.
تاريخ خروج شلمغاني از تبعيت حسين بن روح دقيقا روشن نيست زيرا نمي دانيم كه وي در چه تاريخي در خفا مي زيسته است.از منابع چنين استنباط مي گردد كه دوره پنهان زيستي حسين بن روح با شروع دوران وزارت حامد بن عباس مصادف بوده است كه ايام وزارت حامد نيز از جمادي الاخر 306 تا ربيع الاخر سال 311 هق. طول كشيده است.[19]اما شيخ طوسي نوشته است كه شلمغاني هرگز از جابن ابن روح نه نايب بود و نه سفير، بلكه وي يكي از فقيهان بود كه به كفر و الحاد گراييد و از اين جهت توقيعي به دست ابن روح، مبني بر لعن و برائت از وي و پيروانش صادر گرديد.[20]
به هر حال شلمغاني در سال 322 ه.ق.مذهبي ايجاد كرد كه براساس آن در عالم تشيع قائل به تناسخ و حلول خداوند در اجسام ديگران گرديد.[21]وي ترك عبادت و نكاح محارم را مباح اعلام كرد، [22]و توانست گروهي از شيعيان از جمله محسن بن ابي الحسن فرزند ابن فرات وزير را به خود متمايل كند.[23]از جمله كسان ديگري كه به او پيوستند، ابراهيم بن محمد بن ابي عون، عالم و اديب شيعه بود.وي كتابي تحت عنوان«تشبيهات»تأليف كرد.ابراهيم از معدود كساني بود كه درباره شلمغاني غلو كرد و بر آن اعتقاد بود كه خداوند در جسم آدم، شيث و ساير انبياء و اولياء به ترتيب حلول كرده تا در جسد امام حسن عسكري(ع)و سپس در قالب شلمغاني قرار گرفت و به همين دليل او و پيروانش، حرم و اموال خود را براي استفاده شلمغاني مباح دانسته اند.[24]
سرانجام به دليل همين اعتقادات منحط، توقيعي مبني بر لعن شلمغاني از ناحيه مقدسه امام مهدي(عج)صادر گرديد و حسين بن روح(312 ق)از محل زندان خويش-در خانه مقتدر خليفه-نامه اي به ابو علي بن همام نوشت كه چون در دست دشمن اسير است از امام بخواهد كه توقيع مربوط به شلمغاني منتشر نشود ولي حضرت مهدي دستور انتشار آن توقيع لعن را صادر فرمودند.[25]
دستگيري و قتل شلمغاني :
پس از انتشار عقايد شلمغاني و صدور لعن از ناحيه مقدسه امام مهدي(عج)، شيعيان از او روي برتافتند.دستگاه خلافت نيز كه در آغاز از انديشه هاي انحرافي، محرمانه حمايت مي كرد، در اين زمان، رواج چنين انديشه هايي را براي تشكيلات خويش زيان بار ارزيابي كرد و به تعقيب شلمغاني پرداخت و سرانجام او را در سال 322(ق)در حالي كه از مكاني به مكان ديگر مي گريخت دستگير كرد.
ابن مقله وزير از پيروان برجسته شلمغاني چون:حسين بن قاسم بن عبد الله، ابراهيم بن محمد، ابن شيث زيات و احمد بن محمد بن عبدوس، مراسلاتي به دست آورد كه او را به خطابه هايي كه در خور شأن خداوندي است، خطاب كرده بودند.آن مدارك را در حضور خليفه به مردم نشان دادند و صحت آنها به اثبات رسيد.شلمغاني نيز اقرار كرد كه آن اسناد از پيروان اوست اما مضامين آنها را رد كرد و از مكتب خويش دست كشيد و اظهار اسلام نمود.[26]
اما ابن كثير مي نويسد:«شلمغاني در آغاز محاكمه، منكر اتهامات گرديد ولي در مرحله دوم به برخي از اتهامات اقرار نمود.قضات از او خواستند كه از آنچه مي گويد توبه كند ولي حاضر نشد.»[28]
در جريان محاكمه ابن عون و ابن عبدوس را كه از طرفداران وي بودند به حضور شلمغاني آوردند.خليفه به آنان دستور داد كه اگر او را مقدس نمي شمارند به گونه هايش سيلي زنند.احمد بن عبدوس وي را سيلي زد ولي ابراهيم ابن ابي عون، ريش شلمغاني را بوسيد و او را با خطابه هايي چون، الهي، سيدي و رزاقي خواند.
سرانجام با آن كه شلمغاني ربوبيت خويش را انكار كرد ولي فقيهان و قضات خوي وي را مباح اعلام كردند و همراه ابن ابي عون به دار آويختند و سپس اجساد آنان را در آتش سوزاندند.[28]
به هر حال با وجود اين كه شلمغاني تأليفاتي داشته و كتاب«الحاسة السادسة» دستور ديني مكتب وي محسوب مي شده است، از اصول عقايد و دعاوي او اطلاع دقيقي نداريم زيرا از وي و پيروانش سندي در دست نيست.و آنچه مخالفان نقل كرده اند هم مختصر است و هم ممكن است به تهمت و غرض آلوده باشد.
امر مسلم اين است كه شلمغاني همچون حسين بن منصور حلاج از حلوليه بوده است و ابن روح نايب سوم، به صراحت او را از پيروان حلاج مي شمارد.[29]چون ابن روح مورد اعتماد شيعيان بوده است، بنابراين در انحراف شلمغاني ترديدي نمي ماند.
6. حلاج:
حسين بن منصور حلاج يكي ديگر از مدعيان نيابت است.در اين مقال قصد نداريم به شرح حال و ديدگاههاي او در ابعاد مختلف بپردازيم.بلكه هدف بيان چگونگي ادعاي حلاج است.حلاج صوفي معروف، پس از آن كه وارد بغداد شد، تصميم گرفت كه از راه رابطه نسبي، خود را به اسماعيل بن علي نوبختي كه از بزرگان و علماي شيعه بغداد بوده است-نزديك كند.اما چنان كه شيخ طوسي در كتاب الغيبه به تفصيل، شرح مراوده وي با نوبختي را آورده است، از نوبختي دست كشيد و ديگرقاصدي نزد وي اعزام نكرد.[30]
حلاج سپس راهي«قم»گرديد.وي در آغاز خود را رسول امام غايب و وكيل و باب آن حضرت معرفي مي كرد و معتقد بود كه امام مهدي(عج)از دنيا رحلت كرده اند. اما علي بن حسين بن موسي بابويه(پدر شيخ صدوق)و ديگر شيعيان قم نيز از وي تبري جسته و از قم طردش كردند.[31]
اگرچه توقيع لعن از طرف صاحب الامر(ع)درباره حلاج صادر نشده است، [32] ولي حسين بن روح وي را منحرف و به ادعاي دروغين وكالت متهم مي كرد.هيأت حاكمه نيز از آن بيم داشت كه مبادا حركت حلاج پايه هاي حكومت آنان را سست و جامعه را از اصل اسلام منحرف كند.به همين دليل در زمان خلافت مقتدر او را دستگير كردند و به فتواي علما محكوم به اعدام گرديد.
حلاج پس از آگاهي از فتواي علما گفت:«قتل من جايز نيست»زيرا دين من اسلام و مذهب من تسنن است!!.[42]درحالي كه حلاج خود را نماينده امام مهدي(عج) و بغدادي نيز او را شيعه مي دانسته است.
7. محمد مظفر معروف به ابو دلف:
ابو دلف از مخمسه [33]معروف بوده و سرانجام به ابو بكر بغدادي روي آورد و از مرام وي دفاع كرد و او را از حسين بن روح، نايب سوم برتر دانست.ابو بكر او را جانشين خويش نمود و از اين رو بعد از سمري، وي نيز ادعاي سفارت كرد و اصحاب و بزرگان شيعه همين ادعا را دليل بر كذب او دانستند زيرا براساس توقيع امام، سمري آخرين سفير بوده است و هركس بعد از وي ادعاي سفارت كند، دروغگو و كذاب است.بنابراين ابو دلف نيز متهم به الحاد و كفر گرديد و سپس كارش به ديوانگي كشيد و از ميدان مبارزات مذهبي به كنار رفت.[34]
پی نوشت :
1)-طوسي، ابو جعفر محمد بن الحسن:الغيبة، مكتبة الصادق، نجف، 1385 (ق)، ][ص 242
2)-صدر، سيد محمد:تاريخ غيبت صغري، ترجمه محمد امامي، كيوان، اصفهان، 364، صص 116 و 115]
3)-همان كتاب، ص 142
4)-همان كتاب، صص 131، 200
5)-غفارزاده، علي:زندگاني نواب خاص امام زمان:انتشارات نبوغ، 1375، ص 90]
6)-طوسي، ابو جعفر محمد بن الحسن:الغيبة، صص 245-244]
7)-همان كتاب، ص 255]
8)-صدر، سيد محمد:تاريخ غيبت صغري، ج 2، صص 149 و 150]
9)-طوسي:الغيبة، ص 244/دواني علي، مفاخر اسلام، ج 2، صص 207 و 206]
10)-طوسي:الفهرست، به كوشش محمود راميار، دانشگاه مشهد، 1351، ص 50]
11)-همان كتاب، ص 245]
12)-طوسي:اختيار معرفة الرجال(معروف به رجال كشي)، دانشگاه مشهد، 1348، ص 449/صدر، سيد محمد:تاريخ غيبت صغري، ص 122]
13)-غفارزاده، علي:زندگاني نواب خاص امام زمان، صص 194، 195]
14)-طوسي:الغيبة، ص 264/صدر، سيد محمد:تاريخ غيبت صغري، ص 125]
15)-همان كتاب، ص 256/همان كتاب، ص 127]
16)-صدر، سيد محمد:تاريخ غيبت صغري، ص 128]
17)-طوسي:الغيبة، ص 414]
18)-در كتاب المنتظم ابن جوزي، 6/27 العزاقير-كامل ابن اثير، 8/290«القراقر»- نهايت الادب، 23/124«العراقيد»، تاريخ الخلفا، ص 291«القراقر»آمده است.]
19)-طوسي:الغيبة، ص 196/اقبال، عباس:خاندان نوبختي، كتابخانه طهوري، 1345، صص 223، 222]
20)-همان كتاب، ص 250/جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ترجمه محمد تقي آيت الهي، امير كبير، 1367، ص 200]
21)-ابن اثير:الكامل، دارالكتب العلميه، لبنان(بيروت)، 1407 ق/1987 م/ج 7، ص 103]
22)-صفدي، صالح الدين خليل:الوافي بالوفيات، دار النشر فرانتز شتاير، 1381 ق/ 1961 م، ج 4، صص 107، 108/مدرس، محمد علي:ريحانة الادب، ج 3، صص 235، 236]
23)-ابن اثير:الكامل، ج 7، ص 103]
24)-مدرس، محمد علي:ريحانة الادب، ج 7، ص 363]
25)-طوسي:الغيبة، صص 253، 252]
26)-اقبال، عباس:خاندان نوبختي، صص 425، 224، صفدي:الوافي بالوفيات، ج 4، صص 108، 107]
27)-ابن كثير:ابو الفداء:البداية و النهاية، مكتبة المعارف(بيروت)، 1966 م، ج 11، ص 179]
28)-ابن اثير:الكامل ج 7، صص 104، 103/ذهبي:تاريخ اسلام، دار الكتب العربي، بيروت، 1414 ق/1994 م، صص 24، 115، 116/اقبال، عباس:خاندان نوبختي، صص 237، 236]
29)-طوسي:الغيبة، ص 266/اقبال، عباس:خاندان نوبختي، ص 225]
30)-همان كتاب، ص 247]
31)-تنوخي، ابو علي الحسن:نشوار المحاضرة و اخبار المذاكره، مطبعه امين هنديه (مصر)، 1921 م، ج 1، ص 181]
32)-صدر، سيد محمد:تاريخ غيبت صغري، ص 145]
33)-همان كتاب، ص 146]
34)-مخمسه گروهي از غلات بودند كه اعتقاد داشتند، پنج نفر:سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، عمرو بن اميه ضميري از طرف خداوند حاكم بر اراده جهان مي باشند.(به نقل از حاشيه الغيبه، ص 256/صدر سيد محمد:تاريخ غيبت صغري، ص 128)]
35)-صدر، سيد محمد:تاريخ غيبت صغري، ج 2، صص 149، 150
نگارنده: سید حسن موسوی
منبع:شبستان