شب های جمعه یاد شهدا
خاطره حاج محمدرضا طاهری از سجده آخر یک شهید+ عکس
بعد از نماز جماعت و شام كه بچه ها قصد داشتند استراحت كنند ، از پشت چادر صداى حميد رضا بلند بود كه اى خدا : غلط كردم ، نفهميدم ، اومدم جبران كنم .....
عقیق: حاج محمد رضا طاهری به رسم شبهای جمعه خاطرهای از همرزمان
شهید خود در صفحه شخصیاش منتشر کرد:
اين عكس براى من خيلى با ارزشه و يادآور اولين
اعزام ما به جبهه است ، سال ٦١ ، بيست و سه نفر از محله ى نازى اباد ، مسجد الرسول
صلى الله عليه و اله به منطقه ى غرب كشور سر پل ذهاب پادگان ابوذر اعزام شديم ، در
اين عكس در نفرات ايستاده چهارمين نفر از سمت راست شهيدعليرضا مذهب شناس و سومين
نفر از سمت چپ ، شهيد حسين بيدقى و در نفرات نشسته سمت راست بنده ى حقير شهيد پرويز
طالبلو و نفر سمت چپم شهيد حميد رضا نيكوفرد.
در
اين شب جمعه از شهيد نيكوفرد خاطره اى عرض مي كنم كه شايد بعضى از عزيزان در جلسات
مناجات شنيده باشند ، حميدرضا بعد از اين اعزام مدتى در تهران بود و قبل از عمليات
خيبر خود را به اردوگاه لشگر ٢٧ گردان كميل ، تو چادرهاى روبروى پادگان دوكوهه رسوند
، در همان شب اول ورودش هر چى از قافله جا مونده بود و مدتى كه از بچه هاى جبهه
عقب افتاده بود، تو يه فرصت كوتاه جبران كرد ، بعد از نماز جماعت و شام كه بچه ها
قصد داشتند استراحت كنند ، از پشت چادر صداى حميد رضا بلند بود كه اى خدا : غلط
كردم ، نفهميدم ، اومدم جبران كنم .....
اومدم
بيرون ديدم رفته تو قبرى كه بچه ها كنده بودند براى مناجات نيمه شب و سر به خاك
گذاشته و بدون اينكه متوجه دور و برش باشه داره فرياد ميزنه آى خدا ... غلط كردم ، خيلى به حالش غبطه خوردم اونشب ...
ولى
بيشتر از اون لحظه حسرت سجده ى آخرش تا الان به دلمون مونده .
شب
عمليات خيبر در منطقه ى طلائيه ، كار عمليات سخت شده بود ، عدنان خيرالله فرماندهى
زرهى دشمن را بعهده داشت و تيربارهاى تانك هاى دشمن بچه ها رو در پشت خاكريز
دوجداره متوقف كرده بود در هميمن گير و دار حميد رضا كه تو سنگر كنار ما بود سر به
سجده گذاشته بود و با زبان ساده با خدا حرف ميزد ، بعد از لحظاتى نگاه كردم ديدم
هنوز تو سجده است به نفر كناريش ( على كاشى) گفتم : حميدم وقت پيدا كرده ، تو اين درگيرى
چه سجده طولانى رفته ؟
ديدم
على داره اشک مي ريزه ، گفت بعد اون سجده ش ، سرش رو بلند كرد تيربار تانك مستقيم
زد تو پيشونيش رو خاك به حالت سجده افتاد ، ديگه اين سجده ادامه داره ، پا نميشه ...
بعد
اينهمه سال هنوز حسرت اون لحظه ى عاشقانه ى حميدرضا به دلم مونده ، مخصوصاً شبهاى
جمعه و در نيمه شبهاى ماه مبارك رمضان خيلى به ياد اين شهيد بزرگوار ميافتم ،
انشاالله كه خداوند ما روهم به اين قافله برسونه ، ياعلى
صلوات
و فاتحه براى شهدا و حضرت امام فراموش نشه