” از مسیح(ع) تا محمد(ص)”+متن شعر
شعر “از مسیح (ع) تا محمد (ص)” از کارهای شاعر جوان کشورمان مصطفی عمانیان می باشد که در قالب ترجیع بند، سال گذشته پس از بازگشت از پیاده روی اربعین سروده شده است.
عقیق: ایامِ میلاد مسعود و مبارک حضرت مسیح(ع) قصد داریم اولین شعری که در مدح حضرت مسیح به زبان فارسی و با درونمایه اسلامی عرفانی سروده شده است را با شما مخاطبین بزرگوار اشتراک بگذاریم. شعر "از مسیح (ع) تا محمد (ص)” از کارهای شاعر جوان کشورمان مصطفی عمانیان می باشد که در قالب ترجیع بند، سال گذشته پس از بازگشت از پیاده روی اربعین سروده شده است:بسم ربّ الحسین(ع)دمِ مسیح که آمد قلم به هوش آمدلبِ پیاله گرفتیم و باده … جوش آمدز فیضِ دامنِ مریم… اگرچه باکره بودحدیثِ علّم الاسماءِ حقّ به گوش آمدبه حکمِ ما قتلوه و به داغِ ما صلبوه…!ببین که از لبِ تعمیدِ خون خروش آمدگِلِ مسیح به دستانِ عشق آدم شداشارتی که ز چشمانِ می فروش آمدحدیث مردی و افتادگی بخوان چو مسیحکه با صلیبِ شهادت به روی دوش آمدبه معجزاتِ مکانی که شرقِ عالم بودحجابِ غرب دریدیم تا سروش آمد…هلا که راهِ طریقت هزار فرقه شودچو عصرِ روز دهم پیرِ خرقه پوش آمدکه عاشقان همه آیینه های یکدگرندپیاله نوشِ هم و مبتلای یکدگرند قسم به عهدِ جدیدی که شرحِ حال شدهوفا به عهدِ قدیم از ازل محال شدهگرفت سیبی و بوئید و سرخی اش را بردو هر چه مانده از لحظه زرد و کال شدهامانتی است که از بعثت نبی(ص) داریمبه شانه های نحیفی که همچو دال شدهمسیح(ع) معجزه ی آخرالزمانِ خداستچو نقضِ غیر نموده … همه کمال شدهبه رودِ نیل تمنای غرقِ موسی نیسترفیقِ خضرِ شده… چشمه ی زلال شدهعروج می کند از صحنِ مسجد الاقصیمدد گرفته و لبریزِ پرّ و بال شدهبه گوشِ منتظرانش بشارتی برسانپس از فراق کنون نوبتِ وصال شدهکه عاشقان همه آیینه های یکدگرندپیاله نوشِ هم و مبتلای یکدگرند نمی کنند به انجیل ختمِ قرآنیطریقِ عیسوی و شیوه ی مسلمانیکه هر دو از سرِ یک خُم شراب می نوشندچرا کنند به صد فرقه نقصِ پیمانیمگر نیامده یوسفِ زِ چاهِ تنهاییبه مصرِ شوکت و روزِ وصالِ کنعانیچقدر اشک بریزیم و ندبه برخوانیمظلمتُ نفسیِ پیدا و کفرِ پنهانیغریو و دادِ تظّلم جهان شمول شدهنمانده پیکره و روحِ خسته را جانیبخواه دستِ عدالت که چاره ساز شودتمام عمر نزد جز به خونِ دل نانیتمام می شود این درد های بی درمانبه یُمن مرهمی از زخمِ نابِ حیرانیکه عاشقان همه آیینه های یکدگرندپیاله نوشِ هم و مبتلای یکدگرند چه خوب قسمتِ ما ذرّه ای جگر باشدنصیب و روزیمان بلکه بیشتر باشدحواریونِ مسیحای درد پیمائیمکه در صحیفه ی مان رزقِ چشمِ تر باشدگرفته ایم ز دستانِ خضر حرزی کهدر آن ز آب حیات و جنون اثر باشدصلیب جلوه ای از اتفّاقِ گودال استبه این اشاره… دلِ عاشقی اگر باشدنمی دهند به هر ناکسی تمنّا راطریقِ قُرب دلِ خون و زخمِ سر باشدشبِ فراق به صبحِ وصال مایل شدوصال از برکاتِ دمِ سحر باشدرواقِ باغ که داغِ چراغ ها دیدهدوباره روشنِ چشمانِ منتَظَر باشدکه عاشقان همه آیینه های یکدگرندپیاله نوشِ هم و مبتلای یکدگرند بگیر دامنِ صدّیقه وارِ مریم رابنوش جامِ مسیحاییِ دمادم رابخوان به سجده لکَ الحمدُ حمدَ ساقی راسلوک می دهد این اتفّاق… آدم رابزن به سینه ی سرخ و کبودِ رویایتشریکِ واقعه کن سینه های پر غم راببار… گریه برای فراقِ تو خوب استبه اشک بار بده شطحیاتِ مبهم رابیا برای خودت چاره ی مهیا کنببر ز بزمِ جنون فیضِ هر دو عالم رابمان به پای علم… دست هم اگر دادیزمین نذار بیفتد ز اوج پرچم رابرو کنارِ تمامِ پیاله ها بنشینکه مستِ باده ببینی شبِ محرم راکه عاشقان همه آیینه های یکدگرندپیاله نوشِ هم و مبتلای یکدگرند
منبع:باشگاه
211008