کرامات الحسینیه؛
نظر امام حسین(ع)به حسینیّه ها
در سال هزار و سیصد و پنجاه و یک شمسى هیئت کربلائیهاى مقیم یزد در صدد تشکیلات دینى و تبلیغاتى برآمدند و به همین منظور مسجد کوچکى را که به مساحت پنجاه متر مربع بیش نبود اختیار نمودند، در ابتدا افراد شرکت کننده انگشت شمار بودند
عقیق:در سال هزار و سیصد و پنجاه و یک شمسى هیئت کربلائیهاى مقیم یزد در صدد تشکیلات دینى و تبلیغاتى برآمدند و به همین منظور مسجد کوچکى را که به مساحت پنجاه متر مربع بیش نبود اختیار نمودند، در ابتدا افراد شرکت کننده انگشت شمار بودند اما بر اثر حسن نیّت و پایدارى آنها بر تعداد افراد روز بروز افزوده مى شد تا بجائى رسید که قابل تحسین و اعجاب بود به همین مناسبت برادران کربلائى جهت برنامه هاى دینى و تهیه نیازمندیهاى ضرورى هیئت به فکر جاى وسیع تر افتادند چون آن مسجد دیگر پاسخ گوى آن افراد نبود و از طرفى چون به عزاداران اطعام مى دادند مسجد گنجایش پذیرائى از عزاداران را نداشت لذا در سدد پناهگاهى برآمده که بتوانند بنحو دلخواه و خوبى برنامه عزاداراى و روضه خوانى را اداره کنند و هم با طبخ غذا به ضیافت عمومى عزاداران و مردم بپردازند از قضا در همان محله حسینیّه اى بود معروف به عمارت ناظم که نظر برادران را جلب توجه می کرد زیرا آن مکان براى اجراى برنامه هاى مذهبى و مردم مناسب بود چون عمارت ناظم حسینیّه اى بزرگ و دوطبقه و با سبک معمارى سنّتى بسیار زیبایى که به همّت یکى از تجّار خیّر و خدمتگذارى بنام مرحوم حاج محمد صادق ناظم التجار رحمة اللّه علیه که محبّت و ارادتى نسبت به آقاى خود حضرت سید الشهداء ابى عبداللّه الحسین ع داشته بنا کرده تا عاشقان کوى حسینى (ع) بتوانند هر موسم جهت عزادارى استفاده کنند.
بعد از فوت آن مرحوم نظارت بناء به عهده فرزندش مرحوم حاج احمد که او نیز مردى نامى و محترم و سرشناس و خیر بود و اگذار شده بود بعضى از مسئولین هیئت براى کسب اجازه و استفاده از حسینیّه به نزد ایشان رفتند و چون او مریض و بسترى بود اجازه استفاده و اطعام داد، ولى براى طبخ غذا اجازه نداد، ناگزیر هیئت براى تهیّه غذا محلّ دیگرى را انتخاب کردند که آنجا طبخ شود و بعد اطعام در حسینیّه باشد و این کار نیز مشکل بود پانزده روز از این ماجرا گذشته بود که یک روز فرزند حاج احمد آقا ناظم بنام على ناظم در حالى که هیجان و تاءثر در چهره اش نمایان بود و پرده اى از اشک چشمانش را پوشانده بود به نزد ما آمد و گفت مسئول هیئت کیست؟
بعد از معرفى با صداى گره خورده و شمرده شمرده گفت من آمده ام شما را به حسینیّه دعوت کنم تا اینکه بطور کامل برنامه عزادارى و طبخ غذا را انجام دهد. ما حیرت زده گفتیم پدر شما که متولى حسینیه بود اجازه طبخ غذا را نداد شما چگونه اجازه مى دهید؟ یک وقت دیدم به گریه افتاد و در حالى که بریده بریده حرف مى زد گفت: چند روز قبل پدرم از دنیا رفت و من او را در خواب دیدم که به من گفت تمام اختیارات حسینیّه را به برادران کربلایى واگذار کن که آنها مورد عنایت سالار شهیدان آقا سید الشهداء ابا عبداللّه الحسین ع هستند بله هرکه با آقا امام حسین ع حساب باز کند آقا به او عنایت دارد و شیفتگان کوى خود و این عاشقان دلباخته را به خانه خود پذیرفته تا بر شور وارادة و امید آنها نسبت به حضرتش زیادتر گردد.
یا حسین اى پسر فاطمه اى روح عدالت
تو کریمى و من آورده سویت دست گدائى
من که عمرى زغمت اشک فشانم ز دو دیده
دارم امید دم مرگ به دیدار من آئى
یادم آمد که لب تشنه بگفتى جگرم سوخت
تشنه لب سروپیکرت افتاد جدائى
تا قیامت به عزاى تو بگریند ملایک
مادرت بر شهداى تو کند نوحه سرائى
داغ عباس و على اکبر و یاران شهیدت
سوخت یک عمر دل سوخته کرببلائى
منبع:روضه