۱۴ آذر ۱۴۰۳ ۳ جمادی الثانی ۱۴۴۶ - ۴۸ : ۱۲
عقیق:مَكحول از امیر المؤمنان سلام الله عليه نقل مى كند كه ایشان فرمود: حافظان از ياران حضرت محمّد صل الله عليه و آله و سلم مى دانند كه در ميان آنان كسى نيست كه مَنقبتى داشته باشد مگر آن كه من با او شريك بوده و بر او برترى دارم ولى من هفتاد منقبت دارم كه كسى در آنها با من شريك نيست.
عرض كردم: اى امير مؤمنان! مرا از آنها آگاه كن!
فرمود:
1. من يك چشم به هم زدن به خدا شرك نَورزيدهام ( نه شرک آشکار و نه شرک پنهان ) و هرگز بَت لات و عزّى را نپرستيده ام.
2. من هرگز شراب ننوشيدم.
3. پيامبر خدا صل الله عليه و اله و سلم در دوران كودكى
مرا از پدرم درخواست نمود و از همان زمان مرا هم خوراك و همدم و هم صحبت خود نمود.
4. من نخستين فرد در ميان مردم بودم كه ايمان آوردم.
5. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم فرمود: اى على!
تو نسبت به من به منزله هارون از موسى هستى جز آن كه پس از من پيامبرى نيست.
6. من آخرين فرد از مردم بودم كه از پيامبر خدا صل الله
عليه و آله و سلم جدا شده و حضرتش را در آغوش نهادم.
7. آنگاه كه پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم به غار
رفت مرا در جاى خود خوابانيد و با لحاف خود پوشانيد، هنگامى كه مشركان آمدند، گمان
كردند كه من محمّد هستم، مرا از خواب بيدار كرده و گفتند: رفيقت چه شد؟ گفتم:
دنبال كارش رفته. گفتند: اگر فرار كرده بود اين هم با
خود می برد.
8. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم هزار در دانش به
من آموخت كه در هر يك، هزار در ديگر گشوده مى شود و هيچ از اينها را به كسى نياموخت.
9. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم به من فرمود:
«اى على! آنگاه كه خداوند پيشينيان و پسينيان را محشور كند، براى من منبرى برتر از
منبرهاى پيامبران و براى تو منبرى برتر از منبرهاى اوصيا مى گذارند و تو بر فراز آن
مى روى».
10. من از پيامبر خدا مى شنيدم كه مى فرمود: «در روز
رستاخيز چيزى به من داده نمى شود جز آن كه همانند آن را براى تو درخواست مى كنم.»
11. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم فرمود: اى
على! تو برادر من هستى و من برادر توأم و دست تو ميان دست من خواهد بود تا وارد
بهشت شويم.
12. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم فرمود: اى
على! مَثَل تو در ميان امّت من همانند مثل كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد
نجات يافت و هر كس از آن باز ماند غرق شد.
13. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم عمّامه خويش را
با دست خود بر سر من نهاد و دعاهاى پيروزى بر دشمنان خدا را در مورد من خواند، پس
من با اذن خداى متعال آنها را شكست دادم. ( شاید منظور پیروزی در جنگ خندق بوده
است)
14. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم به من
دستور داد كه دست خود را به پستان گوسفندى كه خشك شده بود بكشم، عرض كردم: اى
پيامبر خدا! شما دست بكشيد. فرمود: «اى على! كار تو كار من است.» من دست خود را بر
آن كشيدم، پس شيرش جوشيد. جرعه اى از آن به پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم
دادم. آنگاه پيرزنى آمد كه از تشنگى شكوه مى
كرد، او را از شير سيراب نمودم، پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم فرمود: «من
از خداى متعال خواستم كه دست تو را مبارك قرار دهد، و خدا نيز چنين كرد.»
15. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم به من وصيت كرد
و فرمود: «اى على! جز تو كسى نبايد مرا غسل بدهد و جز تو نبايد كسى همه اندام مرا
ببيند. چرا كه اگر كسى ـ جز تو ـ تمام اندام
مرا ببيند، ديدگانش از كاسه سر بيرون مى آيند.» عرض كردم: اى پيامبر خدا صل الله
عليه و آله و سلم من چگونه بدن شما را بگردانم! فرمود: «تو به زودى يارى خواهى
شد.» سوگند به خدا هر عضوى از اعضاى پيامبر را خواستم بگردانم، آن عضو براى من
گردانده شد.
16. هنگامى كه خواستم بدن مبارك پيامبر خدا صل الله عليه
و آله و سلم را برهنه كنم ندايى رسيد كه: «اى جانشين محمّد! او را برهنه مكن و در
همان حال كه پيراهن بر تن دارد غسلش بده.» سوگند به خدايى كه او را به پيامبرى گرامى
داشته و به رسالت مخصوص نموده! من همه اندام او را نديدم و اين ويژگى است كه
خداوند مرا از بين اصحاب آن حضرت مخصوص گردانيده است.
17. خداوند فاطمه سلام الله عليها را به همسرى من
درآورد، البته پيش از اين ابو بكر و عمر از او خواستگارى كرده بودند ولى خداوند از
بالاى آسمانهاى هفتگانه اش او را به همسرى من درآورد، پيامبر خدا صل الله عليه و آله
و سلم فرمود: «اى على! گوارايت باد كه خداى متعال فاطمه، بانوى زنان بهشتيان را كه
پاره تن من است به همسرى تو درآورد.» عرض كردم: اى پيامبر خدا! آيا من از تو
نيستم؟ فرمود: «آرى، اى على! تو از من و من از تو بسان دست راست من از دست چپم
هستى، من در دنيا و آخرت از تو بى نياز نيستم.»
18. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم به من فرمود:
اى على! تو در جهان آخرت پرچم حَمد را بدست خواهى گرفت، و تو در روز رستاخيز از
همه آفريدگان به من نزديكتر مى نشينى، در آن روز فرشى براى من و فرشى براى تو
گسترده مى شود، من در گروه پيامبران و تو در گروه جانشينان خواهى بود، بر سر تو تاج
نور و افسر كرامت نهاده مى شود و هفتاد هزار فرشته پيرامون تواند تا خداوند متعال
از حساب آفريدگان فارغ شود.
19. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم به من فرمود:
«تو به زودى با پيمانشكنان، بى دادگران و از دين خارج شدگان نبرد خواهى كرد. پس
هر كس از آنان با تو نبرد كند تو در عوض يك تن از آنان، صد هزار نفر از شيعيان خود
را شفاعت خواهى كرد. عرض كردم: اى پيامبر خدا! پيمانشكنان كيانند؟ فرمود:
طلحه و زبير، آن دو به زودى در حجاز با تو بيعت كرده و
در عراق آن را خواهند شكست، اگر چنين كردند با آنان پيكار كن، چرا كه جنگ با آن دو
سبب پاكيزگى اهل زمين است.» عرض كردم: دادگران كيانند؟ فرمودند: «معاويه و افراد
او. عرض كردم: خارج شوندگان از دين كيانند؟ فرمود: ياران ذَو الثَّديَه كه همانند
بيرون آمدن تير از كمان از دين بيرون مى روند. با آنان نيز بجنگ كه با كشتار آنان
گشايشى براى زمينيان و كيفرى زودرس بر آنان و ذخيرهاى براى تو در پيشگاه خداوند
متعال در روز رستاخيز خواهد شد.
20. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم فرمود: اى على!
مثل تو در ميان امّت من همچون مثل دروازه حِطّه بنى اسرائيل است، پس هر كس وارد
ولايت تو شود در واقع وارد دروازه حطه شده آنسان كه خداوند فرمان داده است.
21. پيغمبر خدا صل الله عليه و آله و سلم فرمود: «من شهر
دانش و على دروازه آن است و به شهر جز از دروازه اش وارد نمى شوند.» آنگاه فرمود:
«اى على! به راستى كه به زودى تو ذمّه مرا مراعات خواهى
كرد و به روش من جنگ خواهى نمود و امت من با تو مخالفت خواهند نمود.»
22. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم به من فرمود:
به راستى كه خداى متعال دو فرزندم حسن و حسين سلام الله عليهما از نورى كه به تو و
فاطمه سلام الله عليها عنايت كرد، آفريد و آنها همانند دو گوشواره اى هستند كه در
گوش لرزانند، و نور آنها هفتاد هزار مرتبه به نور شهيدان فزونى دارد، اى على!
خداوند متعال به من وعده داده كه آنها را آنگونه گرامى بدار كه جز پيامبران و
فرستادگان كسى را آن گونه گرامى نداشته است.
23. پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم در دوران
زندگى اش در حضور همه اصحابش و عموى من عباس انگشتر، زره و كمربندش را به من عطا
فرمود و شمشيرش را بر كمر من بست. پس خداوند متعال از ميان آنها تنها مرا ويژه اين
شرافت كرد.
24. خداوند متعال به پيامبرش آيه نازل كرد كه:
« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ
الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد!
آنگاه كه خواستيد با پيامبر نجوا و درگوشى صحبت كنيد بايستى پيش از سخن درگوشى
صدقه بدهيد.(سوره مجادله آیه 12)
من دينارى داشتم كه آن را به ده درهم فروختم، و هر وقت خواستم با پيامبر خدا صل الله عليه و آله و سلم محرمانه حرف بزنم پيش از آن يك درهم صدقه مى دادم، سوگند به خدا! اين كار را ـ قبل از من و بعد از من ـ حتى يك نفر از اصحاب انجام نداد. آنجا بود كه خداوند اين آيه را فرو فرستاد: «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ؛ آيا ترسيديد كه پيش از نجواى خود صدقه اى بدهيد؟ اينك كه انجام نداديد خداوند توبه شما را پذيرفت ...» (سوره مجادله آیه 13)آيا توبه جز از گناهى است كه سرزده است؟
ادامه دارد...
پی نوشت:
ابن بابويه، محمد بن على، الخصال ؛ ج2 ؛ ص572 . قم، چاپ: اول، 1362ش.
منبع:جام
211008