۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۵ : ۰۶
عقیق:از
حکیم حسنا که از خدام حرم مطهر حضرت رضا(ع) بود نقل شده: من
در دارالحفاظ مبارک خوابیده بودم.
در عالم خواب دیدم درب حرم مطهر باز شد. حضرت علی بن
موسی الرضا (ع) از حرم بیرون آمدند و به من فرمودند: "برخیز و بگو مشعل ها را
بالای مناره ها روشن کنند که جماعتی از زوار بحرین به زیارت من می آمدند در راه
طریق را گم کردند و شب هم برف و باران است مبادا اینها هلاک شوند و برو به نزد
میرزا شاه تقی متولی و بگو مشعل ها را روشن کنند و با جماعتی از خدام بروند به طلب
آنها و آنها را وارد شهر مشهد کنند." پس من از خواب بیدار شدم و به سرکشیک
خوابم را گفتم، تعجب کرد. با او از در حرم مطهر خارج شدیم، دیدیم از آسمان برف
عظیمی می آید. پس امر کرد مشعل ها را بالای مناره ها روشن کردند .
با جماعت خدام رفتیم به منزل متولی و قصه خوابم را برای
متولی نقل کردم. پس او امر کرد چند مشعل روشن کردند و
با جماعتی از خدام رفتیم به جانب طرق. نزدیک طرق دیدیم جماعتی از زوار بحرینی می
آیند. پس آنها را به منزل متولی وارد کردیم.
گفتند: نیمه شب برف عظیمی می بارید و ما راه را گم کردیم،
هر قدر تفحص نمودیم راه را پیدا نکردیم تا آنکه دست و پایمان از شدت سرما از کار
افتاد و مهیای مرگ شدیم و از مرکب های پیاده و دور هم جمع شدیم و فرش ها را روی
خود انداختیم. برف هم به شدت می بارید و ما مشغول تضرع و گریه و زاری شدیم. در
میان مرد صالحی از طلاب علم بود. او را خواب ربود در عالم خواب حضرت رضا (ع) را
دید که فرمودند: "من امر کردم مشعل ها را بالای مناره ها روشن کنند برخیزید و
به جانب مشعل ها بروید و متولی و خدام را گفته ام به استقبال شما بیایند."
آن مرد صالح از خواب بیدار شد و برخاست و خوابش را نقل
کرد. ما برخاستیم روشنی مشعل ها را دیدیم قدری راه آمدیم که شما را ملاقات کردیم.
پی نوشت ها:
1- منتبخ التواریخ
2- حضرت رضا علیه السلام
منبع:قدس
211008