۰۱ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱ رجب ۱۴۴۶ - ۵۷ : ۱۴
عقیق: «خدا» آشنای اندیشه و فطرت انسانی است و کلام او مثل وجودش، دارای حجیت مطلق برای انسانی که وجودش فقر مطلق و عینالربط به خدا است. کلام الهی محکمات و متشابهاتی دارد که جز اهل فن را یارای تبیین کلامش نیست. تاریخ پر از اهل فن های دروغینی است که برای رسیدن به مطامع دنیوی خود، از روشهای ظاهراً دینی استفاده کرده، و مردم را دچار اعوجاج فکری نمودهاند.
تأویل، تفسیر و اقتباس، نمونههایی از این دست به شمار میروند. گروهک سیاسی فرقان، منافقین، وهابیت و بهائیت از این نمونهاند. برای نمونه، گروه منافقین، واژگان «زینتهن» و «بعولتهن» در آیة مبارکه 31 سوره نور را به ترتیب بر «از ناف تا زانو» و «همسنگران» تفسیر مینمودند!1 پایه و اساس بهائیت و بقای آن بر همین تأویلها و تفسیرها استوار است. عقاید بهائیت مبتنی بر کلام سران این گروهک بخصوص «بها» میباشد و بالتبع و ابتنای کلام وی هم بر تأویلات وی استوار است.
از اینرو، اثبات بطلان تأویلات وی، بالتبع بطلان اعتقادات بهایی را به دنبال دارد. صاحب «فرائد»، ابوالفضل گلپایگانی، ضمن مشخص نمودن محدوده مشروعِ تأویل، صحت تأویلات را منوط به امّیِ غیرمتعلم بودن تأویل کننده دانسته است که این خود، بحثی در اثبات امی غیرمتألم نبودن سران بهایی میطلبد.
در بهائیت عقیده بر آن است که، قرآن ظاهر و باطنی دارد. آن کس که ظاهرش را بگیرد و باطن آن را رها کند، جاهل است و بالعکسش عالم.2 این مقاله، ابتدا پیرامون معنای لغوی و اصطلاحی تأویل توضیحی ارائه داده، بیربط بودن تأویل در بهائیت را با بیان نمونه هایی از تأویل های موجود در منابع اصیل بهایی ثابت کرده، شواهدی بر غیر امی بودن سران بهائیت و اکتسابی بودن علم ایشان ارائه داده است.
از آنجایی که قویترین نظریهپرداز بهائیت، یعنی میرزا ابوالفضل گلپایگانی، حق تأویل را مختص امی غیر متعلم دانسته و «باب» و «بها» را مصداق آن معرفی کرده است، لازم است امی نبودن و اکتسابی بودن معلومات آنان اثبات گردد. در این مقاله، از سه طریق برای اثبات مدعای فوق استفاده شده است: ارائه اسناد اکتسابی بودن معلومات؛ بررسی تأویلات بهایی؛ بررسی اجمالی کتب بهایی.
چیستی تأویل
حاصل کلام یکی از محققان درباره «تأویل» چنین است: «تأویل» در لغت از «اََوْل» به معنای بازگرداندن میآید. این واژه 17 بار در قرآن مجید وارد شده و مقصود از آن، تحقق اموری است که مقدمات آن قبلاً فراهم شده است. مانند فرارسیدن وعده های قرآنی ثواب و عقاب،3 تعبیر شدن خوابها،4 به بار نشستن اقدامات حضرت خضر(ع)5 و ظهور نتیجه اعمال.6
«تأویل» در اصطلاح مفسران عبارت است از: صرف نظر کردن از معنای ظاهری الفاظ مقدس و پیشنهاد معنای تازهای که در اولین برخورد از ظاهر آن الفاظ فهمیده میشود.7 «تأویل» در برخی متون اسلامی، در مقابل «تنزیل» قرار می گیرد. در این متون، «تنزیل» مصادیق دقیق و عینی آیات قرآن کریم و «تأویل» تعمیم آن است.8 اصطلاح «تأویل» را عالمان دین با الهام از آیة 7 سوره آل عمران وضع کردهاند.
ولی بدیهی است که واژه «تأویل» در این آیه شریفه و سایر آیات قرآن مجید، به این اصطلاح اسلامی متأخر از عصر نزول ربطی ندارد. همچنین میتوان سخنی را از گویندهاش گرفت و آن را در زمینه تازهای به کار برد تا معنای تازهای پیدا کند. این شیوه «اقتباس» نامیده میشود و به تأویل ربطی ندارد.9 آیه هفتم آل عمران10 و تعدادی از روایات دلالت بر تأویل دارند.11 در مورد مصداق «الراسخون فی العلم»، برخی مفسران با استناد به روایات عدیدهای، مصداق آن را اهلبیت(ع) دانستهاند.12
علامه طباطبائی در المیزان در مورد تأویل مذکور در آیه 7 آلعمران پس از بررسی اقوال مختلف در این زمینه، چنین میفرماید: خواننده عزیز بعد از توجه به اشکالاتی که در اقوال سابقالذکر بود، متوجه میشود که حق مطلب در تفسیرِ تأویل این است که بگوییم:
تأویل حقیقتی است واقعی که بیانات قرآنی چه احکامش، و چه مواعظش، و چه حکمتهایش مستند به آن است. چنین حقیقتی در باطن تمامی آیات قرآنی هست، چه محکمش و چه متشابهش. و نیز بگوییم که این حقیقت از قبیل مفاهیمی که از الفاظ به ذهن میرسد نیست، بلکه امور عینی است که از بلندی مقام ممکن نیست در چهار دیواری شبکه الفاظ قرار گیرد.
اگر خدای تعالی آنها را در قالب الفاظ و آیات کلامش درآورده در حقیقت... کلام او به منزله مثلهایی است که برای نزدیک کردن ذهن شنونده به مقصد گوینده زده میشود، تا مطلب بر حسب فهم شنونده روشن گردد. همچنان که خود قرآن فرموده: ما قرآن را که در ام الکتاب نزد ما مقامی بلند و فرزانه داشت درخور فهم بشر کردیم و کتابی خواندنی نموده، به زبان عربیش درآوردیم. (زخرف: 4) در آیات دیگر قرآن کریم تصریحات و اشاراتی در این معنا هست. علاوه بر این، طوری که شمردهاند در شانزده مورد استعمال شده و در همه موارد در همین معنایی است که ما گفتیم.13
علامه طباطبائی در مورد اینکه چه کسی علم به تأویل دارد، میفرماید: قرآن کریم علم به تأویل را برای غیر خدا ممکن میداند. اما خصوص آیه مورد بحث(آل عمران: 7)، دلالتی بر آن ندارد. لکن انحصار موجود در آیه، منافاتی ندارد با اینکه دلیل دیگری جدای از آیه مورد بحث، دلالت کند بر اینکه خداوند از این علم اختصاصی خودش به دیگران هم داده باشد. همانطور که در علم غیب اینطور است که در آیاتش مختص به خدا معرفی شده،14 اما در آیهای دیگر برای غیر خدا هم ثابت است.15
ایشان با ذکر آیه شریفه «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه: 79) میفرمایند: هیچ شبههای در این نیست که آیه شریفه ظهور روشنی دارد در اینکه مطهرین از بندگان خدا با قرآنی که در کتاب مکنون و لوح محفوظ است تماس دارند؛ لوحی که محفوظ از تغییرات است و یکی از انحاء تغییر این است که دستخوش دخل و تصرفهای اذهان بشرگردد، وارد در ذهن ها شده از آن صادر گردد و منظور از مس هم همین است.
و این نیز معلوم است که این کتاب مکنون همان ام الکتاب در آیة 29 رعد و 4 زخرف است. این مطهرین، مردمی هستند که طهارت بر دلهای آنان وارد شده و کسی جز خدا این طهارت را به آنان نداده است؛ چون خدا هر جا سخن از این دلها کرده، طهارتش را به خودش نسبت داده است. مانند: آیه تطهیر( احزاب: 33 ) و آیة 6 سوره مائده که میفرماید: «ولکن یرید لیطهرکم»... .نباید نتیجهای را که این بیان دست میدهد، اشتباه گرفت؛ چون آن مقداری که با این ثابت میشود، همین است که مطهرین، علم به تأویل دارند و لازمه تطهیرشان این است که در علمشان راسخ باشند؛ چون تطهیر دلهاشان مستند به خداست و خدا هم هرگز مغلوب هیچ چیزی واقع نمیشود.
لازمة تطهیرشان این است [که ذکر شد]، نه اینکه بگوییم راسخین در علم، به گردن آیه انداخت ... همچنین آیه شریفه (واقعه: 79)، اثبات نمیکند که مطهرون همه تأویل کتاب را میدانند و هیچ تأویلی برای آنان مجهول نیست و در هیچ وقت از آن جاهل نیستند، بلکه از این معانی ساکت است. تنها اثبات میکند که فی الجمله تماسی با کتاب، یعنی با لوح محفوظ دارند، اما چند و چون آن احتیاج به دلیل جداگانه دارد.16
تأویل در بهائیت
علیرغم حرام دانستن تأویل در این فرقه، تأویل در این مسلک شایع بوده، اساساً این مسلک بر تأویلات مبتنی است. «بهاء» در کتاب اقدس تصریح و تهدید میکند که: هر کس که عبارات این کتاب را تأویل کرده و از معنای ظاهری آنها بیرون برد، کلام خدا را تحریف کرده و در کتاب مبین، از زیانکارترین افراد خواهد بود:
«انّ الذی یأَوّلُ ما نُزِّلُ مِن سماء الوحی و یخرُجُه عن الظاهر انّه ممّن حرَّف کلمةالله و کان من الاخسرین فی کتابٍ مبین».17 اشراق خاوری نیز می گوید: «از جملة وصایای حتمیه و نصایح صریحة اسم اعظم [یعنی بهاء]، این است که ابواب تأویل را مسدود نمایید و به صریح کتاب، یعنی به معنی لغوی مصطلح قوم تمسک جویید».18
علیمحمد شیرازی می گوید: «اذن نیست از برای أحدی که تفسیر کند به آنچه در بیان نازل شده».19 گلپایگانی، مطالب کتب مقدسه الهیه را به سه دسته احکام و شرایع و سنن، ذکر حوادث ماضیه و ذکر حوادث آتیه تقسیم کرده، تأویل را در قسم آخر جایز میداند.20 گرچه فهم معانی آیاتی که ذکر حوادث آتیه می کنند را خارج از توان همه مردم و علما و فلاسفه دانسته، با استناد به آیات و روایاتی، مختص امی غیر متألمی که نازل از حضرت أحدیت است و نیز قائم موعود می داند.21
با فرض پذیرش این ادعا، با اثبات عدم امی غیر متألم بودن «باب» و «بها» و حتی شیخ احمد احسائی، از باب تأکید بیشتر، فهم معانی آیات مذکور از توان اینها هم خارج خواهد شد. در این صورت، باز هم باب تأویل که گلپایگانی آنرا به زحمت توجیهات بیشمار گشوده بود، مسدود میگردد.
غیر امی بودن سران بهائیت و اکتسابی بودن علم آنها
در مورد اکتسابی بودن علم احسایی، بها و عبدالبها؛ روزبهانی مینویسد: احسایی دانش خویش را اکتسابی نمیداند، بلکه خود را ملهم از ائمة اطهار(ع) و بهرهمند از دانش آنان معرفی میکند. اما بررسی زندگی وی، از تحصیلات رسمی او حکایت دارد. در مکارم الآثار آمده است: تحصیلات خود را با فراگیری قرآن نزد پدرش، شیخ زینالدین احسائی آغاز کرد.
دروس مقدماتی متداول عصر خویش را در همان جا نزد عالمان محلی فراگرفت و در سال 1186ق، چون در آن سامان (زادگاهش) کسی را برای رشد و هدایت نیافت، راهی نجف و کربلا شد...22 آقا محمدباقر وحید بهبهانی، سیدعلی طباطبایی صاحب ریاض، میرزا مهدی شهرستانی، و سیدمهدی بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشفالغطاء، اساتید برجستهای هستند که شیخ احمد از وجود آنها بهرهور شد.23
اکتسابی بودن علم بها24
او آموزشهای مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و معلمان گذراند. اگرچه خود مدعی است که هرگز تحصیلاتی نداشته است. وی در نامهای به ناصرالدین شاه در اینباره مینویسد: من تحصیل علم نکردهام و در مدارس وارد نشدهام. میتوانید از [مردم] شهری سؤال کنید که در آن ساکن بودهام.25 این سؤال را نه همشهریان بهاءالله، که عزیه خانم نوری خواهرش خطاب به عبدالبهاء فرزند بهاءالله پاسخ میدهد: جناب میرزای ابوی، که از بدایت عمر که بحد بلوغ رسید، به واسطه فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته است و آنی خود را از تحصیل مقدمات، فارغ نمیگذاشتند.
پس از تحصیل مقدمات عربیت و ادبیت به علم حکمت و مطالب عرفان مایل شده است که به فواید این دو نائل آیند. چنانکه اغلب شب و روز ایشان به معاشرت حکمای ذیشأن و عرفا و درویشان مشغول بود. وقتی که صور اسرافیل ظهور دمیده شد، ایشان مردی بودند که اکثر کلمات حکما و عرفا را دیده و اغلب علائم ظهور را دیده و شنیده و فهمیده...26
اکتسابی بودن علم عبدالبها
مبلّغ پیشین بهائی، عبدالحسین آواره (آیتی) در کشف الحیل مینویسد: عبدالبهاء آنقدر معلم و مربی دارد که از حد، خارج است. نخستین معلمش، همان پدرش بهاء و بعد از مسافرت پدرش به کوههای سلیمانیه، میرزا موسیکلیم و سپس، نزد شیخ عبدالسلام شوافی از حکما و علمای مشهور بغداد تحصیل کرده است.27
البته منابع بسیاری به امی نبودن آنان اشاره کرده اند. دکتر صدری به نکته جالبی اشاره میکند: منابع بهایی، که به درس خواندن بها تصریح نمودهاند،28 و این جملهای که «من دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود؛ زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل است بر علوم کسبی نه بر موهبت الهی»،29 ظاهراً از سبب محو آثار پیشین و نیز از انگیزه او در ادعای درس ناخواندگی حکایت میکند.30 امانالله شفا با استنادات بسیار به منابع بهایی، امی نبودن باب و بها را اثبات نموده، چنین میگوید: ادعای خلاف آن از سوی عبدالبها به خاطر فریب اغنام الله بوده است.31
اکتسابی بودن علم علیمحمد شیرازی
عبدالبها، ادعای عدم تحصیل علم باب را نموده، و همه اهل شیراز را به عنوان گواه صحت ادعای خود معرفی میکند.32 در حالی که، این جمله در مورد باب معروف است که: «باب چون به سن پنج یا شش سالگی رسید، جناب خال اعظم ایشان را برای فراگرفتن مقدمات زبان فارسی به مکتب، که در محلی به نام «قهوه اولیاء» در نزد استادی، که معروف به شیخ عابد است، میسپارد. علیمحمد درباره او میگوید: ای استاد من مرا نزن که من قلبی نازک دارم.»33 باب در تفسیر سوره بقره، از سیدکاظم با تعبیر «معلمی» میکند.34
نمونههایی از تأویلات ابداعی بهائیت و غیر مستند
1. مراد از معرفتالله، معرفت مظهر اوست. مراد از پناه به خدا، پناه به مظهر اوست. مراد از لقاءالله، لقاء مظهر اوست.35
2. مقصود از سماء در کلمات نبویه، سماء دیانت و سماء امر الله است.36
3. منظور از شمس، قمر و نجوم در یک مقام، امر الله و اولاد او در ظهور دیانت جدیده است. در مقامی دیگر، ارکان، احکام و فقهای دیانت سابقه است.37
4. اطلاق تلویحی «شمس»، به مفهوم «مظهر الهی»، به نقطه بیان (باب) از سوی بها.38
5. منظور از لقاء، لقای جمال او(بها).39
6. منظور از مشارق و مغارب، مظاهر الهی و از بین رفتن آنهاست.40
7. «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ»، یعنی سماء ادیان، که در هر ظهور مرتفع میشود و با ظهور بعد شکافته میشود؛ یعنی باطل و منسوخ میگردد.41
8. تفسیر «ابرار» در آیه 5 سوره دهر به بهائیان.42
9. منظور از «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»، من (بها) هستم.43
10. تفسیر آیة «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ»(ابراهیم: 48)، به قلوب کسانی که بدون سواد بودند، ولی خداوند به آنها علم لدنی داد.
11. «أرض و سماوات» در آیة 67 سوره زمر، سماوات به معنای سماوات ادیان و أرض به معنای أرض معرفت و علم است.
12. در آیه 72 سورة الرحمان، «حور مقصورات» = معانی ای که در غرفه های حکمت، محصور گشته اند.
13. در آیه 10 سورة دخان، «دُخانٍ مُبِینٍ یَغْشَی النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ» مراد آن حوادثی است که برای امتحان مردم است، مانند، قتل موسی(ع)، تغییر قبله و داستان مریم«س».
14. در آیه 74 سوره الرحمان، سؤال به معنای شناخت از روی سیمای آنهاست. وقتی نگاه به صورتشان میکنند، همه چیز را میفهمند و دیگر نیازی به سؤال کردن به مفهوم مصطلح آن ندارند.44
15. اینها برای اثبات گفتههای خویش، از قرآن استفاده کرده و تفسیر به رأی میکنند تا جایی که علاوه بر آنکه بهاء خودش را همطراز قرآن ناطق، یعنی ائمه اطهار(ع) دانسته، بلکه تفسیرهای شخصی خود را بر تفسیرهای منقول از ائمه اطهار(ع)، مقدم شمرده، خود را مصداق «ابرار» در آیة شریفه «إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً» شمرده است.45 اصولاً شخصیتسازی برای خود و سایر سران بهائیت، لازمه رسیدن به اهداف و منویات درونی «بها» و سایر سران بهایی است.
16. امام صادق(ع) میفرمایند: منظور از کرّوبین، قومی از شیعیان ما در خلف عرش هستند. در این مورد، بها میگوید: و اگرچه از ذکر خلف عرش معانی بسیار منظور بوده، هم برحسب ظاهر، هم بر حسب باطن ولکن در یک مقام مدلّ است بر عدم وجود شیعه، چنانچه در مقام دیگر میفرماید: مؤمن مثل کبریت احمر است و بعد به مستمع میفرماید: آیا کبریت احمر دیده[؟] ملتفت شوید، به این تلویح که ابلغ از تصریح است، دلالت میکند بر عدم وجود مؤمن.46
17. تأویل مفهوم ختم نبوت: با توجه به آنچه گذشت، وقتی حضرت رسول اکرم(ص) میفرمایند: منم آدم و نوح و موسی و عیسی و نیز فرمود: اما النبیون فأنا، پس میتواند بگوید: منم آخرین نبی، زیرا بعد از آنکه بدء النبی، بر آن حضرت صادق است، ختم النبی هم صادق است. مظهر خدا اولیت و آخریت بر او معنا ندارد، همچنانکه در خدا معنا ندارد.47
18. باب قیامت را روز ظهور شجره حقیقت [خودش] دانسته و سخن احدی از شیعه یوم قیامت را نفهمیده، بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد.48 مراد از برزخ را هم فاصله بین دو ظهور پیامبران دانسته است.49 بها منظور از قیامت را قیام خود برای نبوت دانسته50 و از ساعة، واژة قرآنی به معنی قرآن قیامت است، ساعت بعثت خودش را اراده کرده، و از اینرو، آیات قرآن را به خودش تأویل کرده است.51 او هم مانند باب، قیامت را به معنایی که علمای اسلام قائلند، موهوم میداند.52
19. منظور از مصیبت و بلای آخرالزمان، که در کتاب مکاشفات یوحنا، به عنوان نبرد آرمجدّون (باب 16، آیه 14) به آن اشاره شده و در متون مقدس دیگر، هم به آن اشاره شده، «حادثه بدشت» و نیز جنگ جهانی اول و دوم است. البته، مترجم همین مقاله نبرد آرمجدون را نبرد نهایی خیر و شر و بهطور کلی، مبارزة شدید نور با ظلمت دانسته، میگوید: علاوه بر مسیحیت، دین زرتشتی نیز آن را پیشبینی کرده است.53
20. منظور از الصیحه، القارعة، الحاقه، الساهره، الطامة، الصاخة، الازفة، الفزع الاکبر، الصور، الناقور و مثل آنها، الواح(نامههای بها)است.54
21. مراد از «وجه الله» در آیه «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»، وجود بها است.55
22. یکی از محققان بهایی، هزارهای که در کتاب مقدس به آن اشاره شده است، که بعد از ظهور حضرت مسیح(ع) است،56 این هزاره را ابتدا به سه هزاره قبل، حین و بعد از هزاره تقسیم نموده، میگوید: مراد از هزاره، هزاره قبل است که از سال شروع ادعای باب (1260ق) شروع شده است و در آن صلح و امنیت برقرار میشود. (صلح اصغر و اکبر) و دلیلش، سخن عبدالبها است.57
پی نوشت ها:
1. سایت هابیلیان، بخش نمایشگاه.
2. ر.ک: علیاکبر فروتن، مقاله اسلام و دیانت بهایی.
3. آلعمران: 7 (دوبار)؛ اعرف: 53 (دوبار)؛ و یونس: 39.
4. یوسف: 101،100،45،44،37،36،21،6.
5. نساء: 59؛ اسراء: 35.
6. کهف: 78و82. علّلامه طباطبائی در المیزان به این موارد اشاره نمودهاند.
7. تأویل در قرون نخست اسلام به معنای تفسیر بوده است.
8. مثلاً، در روایات فراوانی آمده است که حضرت رسول اکرم(ص) درباره حضرت امیرالمومنین علی(ع) فرمودهاند که وی در آینده، طبق تأویل قرآن مجید خواهد جنگید، همانطور که خود او طبق تنزیل آن جنگیده است.
9. ر.ک: حسین توفیقی، «تأویل کتاب آسمانی در ادیان ابراهیمی»، هفت آسمان، ش 17، ص 137.
10. «وما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون...»؛ اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد. بعضی از آیهها محکماتند، این آیهها امالکتابند، و بعضی آیهها متشابهاتند. اما آنها که در دلشان میل به باطل است، به سبب فتنهجویی و میل به تأویل از متشابهات پیروی میکنند. در حالی که، تاویل آن را جز خدای نمیداند و آنان که قدم در دانش استوار کردهاند میگویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان پند نمیگیرند.
11. محمدجواد اسکندرلو، علوم قرآنی، ص 392.
12. عبدالله جوادیآملی، تسنیم، ص226.
13. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ذیل آیه 7 آلعمران.
14. مانند: نمل: 65؛ یونس: 20؛ انعام: 59.
15. جن: 27.
16. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقرموسویهمدانی، ص 75-86؛ علیاکبر بابایی، «تأویل قرآن»، معرفت، پیش شماره1، ص5 و پیش شماره 2،ص5. و شماره6، ص44؛ محمدکاظم شاکر، «تأویل قرآن و رابطه زبان شناختی آن با "تنزیل قرآن"»، معرفت، ش 24، ص46.
17. اقدس، ص102.
18. عبدالحمید اشراق خاوری، گنیجنة حدود و احکام، ص 340 ـ 341.
19. ر.ک: مهدی کریمی، بهائیت از ادعا تا واقعیت، نسخه الکترونیکی، ص 56.
20. ر.ک: ابوالفضل محمدبن محمد رضا الجرفادقانی، الفرائد فی بیان وجوه اقسام الدلیل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضرة الشیخ عبد السلام علی أهل الایقان، ص353-354.
21. ر.ک: همان، ص361.
22. محمدعلی حبیبآبادی، مکارم الآثار، ج 4، ص 1135.
23. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر سیدکاظم موسوی بجنوردی، ج 6، ص 663.
24. ادعای امیبودن بها در مقاله شخصی سیاح، ص 62؛ ر.ک: امانالله شفا، نامهای از سن پالو؛ ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ر.ک: استفن لمبدن، بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود.
25. عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، ص 62.
26. رساله تنبیه النائمین، منتشره از سوی مؤمنان به بیان.
27. عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، ج2، ص134.
28. حسینعلی نوری، مجموعه الواح مبارکه، ص 142-139، همو، اقتدارات، ص 105- 284.
29. همو، آثار قلم اعلی، ج 3، ص 118.
30. ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص 738-739.
31. امانالله شفا با استنادات بسیار به منابع بهایی امی نبودن باب و بها را اثبات نموده چنین میگوید که ادعای خلاف آن از سوی عبدالبها به خاطر فریب اغنام الله بوده است. .ر.ک: امانالله شفا، نامهای از سن پالو، ص 67-88.
32. زعیمالدوله، مفتاح باب الابواب، ص73.
33. نصرتالله محمدحسینی، حضرت باب شرح حیات و آثار مبارک و اصول اصحاب عهد اعلی، ص151.
34. امیر پورصالحی، قائم موعود اسلام(ص) و مدعیان مهدویت، تاریخ معاصر ایران، پاورقی ص69.
35. جواد تهرانی، بهائی چه می گوید، ص7.
36. ر.ک: گلپایگانی، فرائد، ص372.
37. همان، ص 373.
38. ایقان، ص135.
39. همان، ص 142.
40. همان، ص36.
41. همان، ص37.
42. همان، ص35.
43. همان، ص15.
44. تمام تأویلات مذکور از ایقان است. ر.ک: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص29-30؛ ایقان، ص 76.
45. ایقان، ص 35.
46. همان، ص 66.
47. همان، ص 136.
48. ر.ک: علّامه مصطفوی، محاکمه و بررسی باب و بها.
49. جواد تهرانی، بهائی چه می گوید، ص7.
50. ایقان، ص65.
51. ر.ک: اقدس، ص102، س3؛ مکاتیب عبدالبها، ص33، س15؛ اقدس، ص252، س9؛ مکاتیب ثانی عبدالبها، ص165، س11؛ که علائم قیامت در برخی از اینها شمرده شده از نظر آنها.
52. «اکثر علما چون این آیات را ادراک ننمودهاند و از مقصود قیامت واقف نشدهاند، لهذا جمیع را به قیامت موهوم من حیث لا یشعر تفسیر مینمایند.» (ایقان، پیشین، ص65).
53. استفن لمبدن، مقاله بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود.
وی مینویسد: اصطلاح مصیبت و بلا، که در کتاب مقدس و قرآن در مورد معاد آمده مانند سوره واقعه منظور، حادثه دشت بدشت -که طی آن باب اعدام و اسلام نسخ شد- و دو جنگ جهانی است. همچنانکه حضرت ولی امر الله در کتاب گاد پاسزبای میفرمایند: «در آن روز تاریخی نقره ناقور به صدا درآمد و نفخة صور مرتفع گردید. طامة کبری، که در آیات قرآنیه مذکور است، ظاهر و هویدا گشت.» قرن بدیع، طبع کانادا، ص96. طبق منابع بهائی نبرد آرماجدون دارای مفاهیمی از این قرار است: 1. معنی ظاهری: همان جنگهای ملموس و عینی سده بیستم است؛ 2. معنای غیرظاهری: انواع حرکتهای ایذایی ضدبهایی یا حمله عینی و ملموس عقیدتی به بهائیت. انبیاء بها (در سال 1858 در فقره 63 کلمات مکنونه فارسی با تعبیر: «بلای ناگهانی و عقاب عظیم») و عبدالبها (باتعبیر: چه که در انتهی نورانیت ملکوت بر ظلمت عالم ناسوت غلبه خواهد کرد. (نجم باختر، مجلد یک، ش 10، صفحات 2ـ1.)آنرا پیشبینی نمودهاند. ضمن اینکه عبدالبها، نتیجه آنرا که پیروزی بهائیان باشد را نیز پیشبینی نموده اند.آرمجدون، که به عنوان کوه مجِِِِِدّو شناخته میشود و اکنون غالباً با کوه کرمل یکی دانسته میشود و مسیح هم در عکّو (عکا) پتولمائیس که نزدیکترین نقطه ورود به میدان نبرد ارمجدون مذکور در عهد جدید است فرود میآید.
54. همان.
55. همان: در آثار مقدسه بهائی به این نکته اشاره شده است که در لحظه قبل از اعلام امر، مظهر ظهور الهی وقتی که هنوز کسی به هدف او پی نبرده و به حضرتش اقبال نکرده، وجود «خلقت» هدفمند معلق میگردد؛ و کل شیء به هلاکت میرسد مگر وجود آن حضرت، یعنی «وجه الله». بعد از آن به فضل الهی و با اقبال پیروان و اصحابش، «خلق جدید» صورت میگیرد. (به بیان عربی و فارسی در مورد قیامت و موت رجوع کنید)
56. مکاشفات، باب 20 آیه 1 به بعد.
57. همان با استناد به سخن عبدالبها در:Tablets of abdu baha abbas vol.III (compl. A.R. windust، chicago: Bahai publishing so ciety), p. 659-660.
امیرحسین منطقی/ کارشناس ارشد مبانی نظری اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
فصلنامه معرفت ادیان شماره 7
منبع:فارس
211008