۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۸ : ۱۲
عقیق: با
قرار گرفتن در روز ملي فن آوري هسته اي؛ جمعي از خانوادههاي شهداي هستهاي و
كاركنان نيروگاه هستهاي نطنز با حضور در حرم بانوي كرامت، مضجع نوراني ايشان را
غبارروبي كردند.
متن زير دلنوشته يكي از اعضاي خانواده شهداي هستهاي ميباشد
كه خدمتتان ارائه ميگردد.
قرارمان بعد از نماز مغرب و عشا، جلوي درب ۱۴ حرم است. از همان در وارد
حرم ميشويم:
السلام عليك يا فاطمه معصومه سلام الله عليها
مسئولين برنامه كه از بچههاي سايت نطنزند، همان جا
منتظرمان هستند. به مان خوشامد ميگويند و راهنماييمان ميكنند سمت سالن غذاخوري
مهمانسراي حرم. از پلهها ميرويم پايين.
خانوادههاي بچههاي صنعت هسته اي سمت چپ سالن نشسته
اند. خانمها در دو رديف سمت راست هستند و آقايان در دو رديف سمت چپ. بيشتر مهمانها
با خانواده هايشان آمده اند. از خانوادهٔ هر كدام از شهداي هسته اي چند نفري آمده
اند؛ از يك خانواده همسر و دختر، از يك خانواده پدر و خواهر. خادمين حرم از مهمانها
پذيرايي ميكنند. اين غذاي حضرتي عجب طعم و بويي دارد. سالها پيش طعم غذاي حضرتي
حرم امام رضا عليهالسلام را چشيده ام و حالا امشب مهمان كريمه اهل بيت شده ام.
حين غذا خوردن نگاهم را ميچرخانم و سالن را ورانداز ميكنم.
مهمانسرا يك سالن خيلي بزرگ است؛ ۸ رديف ميز در ۸ ستون كه پشت هر ميز ۸ نفر نشسته اند. اينجا همه چيز انگار رنگ و بوي امام
هشتم را دارد.
بالاي ديوارهاي سالن، درست زير سقف، روي بنرهاي مستطيلي
كه حاشيههاي تذهيب كاريشده دارد، احاديث و رواياتي از ائمه اطهار نوشته شده.
موضوع احاديث و روايات، غذا خوردن است. به هر طرف كه چشم ميچرخاني يك توصيه ديني
در مورد غذا خوردن ميبيني. بهتر از اين نميشود.
عكاس آستان حضرت معصومه سلامالهز عليها ميآيد تا از
مهمانها عكاسي كند. يكي از مسؤولين حراست سازمان راهنمايي اش ميكند سمت ميز حاج
آقا احمدي روشن. خيلي هم تأكيد ميكند كه فقط از آن ميز عكس بگيرد و لاغير. براي
اينكه خيالش راحت بشود، خودش هم كنار عكاس ميايستد و دوربين را نگاه ميكند كه
تصويري از بچههاي سازمان كه ميزهاي كناري نشسته اند، توي عكس نيفتاده باشد. خيلي
سخت است كه حتي عكس يادگاري هم نتواني از يك مراسم به اين خوبي بگيري و براي خودت
داشته باشي. گاهي وقتها كه به شرايط بچههاي سازمان فكر ميكنم اذيت ميشوم. حتي تصور
خيلي از اين فشارها و محدوديت هايي كه براي بچههاي سازمان هست، هم اذيتكننده
است. اما در چهره بچههاي سازمان نارضايتي نميبيني، هيچ كدامشان. همه انگار مطمئن
پا در اين مسير گذاشته اند. بچهها گروه گروه پشت ميزها نشسته اند، سر به سر هم ميگذارند
و ميخندند؛ سبك و راحت. اما كسي از دلشان خبر ندارد.
حاج آقا احمدي روشن شامش تمام شده و با نفر كناري اش
مشغول صحبت شده. از كنار ميزشان كه رد ميشوم، يك لحظه چند كلامي از حاج آقا به
گوشم ميخورد. حاج آقا دارد از دفاعي كه در اين دو سالِ بعد از شهادت مصطفي، از
صنعت هسته اي و حركت بچههاي سازمان انجام داده، حرف ميزد. از اينكه هر كسي وظيفه
دارد حرف خودش را بزند و نگذارد هيچ كسي حقوق ملت را ناديده بگيرد، آن هم كساني كه
سالهاست امتحان خودشان را پس داده اند و پرونده شان پيش ايرانيها سياه است. حاج
آقا به كارش و حرفش ايمان دارد، يك تنه ايستاده و گوشش به ملامت ملامتگران نيست.
خدا حفظش كند.
شام تمام ميشود و مهمانها را راهنمايي ميكنند طبقه
دوم، بالكن صحن صاحب الزمان. به همه لباس مخصوص غبارروبي ميدهند. لباس آقايان يك
پيراهن فيروزه اي رنگ است، خانمها هم يك شال با همان رنگ روي دوششان انداخته اند
كه از جلو گره ميخورد. لباسها پاك و تميزند؛ بدون هيچ لكه اي. جلوي لباس با رنگ زرد
دوخته شده «مراسم تنظيف حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها». لباسها را كه
ميپوشي، حال عجيبي ميآيد سراغت.
وسط بالكن، بين ستونها مينشينيم؛ جلو آقايان و پشت سر
خانم ها. همه شبيه هم شده ايم. همه انگار آسماني شده ايم و آماده براي مراسم
غبارروبي. دل توي دلم نيست. ميدانم كه شايد ديگر چنين مراسمي قسمتم نشود. تمام حواسم را
جمع ميكنم. به نظرم همه همين حال را دارند. هر كسي توي حال خودش است
راستي، آرميتا را هم يك لحظه ميبينم. شال مخصوص
غبارروبي را انداخته گردنش. بچههاي صدا و سيما هم از فرصت استفاده كرده اند و دارند ازش
مصاحبه ميگيرند. آرميتا خانمي شده براي خودش. قد كشيده و دارد بزرگ ميشود. چقدر شبيه
پدرش شده. انگار خود داريوش رضايي نژاد است در چهره آرميتا. چشم ميگردانم بين
جمعيت، ولي عليرضا را نميبينم؛ عليرضا احمدي روشن. ظاهراً قرار بوده بيايد، ولي
نيامده.
يكي از روحانيون حرم حضرت معصومه، چند جمله اي صحبت ميكند.
بعد هم يكي از خادمين حرم دم ميدهد، دمي كه حال و هواي جمع را عوض ميكند.
اي نور دل زهرا، اي نور دل زهرا
يا حضرت معصومه، يا حضرت معصومه
وي بانوي بي همتا، وي بانوي بي همتا
يا حضرت معصومه، يا حضرت معصومه
همه با هم اين دم را تكرار ميكنيم. نم اشك نشسته گوشه
چشم خيلي ها. بلند ميشويم و راهي حرم ميشويم. بچههاي كوچك لابلاي جمعيت ميآيند.
بندههاي خدا غير از پاي آدمها چيزي نميبينند. پدرها و مادرها بچه هايشان را روي
بغلشان ميگيرند تا آنها هم مراسم را ببينند.
از پلهها پايين ميرويم. مسيرمان را با پارتيشنهاي
چوبي جدا كرده اند. وارد شبستان امام خميني ميشويم. صداي همخواني مان توي همه حرم
پيچيده. زائرين حرم با تعجب و بعضي هم با حسرت و اشك با ما همراهي ميكنند.
دربها و ستونها را رد ميكنيم و به حرم نزديك ميشويم.
آدم اين جور مواقع گام هايش را آرامتر و كوتاهتر برمي دارد تا عظمت مكان و زماني
را كه در آن قدم ميزند، بيشتر احساس كند. بالاخره به حرم ميرسيم. چشمها كه به
ضريح خانم فاطمه معصومه (س) ميافتد، دلها آرام ميگيرد.
براي مراسم از پيش جايي را آماده كرده اند. روبروي يكي
از دربهاي حرم سه رديف پارچه نواري سبزرنگ روي زمين پهن است. روي پارچه نوار وسط
كه سبز سيرتر است، ۶
تا شمعدان بزرگ با فاصله قرار دارد. همه پشت پارچههاي سبز دو طرف مينشينيم.
مسؤولين مراسم خانواده شهداي هسته اي را به بالاي
جايگاه، نزديك ضريح دعوت ميكنند. همين شهداي هسته اي بهانه دعوت ما شده اند براي
اين مراسم. شهدا بركت وجودشان تمامي ندارد. همان ابتداي مراسم آيت الله مصباح يزدي
هم در جمع حضور پيدا ميكنند و كنار درب حرم مينشينند.
برنامهها شروع ميشود. ابتدا قاري قرآن با نواي خيلي
زيبا آيه نور را تلاوت ميكند. «الله نور السماوات والارض» بعد از آن يكي از
روحانيون آستان حرم حضرت معصومه (س) چند جمله اي صحبت ميكند و از زيارت حضرت
فاطمه معصومه (س) ميگويد؛ از اينكه فضيلت زيارت حضرت معصومه برابر است با زيارت
حضرت فاطمه (س) كه آرزويش بر دل شيعه مانده. بعد هم يكي از عبارات زيارت حضرت
معصومه (س) را تفسير ميكند «اسئل الله ان يرينا فيكم السرور و الفرج؛ شاد كردن
قلب حضرات ائمه به اين است كه همه، زن و مرد، به همان دستوراتي عمل كنيم كه ايشان
فرموده اند.»
بعد از يك سخنراني كوتاه، از محمد مهدي سيار، شاعر
انقلاب و اهل بيت (ع)، كه يكي از مهمانان مراسم است، دعوت ميشود كه براي مهمانان
چند بيتي شعر بخواند. سيار شعر اولش را به مناسبت ايام فاطميه تقديم ميكند به
حضرت فاطمه زهرا سلامالهه عليها. شعر بعدي اش هم در مورد شهداي هسته اي است:
زود بيدار شدم تا سر ساعت برسم
بايد اين بار به غوغاي قيامت برسم
من به «قد قامت» ياران نرسيدم، اي كاش
لااقل ركعت آخر به جماعت برسم
آه، مادر! مگر از من چه گناهي سر زد
كه دعا كردي و گفتي به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار از لبماي چشمه كه من
نذر دارم لب تشنه به زيارت برسم
سيب سرخي سر نيزه ست… دعا كن من نيز
اينچنين كال نمانم به شهادت برسم
شعري كه سيار ميخواند حال خوبي به جمع ميدهد. حالا
نوبت مداح آستان است كه با مرثيه سرايي خودش اين زيارت ويژه را كامل كند. پرده اشك
روي چشمهاي همه را گرفته. آن چيزي كه دل همه را ميسوزاند، روضه حضرت فاطمه زهرا
است، اينكه حضرت معصومه (س) بعد از ۱۷ روز اقامت در قم از دنيا
رفت و مردم قم به بهترين شكل پيكر ايشان را تشييع و بدرقه كردند. ولي حضرت فاطمه
زهرا (س) در شهر پدرش غريب بود. روضه اباعبدالله الحسين هم كه نمك همه
روضه هاست.
مداح به حضرت سلام ميدهد.
السلام عليك يا فاطمه معصومه
السلام عليك يا بنت رسول الله
قدم به قدم به ضريح حضرت نزديك ميشويم. يكي از خدام روي
سر مهمانها گلاب ميپاشد. دو نفر از خدام جلوي درب ضريح ايستاده اند و پارچههاي
سفيد تنظيف را به دست مهمانها ميدهد. وارد يكي از شبستانها ميشويم. دو ضلع
ضريح مطهر را براي مراسم غبارروبي خالي كرده اند. نواي «يا حضرت معصومه (س) » تمام صحن حرم
را پر كرده. اشك ديگر امان نميدهد. مهمانها به ترتيب كنار ضريح مطهر حضرت ميروند
و با پارچههاي تنظيف و گلاب و اشكهاي چشمشان ديوارها و پارچهها را شستشو ميدهند
و غبار حرم را ميگيرند. صداي زمزمه دعا و مناجات و گريه صحن را پر كرده. دوست
نداري اين جور لحظات برايت تمام شوند، دوست داري دقيقهها همين طور طول بكشند و تو
در اين حال و هوا بماني. همه خواسته هايت جلوي چشمت ميآيد.
مراسم تمام شده و بايد برويم، اما مطمئنم خاطره و لذت
اين مراسم هيچ وقت از ياد هيچ كدام از حاضرين اين مراسم نخواهد رفت. از حرم ميآيم
بيرون. خدا را شكر ميكنم؛ به خاطر اينكه به من هم توفيق داده كه در اين مراسم باشم،
به خاطر آبرويي كه به سبب شهدا به من داده است.
بچههاي سازمان يكي يكي راه ميافتند سمت شهرهايشان.
فردا روز ديگري است براي ادامه كار و تلاش، و چه برنامه اي بهتر از برنامه امشب
براي تجديد قوا و روحيه براي يك تلاش جديد. بچهها سمت سايت شهيد احمدي روشن ميروند.
تا روز ملي فناوري هسته اي زماني نمانده است. هنوز خيلي كارها مانده. چشم همه دنيا
به صنعت هسته اي ايران است.
منبع:حج
211008