۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۶ : ۰۸
عقیق: یکی
از مسائل بحث برانگیز میان وهابیون و دیگر فرق اسلامی زیارت قبور است. وهابیون
بر این باورند که شفاعت و توسل و زیارت قبور شرک است. در مطالب پیشین به برخی از
عقاید وهابیت اشاره و دیدگاه صحیح شیعه پیرامون مسئله شفاعت و توسل مطرح شد. در
این نوشتار نگاهی به فلسفه زیارت و چرایی آن از لسان آیت الله مصباح داریم که روشن
می کند زیارت قبور مومنین نه تنها شرک نیست بلکه از امور توصیه شده در اسلام است.
«دربارهی زیارت سیدالشهدا(ع) روایات عجیبی آمده که واقعاً
بهتآور است. چه سرّی در این کار هست که این همه به آن توصیه شده است؟ در تمامِ اوقات
متبرکهی سال، زیارت سیدالشهدا (ع) وارد شده است. بزرگانی بودند که قدر این زیارتها
را آنقدر میدانستند که سعی میکردند یک روز عمرشان هم بدون زیارت عاشورا نگذرد. کسانی
که اگر انسان کارهای علمیشان را ببیند خیال میکند در شبانهروز غیر از فعالیت
علمی هیچکاری نداشتند. اما زیارت عاشورا و نماز جعفرشان هم ترک نمیشد و شاید آن
توفیقات هم، به برکت همینها باشد. نتیجهی زیارت هر کسی که زیارت سیدالشهدا(ع) میخواند
یکسان نیست. حالا بگذریم از کسانی که زیارت را اصلاً بدعت و حرام میدانند یا
کسانی که تحت تأثیر شبههها واقع شدهاند و شک دارند. ما دربارهی خودمان صحبت
میکنیم که زیارت را از بهترین عبادتها میدانیم. خود ما زیارتهایمان خیلی فرق
دارد. بعضیها صریحاً میگویند: ما وقتی زیارت میرویم برای تجدید پیمان با راهِ
آنها است. خب، این مطلب زیبایی است؛ اما این یک جهت سلبی و منفی هم دارد. هستند در
عالم، کسانی که معتقد به خدا و پیامبر و قیامت نیستند، اما مثلاً یک روز در سال
میروند بر سر قبر شخص بزرگی که سمبل مملکت و آزادی؛ یا قهرمان ملیشان است.
میروند تا با او تجدید عهد کنند. سنگ و خاکی میبینند، چیزی هم میگویند، تصمیمی
هم میگیرند و خاطرهای هم برایشان تجدید میشود. اگر در این حد باشد این زیارتها
برای ملحدین هم ممکن است. این که زیارت نشد! ولی خب، این یک امر عرفی است؛ مثل شعارهایی که
میدهیم. زیارت بعضیها شعار دادن است؛ سلام بر شما، درود بر شما! حالا مؤمن و
معتقد هم هست، اما شاید توجه ندارد و خیال میکند زیارت کردن، یعنی اینکه آدم برود
آنجا یک شعار بدهد.
بعضیها
واقعاً معتقدند که جای مقدسی است، رفتن به آنجا شرف دارد و عبادت است. اما این هم
دارای اقسامی است. خیلیها مکه که میروند و حجرالاسود را میبوسند، چون معتقدند
حجرالاسود سنگ بسیار مقدسی است؛ اما آیا واقعاً معتقدند که این حجر، چیزی میفهمد؟
بعضی از زیارتهایی که انجام میدهیم اینگونه است. معتقدیم آنجا جای مقدسی است و
خدا رحمت و برکتش را نازل میکند. حتی دعا هم در آنجا مستجاب میشود؛ اما این که
یک کسی اینجا هست، میبیند، میشنود و کاری انجام میدهد، خیلی باورمان نیست و یا
توجه نداریم. و لذا مثلاً همانجا در حضور آن مرقد، مثل جاهای دیگر، میگوییم، میخندیم
و حرف میزنیم! از مضامین زیارتها و اذن دخولها برمیآید که مسئله از اینها
بالاتر است.
معرفت زیارت
در اذن دخولی که در همهی مشاهد مشرفه مستحب است، میخوانیم:
و أعلم أن رسولک و خلفائک علیهم السلام أحیاء عندک یرزقون یرون مقامی و یسمعون
کلامی و یردّون سلامی و أنّک حجبت عن سمعی کلامهم و فتحت باب فهمی بلذیذ
مناجاتهم؛؛ خدایا من میدانم که پیغمبر و اولیاء تو زندهاند، سخن من را میشنوند،
من را میبینند، به سلامم جواب میدهند؛ اما من نمیشنوم. بودند بزرگانی که وقتی سلام
میکردند جوابش را میشنیدند. بیچاره ما که کر و کوریم. اگر بخواهیم از این زیارتها
درست استفاده کنیم، باید این اعتقادهامان را جدی بگیریم. باید باور کنم که واقعاً اینجا کسی هست که مرا
میبیند و صدای مرا میشنود. باید اجازه بدهند تا من وارد شوم! بودند و
هستند بزرگانی که گفتهاند: اگر اذن دخول خواندید و دلتان نشکست وارد نشوید و
برگردید. این از مقولهی معرفت است؛ یعنی شناخت امام. عارفا بحقهم؛ یکی از شئونش
همین است. البته از این وسیعتر هم هست. همه در ذهن ما متمرکز است، اما توجه
نداریم. در حالات اضطرار، کسی که امیدش از همه جا قطع میشود، یا مثلاً در بیابانی
راه گم میکند، یا مشرف به هلاکت است از عمق جان میگوید: یا اباصالح المهدی ادرکنی؛
آقا کجاست که این صدا را بشنود؟ او از راه دور چهگونه به تو کمک میکند؟ این، بیش
از آن است که انسان روبروی مرقد امام بایستد و بگوید تو میشنوی. همهی ما این
حالتها را داریم که وقتی گرفتار شدیم خوب یادمان میآید از این چیزها هست. سعی
کنیم به این اعتقادات ارتکازی که به زحمت پیدا شده است توجه کامل داشته باشیم.
خیلی آسان است بگویند: روایتش ضعیف است یا سندش معتبر نیست! این ارتکاز همهی شیعه
است. ما نمیفهمیم؛ مثل خیلی چیزهای دیگر که نمیفهمیم! سعی کنیم آن اندازهاش را
که میسّر است، دست کم آن وقتی که به حرم حضرت معصومه(ع) مشرف میشویم یا اگر سعادت
داشته باشیم کربلا مشرف شویم، باورمان باشد که امام (ع) میبیند، میشنود، و جواب ما
را میدهد و آنچه در دل داریم میفهمد. برای او فرقی نمیکند که بگوییم یا نه؛ این
برای ما مهم است که توجه داشته باشیم و ارتباط برقرار کنیم. این ماییم که باید بفهمیم در مقابل چه کسی
ایستادهایم. چه موقعیتی داریم و چه شرافتی نصیبمان شده است و چهقدر میتوانیم از
این موقعیتی که گیرمان آمده است بهرهبرداری کنیم. این از مقولهی معرفت است؛ یک
توأمانی هم دارد که با محبت همراه است. در مورد معرفت خدا هم که در مناجات عارفین بحث
میکردیم، اشاره شد که معرفت و محبت نوعی تلازم با هم دارند. در مرتبهای از آن،
معرفت مقدم است و یک نوع علیت ناقصه نسبت به محبت دارد، در مراتبی هم، محبت باعث
افزایش معرفت میشود. این زیارتها علاوه بر این که ما را به آن معتقَدات و این
معرفتهایی که نسبت به اهل بیت(ع) داریم توجه میدهد، بُعد دیگر روانی ما را هم
تقویت میکند.
رشد و تعالی با یک سلام
چه طور با یک سلام کردن انسانیت رشد میکند؟! این یک
مسئلهی قطعی علمی ثابت شده، و هم درونی است. شما با کسی دوست هستید و به او
علاقه دارید. اگر این علاقهتان را در عمل ظاهر کنید، کم یا زیاد، این علاقه رشد
میکند و تقویت میشود. اگر اظهار نکنید، کَم کَم یادتان میرود؛ «از دل برود هر
آن چه از دیده برفت.»؛ پس هر چه ناشی از محبت باشد، محبت را زیاد میکند. اگر به کسی
هدیهای بدهید و برایش پول خرج کنید، محبتتان زیاد میشود. اگر به کسی ارادت
دارید، با زبان های مختلف عرض ارادت میکنید؛ تا میرسد به آنجایی که کسانی غزلسرایی
و مدیحهسرایی میکنند. عاشقانه سخن میگویند و عاشقانه رفتار میکنند. خب بازار
عالم با همین چیزها گرم است. اگر این کارها انجام شود روز به روز محبت بیشتر
میشود و اگر نشد، کم میشود. شما اگر دوستت را ببینی و به او سلام نکنی، آیا دیگر
محبت میماند؟ پس حتی یک سلام کردن میتواند محبت را زیاد کند. چه طور در اطراف
انسان چیزهایی هست که توجهش را جلب میکند، اما روزی چند مرتبه یادش میرود بگوید:
السلام علیک یا اباعبداللّه!؛ اگر ریشهای در دل نداشته باشد این اثر ظاهر
نمیشود. اگر شب اربعین و روزهای دیگر آمد و یادی از زیارت امام حسین (ع) نکردی،
محبت این گوهرِ عظیم، این اکسیرِ کیمیا، کمکم ضعیف و کمرنگ و بیاثر میشود. بنابراین
این همه اهتمامی که در زیارتها هست بیجهت نیست. باعث محبت بیشتر میشود؛ یعنی
پیوند روح شما با سیدالشهدا (ع) تقویت میشود و رشد میکند.
پس
اگر ما در زیارت دو چیز را رعایت کنیم: اول مسائلی که مربوط به شناختمان است؛ این
که با چه کسی روبرو هستیم، و بعد سعی کنیم که کارمان را به قصد عبادت و با ادب
انجام دهیم، این میتواند در ساختنِ ما و در کمالاتِ روحی ما فوقالعاده اثر داشته
باشد.
انگیزههای زیارت
نکتهی دیگر این که وقتی انسان کسی را دوست دارد به
ملاقات و زیارتش میرود. انگیزهی انسان برای زیارت متفاوت است، همچنان
که علت دوستیاش هم متفاوت است. گاهی زیارت از کسی، برای این است که یک کاری با او
دارد. مثلاً میخواهد پولی قرض بگیرد. گفت: سلام روستایی بی طمع نیست! این سلام و
محبت ارزش دارد، اما خالص نیست. ولی یک وقت انسان دلش برای کسی تنگ میشود، میگوید:
برویم یک سری به دوستمان بزنیم تا رفع دلتنگیمان شود. خب، این از آن کمی مرتبهاش
بالاتر است؛ اما بالاخره میخواهد رفع دلتنگی خودش کند. این هم باز برای او نیست. اما محبت ممکن است
به یک جایی برسد که انسان اصلاً خودش را فراموش کند. دلتنگم یا نیستم، کاری دارم
یا ندارم، نفعی برای من دارد یا ندارد، مهم نیست. گویا غیر از او چیزی نمیبیند.
وقتی هم به ملاقاتش میرود چیزی از او نمیخواهد. آمده است تا خضوع کند. ممکن است
طوری شود که محبّ، در مقابل محبوب، جز خضوع و جز فانی شدن چیزی نمیخواهد. میخواهد
در مقابلش به خاک بیفتد. آخر چرا این طوری میکنی؟! نمیدانم چرا؛ عشق است! خیلی
از ماها میخواهیم برویم زیارت سیدالشهدا (ع). آرزو و دعایمان هم زیارت کربلاست
اما وقتی عمق دلمان را بکاویم، میخواهیم برویم تا دعای ما تحت قبّهی سیدالشهدا
(ع) مستجاب بشود. میخواهیم ما را شفاعت کند و گناهانمان آمرزیده شود. میخواهیم
برویم حاجتمان را بگیریم. خب، این هم خوب است که باز هم امام حسین(ع) را شناختهایم
و میدانیم استجابت دعا تحت قبّهی او از ویژگیهای سیدالشهدا(ع) است. اما این
خیلی فرق دارد با آن کسی که دلش برای امام حسین(ع) تنگ شده است. سفر خطرناک است،
دست میبُرند، میکشند؛ مهم نیست. جانم فدای حسین (ع).
پی نوشت:
راز و نیاز (شرح مناجات خمس عشرة) جلسه چهل و هفتم: ولایت و زیارت اهل بیت علیه السلام .
منبع:شبستان