۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۰ : ۱۲
عقیق: علامه طهرانی در شرح احوال مرحوم آیت الله انصاری همدانی آورده اند :فرموده اند: «عند ذکر الصالحین ینزل الرحمة»؛ «هنگامی که سخن از عباد صالح پروردگار به میان آید باران رحمت و لطف خداوند بر قلوب و نفوس باریدن می گیرد و دل ها را سیراب می کند و قلبها را تازه می گرداند و شوق و رغبت دیدار دوست را در ضمیر و نفس سالک مشتعل می سازد.» و این خصوصیت هم در ذکر با لسان است که بین دو یا چند نفر واقع شود و هم در مطالعه و قرائت یاد و خاطره و سخنان حکمت آمیز آنها.
ذیلا مقالهاي در شرح و ترجمه احوال این بزرگ مرد یعنی حضرت آيت الله مرحوم محمّدجواد انصاري همداني به قلم علاّمه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهراني(ره) که در جلد دوم کتاب مطلع انوار(طبع انتشارات مکتب وحی) مضبوط است، از منظر خوانندگان گرامی می گذرد. گفتنی است در سیر و سلوک الهی علامه حسینی طهرانی، آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، آیت الله نجابت، حجت الاسلام پهلوانی طهرانی، مرحوم دولابی و ... از جمله شاگردان و ارادتمندان مرحوم انصاری بودند.
سطور ذيل شرح و ترجمه احوال حضرت آيت الله مرحوم حاج شيخ محمّد جواد انصاري همداني(ره) است كه به قلم اين حقير سيّد محمّد حسين حسيني طهراني به رشته تحرير در آمده،(در وقتي كه از همدان از اينجانب طلب نموده بودند) اين حقير صورت آن مرقومه را در اينجا براي حفظ يادداشت نمودم :
فريد عصر و حسنه دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان، آيت الله العظمي، عالم عابد زاهد ناسك، عالم بالله و بأمر الله، مرحوم فردوس وساده، حاج شيخ محمّد جواد انصاري همداني ـ رضوان الله عليه ـ فرزند مرحوم حجّة الاسلام حاج مولي فتحعلي همداني كه نيز از بزرگان علماي عصر خود بودهاند، در سنه 1320 هجريّه قمريّه چشم به جهان بگشود و در همان دوران طفوليّت تحت سرپرستي والد ماجد، مقدّمات علوم ادبيّات فارسي و عربي و منطق را فراگرفت، و در دوران شباب فقه و اصول فقه را نزد علمائي كمنظير مانند: مرحوم حجّة الإسلام خلخالي و حجّة الاسلام حاج سيّد علي عرب كه از برجستگان علماء و اعاظم فقهاء بودهاند در شهر خود فرا گرفت و رشتههاي طبّ خمسه يوناني و ابوبكر زكريّاي رازي و ديگران را نزد دانشمند عاليقدر، طبيب حاذق و حكيم متبحّر، مرحوم حاج ميرزا حسين كوثر همداني آموخت و در اين زمينه نيز به مرتبه عالي رسيد .
مرحوم حاج شيخ محمّد جواد پس از اتمام تحصيلات فوق به جهت
تكميل فقه و اصول و نيل به درجه اجتهاد، در حدود سي سالگي رهسپار ديار مقدّس قم
گرديد و در حوزۀ مقدّسه علميّه مدّتها در محضر درس مرحوم استاد بي بديل، مرجع وقت،
حضرت آية الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائری حاضر ميشد و بهره ها مي برد تا
در اين رشته تخصّصي نيز به مقام عالي نائل آمده و به اجازات اجتهادِ متعدّدي از
مراجع ذي قيمت وقت فائز و در مسائل فقهيّه صاحب فتوا گرديد، به طوريكه بعضي از
دوستان و آشنايان از ساكنين همدان و غيره از آن مرحوم تقليد نموده اند.
در همين ايّام بود كه نسيم نفحات قدسيّه الهي بر دلش وزيد و
بارقه جذبات عالم علوي بر قلبش رسيد و به مصداق كلام مولي الموحّدين أميرالمؤمنين
عليه السّلام: حَتّي دَقَّ جَليلُه و لَطُف غَليظُه وَ بَرقَ لَهُ لامِعٌ كَثِيرُ
البَرق [نهج البلاغة، ج 2، ص 204.] يكباره شراشر وجودش دگرگون شد و جذبه عالم قدس
تار و پود وجود او را بر باد داده، با نور الهي به دنبال گمشده خود براي رسيدن به
حرم امن و امان، اضطراب و تشويشي بس هائل در او پديد آمد! خواب و خوراك او را
ربود، روزها در بيابان ها و كوه هاي اطراف قم مي رفت و تا شبانگاه به تماشاي
مظاهر جمال و حيات مي پرداخت، و با تنهائي و خلوت اُنسي عجيب گرفت.
و چون سالياني چند از رحلت عالم نحرير و عارف بيبديل استاد كامل اخلاق و معارف الهي، انسان العين و عين الانسان مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي مي گذشت، هرچه نزد شاگردان معروف او تردّد نموده و براي فتح و گشايش رفت و آمد كرد اثري نيافت، تا رفته رفته آتش عشق در نهاد او رو به فزوني گذارد و هموم و غموم فراق جان او را مشتعل ساخت، ناله جانسوز او هر بيننده اي را متأثّر مي كرد و گريه جانگداز او هر نظر كننده اي را مي گداخت كه ناگهان پرده غيب بالا رفت و حجابهاي ظلماني و نوراني بر كنار شد، نسيم جانبخش رحمت از حرم الهي بوزيد و آب حيات جاوداني به بقاي حقّ بر دل سوخته او بعد از فناي او از مراحل نفس سرازير شد و از جزئيّت به كليّت پيوست.
در اين هنگام به موطن اصلي خود همدان مراجعت نموده براي دستگيري عاشقان و دلباختگان حرم انس الهي سكني گزيد با نهايت آرامش و سكون براي رسانيدن حقّ و تبليغ شريعت غرّاء و ابلاغ احكام و مسائل شرعيّه و معارف الهيّه و تربيت نفوس ناقصه اهتمامي عجيب نمود.
در هر مسجدي كه خالي و مخروبه بود اقامه جماعت مي نمود، بسياري از اوقات در مسجد پيغمبر، و اخيراً در زاويهاي از مسجد جامع شهر اقامه جماعت داشت. مأمومين او غالباً مردمان پاكدل و پاكيزه ضمير و عاري از هوي و هوس بودند، در جلسات شبانه و روزانه سيّار در منزل شيفتگانِ حقائق تردّد مي نمود، و شاگرداني بس ارجمند و عاليقدر تربيت نمود كه هر يك از آنان در همدان موجب عبرت همگان و حجّت الهي بر مردمان در اخلاق و كردار بودند. در روزهاي جمعه با معيّت شاگردان به صحرا ميرفت و با يك دنيا از خلوص و صفا و حقيقت به تماشاي آيات الهي در مظاهر امكان و افق وسيع حيات ميپرداخت.
مرحوم انصاري (ره) براي برآوردن نيازمندي هاي مسلمانان اهتمامي وافر داشت و در امر به معروف و نهي از منكر ساعي بود و در كمك و مساعدت به فقرا و مسكينان و ارباب حوائج بي اختيار بود، و در بذل و انفاق بي نظير بود، به بسياري از خانواده هاي مستمند كه در گوشه و كنار شهر بودند و ابداً كسي از حال آنان اطّلاع نداشت مساعدت ها مينمود و با دست خود براي آنان غذا و لباس و فراش ميبرد، و در اخفاي اين امور به حدّي دقيق بود كه حتّي از شاگردان خاصّ خود مخفي ميداشت.
مرحوم انصاري نه تنها يك مرجع ديني و عالم روحاني بود بلكه مانند يك فرد از افراد خانواده در برآوردن نيازمندي هاي آنان مي كوشيد. در زمستان هاي سردِ همدان براي معالجة مَرْضي و عيادت بيماران آنان به منزلشان مي رفت و چه بسا خود تهيّه دوا مينمود و تا فرد گرفتاري را از گرفتاري آزاد نمينمود آرام نميگرفت، آرامش دل او در آرامش خلق خدا بود و نگراني او در اضطراب آنان.
بنابراين اگر گفته شود كه مرحوم انصاري ـ يكي از اولياي برجسته قرن اخير بود كه قولاً و عملاً و اعتقاداً و سرّاً در ممشاي ائمّه طاهرين قدم مي زد و نمونه اي بود كه سيره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرّفي مي نمود، سخن به گزاف نرفته است.
مرحوم انصاری مدّت بيست و پنج سال در همدان به همين منوال زندگي نمود تا بالأخره به واسطه عارضه قلبي در روز جمعه، دوّم شهر ذوالقعدة الحرام 1379 هجريّه قمريّه، دعوت الهي را لبّيك گفت و مرغ روحش به آستان قدس پرواز نمود.
در تشييع جنازه او تعطيل عمومي شد و اكابر علماي متّقي و پرهيزگار همدان شركت كردند و سه روز در مسجد جامع مجلس ترحيم برپا بود. جنازه او را به قم حمل و در يكي از مقبره هاي شمالي در جوار قبر حضرت علي بن جعفر(ع) به خاك سپردند.
همچنین حکایاتی درباره ایشان از علامه طهرانی نقل شده است:مهمترين صفت بعد از عمل به فرائض از حضرت آقا ـ روحي فداه ـ (مرحوم انصاری) سؤال نمودم: براي راه خدا چه صفتي از همه صفات بهتر است؟
فرمودند: بعد از فرائض، خدمت به خلق خدا از همه بهتر است.
پس از چند دقيقه سكوت فرمودند: مي دانيد و عكسش از همه مضرّتر است؟ پس از چند دقيقه سكوت فرمودند: ميدانيد عكسش چيست؟ عكسش ايذاي به خلق خداست در مقابل احسان به خلق خدا. بعضي از شعرا مطالب حقّهاي را گفته اند و در واقع خدا به زبان آنها جاري ساخته؛ يكي گويد: «مي بخور، منبر بسوزان، مردم آزاري مكن.» ديگري فرمايد: تا توانی دلی به دست آور / دل شکستن هنر نمی باشد. در رساله «نور وحدت» فرمايد: «مرنجان كسي را كه مقصود تو است.»
در قرآن فرمايد: «یا ایّها النّملُ ادخُلُوا مَسٰکنَکم لا یَحْطِمَنّکم سُلیمٰن وجُنودُه و هُم لا یَشعُرون.»
مطلب به اندازه اي بالاست كه به سليمان و جنود او نسبت عدم شعور داده شده است، نسبت به اذيّت حيوان كوچكي مانند مورچه؛ ببينيد فرق بين اينجا و مقام أميرالمؤمنين تا كجاست كه فرمايد: والله لو اُعطيتُ الاقاليمَ السبعةَ بما تحت أفلاكها علَي أن أسلبَ حَبَّ شعيرة في فم نملة ما فعلتهُ.
مقابلۀ آیت الله انصاری همدانی با دو افسر انگلیسی در دفاع از زن جوان
در مرجعیّت شیعه ترس و خوف فقط از خداست و بس، و تطمیع و تهدید در آن راهی ندارد. مرحوم علامه طهرانی میفرمودند: در جنگ بین الملل دوّم که قوای متّفقین وارد ایران شده بودند، روزی دو نفر از افسران انگلیسی در همدان زن جوانی را به زور برای فحشا در خیابان می بردند، و هرچه آن زن فریاد می زد و از مردم کمک می طلبید و می گفت: «من شوهر دارم، مرا از دست این سگ ها نجات دهید!» کسی جرأت نمی کرد پا پیش بگذارد و آن عفیفه را از دست آن دو افسر مست برهاند.
در این هنگام مرحوم آیت الله انصاری همدانی از آنجا عبور می کردند و نظرشان به این جمعیّت که به تماشا ایستاده بودند جلب می شود و سؤال می کنند: «چه خبر است؟ «
مردم می گویند: دو افسر انگلیسی مست، زنی را برای فحشا کشانکشان میبرند، و کسی جرأت ندارد از آنها بستاند و رها کند!
ایشان فوراً به وسط خیابان می آیند و به طرف آن دو افسر انگلیسی حمله می کنند، و با وجود بدن ضعیف و جثّه نحیف با عصای خود چنان بر سر آن دو افسر می زنند که سر آنها شکاف بر می دارد. و جمعیّت که این منظره را مشاهده کردند، جرأت و جسارتی در آنها دمیده شد و جلو آمدند و به ایشان گفتند: شما بروید ما خود حساب اینها را خواهیم رسید. و آن زن از دست آن دو نفر خلاص گردید.
مرحوم آيت الله جمال العارفين حاج شيخ جواد أنصارى همدانى أسكنه اللهُ بُحبوحةَ جِنانِه مي فرمودند: روزى وارد در مسجدى شدم، ديدم پيرمردى عامّى مشغول خواندن نماز است و دو صفّ از ملائكه در پشت سر او صفّ بسته و به او اقتدا نموده اند، و اين پيرمرد خود أبداً از اين صفوف فرشتگان اطّلاعى نداشت. من دانستم كه اين پيرمرد براى نماز خود اذان و إقامه گفته است؛ چون در روايت داريم: كسى كه در نمازهاى واجب يوميّه خود، اذان و اقامه هر دو را بگويد دو صفّ از ملائكه، و اگر يكى از آنها را بگويد يك صفّ از ملائكه به او اقتدا مي كنند كه درازاى آن فيما بين مشرق و مغرب باشد.
علت سفر اولیای الهی
مرحوم آيت الحقّ و العرفان آية الله حاج شيخ محمّد جواد انصارى همدانى در سال هاى آخر عمر، و با توارد ضعف شديد و كسالت قلب مسافرتى به پاكستان نمودند كه با نبودن وسائل نقليّه آن زمان به مانند امروز، بسيار مشكل و طاقت فرسا بود. علّت مسافرتشان را ايشان به كسى نگفتند. آنگاه در ميان محافل و مجالس دوستان سخن از سبب مسافرت به ميان مى آمد و هر كس از نزد خود حدسى مي زد. تا پس از ساليان دراز و بعد از فوت ايشان، روزى حقير از حضرت آقاى حاج سيّد هاشم حدّاد علّت سفر آن مرحوم را پرسيدم.
فرمودند: سفر اينگونه از بزرگان براى يكى از دو امر صورت مي گيرد:
اوّل آنكه: در آن نواحى، عاشق دلسوخته و شوريده و وارسته اى است كه درمان درد هجران او در عالم توحيد به دست اين مرد است؛ خداوند او را مأمور مي كند تا برود و از آن عاشق دستگيرى كند و درد وى را درمان نمايد.
دوّم آنكه: روى مقدّرات عامّ و كلّىِ خداوند، بناست در آن نواحى عذابى فرود آيد؛ خداوند اين بنده را امر مي كند تا از تمام آن نواحى عبور كند، و در اثر بركت و رحمت نفس رحمانى اين بنده، خداوند عذاب را از آن قوم بر مي دارد.
چه وقت انسان حضور صاحب الزّمان مي رسد؟!
از مرحوم آية الله حاج شيخ محمّد جواد أنصارى همدانى كه سؤال شد: چه وقت انسان حضور صاحب الزّمان مي رسد؟!
فرمودند: در وقتي كه حضور و غيبتش براى انسان تفاوت نداشته باشد.
منبع:مهر