۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۹ : ۱۹
عقیق:سلام می کند جواب که می گویم، از شور و شوق اردت و زیارت حضرت رضا(ع) می گوید.
میگوید: « از کودکی عشق به ائمه اطهار(ع) خاصه حضرت رضا(ع) در وجودم ریشه دواند و در همان کودکی بود که با شور وشوق مسافر مشهد الرضا(ع) شدیم و آن موقع مسافرت هوایی نبود و ما از طریق مسافرت دریایی و زمینی به ایران و سپس به مشهد الرضا (ع) مشرف میشدیم و امروز که فکر میکنم به آنهمه شور و شوق، احساس میکنم فقط یک اتفاق جالب بوده یک چیزی که مثل یک خاطره زیبا در ذهن و روح من حک شده است».خانم غنیه قنادی از بحرین اینها را به خبرنگار قدس آنلاین می گوید.
خانم قنادی میگوید« اسم امامرضا(ع) برای من خاصه و هر وقت دلم میگیره بجای سفر به کشورهای اروپایی به پابوس حضرت رضا(ع) میایم و هر وقت اسم ایشان را میشنوم دلم شاد میشود و احساس غرور میکنم احساس میکنم یک ستون، یک پشتوانه بزرگ دارم».
خانم قنادی در مورد کرامات حضرت رضا(ع) میگوید: « کرامات حضرت رضا(ع) بیشماره و من گمان نمیکنم کسی وارد این سرا بشود و دست خالی از آن بیرون برود و من خودم بارها موجب عنایت ایشان قرار گرفتم و در سالهای اخیر، من یک بیماری خاص داشتم که به خیلی از پزشک های متخصص و مجرب از جمله دکترهایی در اروپا، آمریکا و ژاپن رفتم و نتیجه نگرفتم بسیار بیطاقت شده بودم تا اینکه یک شب خواب حضرت رضا(ع) را دیدم و صبح به خانوادهام گفتم که امام رضا(ع) مرا طلبیده، مرا به مشهد ببرید و بعد از یک هفته مستقیم از بحرین به مشهد پرواز کردیم و ساعت2 شب به هتل رسیدیم و تا بچهها چمدانها را جابجا میکردند من علیرغم مریضی با تاکسی خودم را به حرم رساندم و سعی کردم که خودم را به ضریح برسانم و خیلی تلاش کردم که تا به ضریح رسیدم و محکم ضریح را گرفتم و به امام رضا (ع) التماس می کردم که آقا من آمدم در، خانهات نجاتم بده و شفایم را از خدواند بخواه. در همان حین روی زمین افتادم و کمی که حالم به جا آمد احساس کردم چیزی روی دامنم افتاد و من وقتی نگاه کردم دیدم یک نگین انگشتری کوچک است و به خادم اشاره کردم که این را چکار کنم گفت این نشانه است و انشاءالله شفا میگیری بعد از آن دوباره از حال رفتم و دکتر آمد و مرا به دارالشفا منتقل کردند و من در آنجا بستری شدم فردا صبح خانوادهام پرسان، پرسان مرا در دارالشفای امام رضا(ع) پیدا کردند و به هتل بردند و من در هتل خوابیدم، از خواب که بیدار شدم احساس آرامش کردم و چند روزی که در مشهد بودم دردم کم کم، کم میشد و من شفا گرفتم و حالم خوب شد و به بحرین برگشتیم و در سفری که به لندن داشتم پیش دکتر سابقم رفتم بسیار تعجب کرد و گفت:« این درد می بایست تا آخر عمر همراهت می بود و تو چکار کردی». من گفتم:« به زیارت حضرت رضا(ع) رفتم و از آقا شفا گرفتم و این از لطف و کرامت حضرت رضا(ع) است که بسیار به آن اعتقاد دارم و از آن سال هر وقت به زیارت می آیم از غبار بارگاه حضرت رضا(ع) برای تبرک میبرم که خاک و غبار این آستان از طلا و جواهر ارزش بیشتری برای من دارد». از زیارت که بر میگردد اشک توی چشمش حلقه زده می گوید: ما در آنجا (بحرین ) که هستیم چشم امیدمان به ائمه معصومین(ع) هست و هر وقت فرصتی پیش بیاید همچون کبوتری به پابوسشان پر میکشیم، خاصه حضرت رضا(ع) که امام الرحمه هستند و ما همیشه از دریای رحمت و مرحمت ایشان بهرمندیم.
منبع:قدس
211008