۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۲ : ۰۳
عقیق: چهارمین شب از مراسم عزاداری سیدالشهدا با حضور هزاران نفر از عاشقان سیدالشهدا در هیات مکتب الزهرا برگزار شد.
در این مراسم دکتر قنبری به دلیل ماندن در ترافیک حاضر نشده بود و حجتالاسلام موحدی به منبر رفت و پس از آن حاج محمد رضا طاهری، حسین طاهری و امیرطلا به ذکر مصیبت پرداختند.
در ادامه می توانید، مهمترین نکات مطرح شده توسط استاد محمدی را بخوانید:
آیا کسی که صرفا فقط اسمی و شناسنامه ای مسلمان است اهل نجات است؟ خیر، مسلمانی که اعتقاد و باور قلبی داشته باشد، می تواند بگوید مسلمانم. اسلام یکی از مطهرات است یعنی اگر شما به آدم کافر با دست خیس دست بدی، نجاست دارد.
حضرت عبدالعظیم الحسنی می آمد خدمت امام هادی زانو میزد وعقیده اش را عرضه می کرد، خیلی ها الان در توحید مشکل دارند.
*امام حسین شب عاشورا خیلی تلاش کرد و حدود سی نفر را برگرداند، اگر نبوت را نفهمیدیم ولایت و امامت را نخواهیم فهمید، ولی فقیه هم را نمی فهمیم.
خدا اگر بخواهد به کسی خیر دهد در قلب او حب امام حسین(ع) قرار می دهد.
اگر زبان لا اله الا الله بگوید ولی قلب جای دیگری باشد این نفاق است، نفاق به هر شکلی بد است، خود امام حسین به بعضی ها گفتند یک روز شما در مقابل ما می ایستید.
اسلام در اصل سه بخش وجودی دارد: اسلام ،ایمان،یقین.اسلام بدون روح نجات دهنده ما نیست. ایمان باید وارد قلب ما شود تا معرفت پیدا کنیم و نجات یابیم.
اگر در جامعه امروز ما شب عاشورایی واقع شود، ما پای امام زمان خود میایستیم؟ چقد آماده هستیم در این خیمه بمانیم؟ تا کجا حاضرهستیم پای امام حسین (ع) بمانیم؟ بعضی ها تا روز عاشورا هم بودند، اما در نهایت فرار کردند.
زبان و دل اگر یکی نباشد انسان بیچاره است مخصوصا در عقیده.
آقا امیرالمومنین با دستان خودش به علامه امینی از حوض کوثر آب دادند، علامه امینی ثواب تالیف الغدیر را تقسیم کرده است با کسانی که بعد از صلوات والعجل فرجهم را بگوید.
ارباب لقمان به او گفت گوسفندی ذبح کن وبهترین عضو او را بیاور، لقمان زبان و قلب آن را آورد سپس گفت: برو بدترین عضو آن رابیاور باز هم لقمان زبان وقلب را آورد. سعادتمند کسی است که زبان و دلش یکی باشد و وای برکسی که زبانش چیز دیگری بگویید دل چیز دیگری.
غزلی که حاج محمد رضا طاهری خواند:
بکش به روی سر خسته ام پر خود را
بر این دو چشم، عبای معطر خود را
میان گریه کنانات رسیده ام شاید
به کربلا برسانی کبوتر خود را
به ما بهشت نوشتند ما نمی خواهیم
کنار خویش نگه دار نوکر خود را
کنار شانه لرزانتان چه می چسبد
به پای تو بگذارم شبی سر خود را
بصیرت است همین روضه و همین بیرق
گره زدیم تمامی باور خود را
حسین گفتن ما دست ما نبود از توست
بگو به زمزمه ذکر مکرر خود را
برای عمه تان نذر کرده ایم آقا
بیاوریم نفس های آخر خود را