۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۰۶
سخنان امام بعد از گفتگو با حر چه بود؟
راوی
چنین گفته که پس از مکالمه امام با حر ابن یزید آن جناب برخاست در میان
سعادت انتسابْ خطبه ای ادا نمود و شرایط حمد و ثنای الهی را به جای آورد و
جد بزرگوار خویش را بستود و درود نامحدود بر روان پاک حضرتش نثار نمود سپس
فرمود: ای گروه مردم! به تحقیق مشاهده می نمایید آنچه را که بر ما نازل
گردیده و به راستی که روزگار تغییر پذیرفته و بدی خود را آشکار نموده و
نیکی و معرفت آن باز پس رفته و در مقابل، شیوه تلخکامی و نامرادی شتابان و
بر استمرار است و از کأس روزگار باقی نمانده مگر دردی از آن در ته پیمانه
حیات و از گلستان عیش بجز خار و زمین شوره زار بی آب و گیاه. آیا نمی بینید
که حق را کسی معمول نمی دارد و احدی از باطل نهی نمی نماید؟ نتیجه این
وضعیت این است که مومن راغب می گردد به ملاقات پروردگارش به طریق حق و به
درستی که من مرگ را نمی بینم مگر سعادت و نیکبختی و زندگانی را با ستمکاران
الا دلتنگی و سستی.
حر در دوراهی آزادگی و اسارت
اما
یکی از تأثیرگذارترین صحنه های حماسه حسینی توبه حر بن یزید ریاحی و تأثیر
سخنان امام حسین(ع) بر او است. بعد از سخنان امام است که یکی از مهاجران
وقتی حالات حر را می بیند به او می گوید امر تو مرا به شک انداخته! در هیچ
موقفی به این طور تو را ترسان و لرزان ندیده بودم. اگر از من می پرسیدند
شجاع ترین اهل کوفه کیست من تو را می گفتم. این چه حالت است که در تو می
بینم؟ حر گفت: نه چنین است که تو خیال کرده ای. من جان خودم را در میان
بهشت و دوزخ می بینم و نخواهم جهنم را اختیار کرد اگر قطعه قطعه بشوم و
سوخته بشوم.
به طرف حضرت روانه شد اما از بس گناهش بزرگ بود خودش هم
امید نداشت که از او حضرت بگذرد. چون دل اولیای خدا و اهل بیت رسول خدا را
ترسانده بود لرزانده بود طوری دور حضرت را گرفته بود با لشکرش که حضرت مثل
اسیری بود در میان او و لشکرش. این بود که در بین راه به طرف حضرت که می
رفت دست هایش را بر سر گذاشته عرض می کرد اللهم الیک انبت فتب علی، فقد
ارعبت قلوب اولیائک و اولاد بنت نبیک/ خدایا! خدایا! خدمت تو انابه آورده
ام. توبه ام قبول فرما. پس به تحقیق دل های اولیای ترا و اولاد دختر رسول
تو را ترساندم. اما عبای خودش را بر سر کشیده طوری آمد که حضرت او را
نشناسد. آمد به همان قسم خود را بر سر قدم های غریب کربلا انداخت. خاک قدم
های حضرت را متصل می بوسید و سرش را بلند نمی کرد. حضرت فرمود ارفع رأسک یا
شیخ! من انت؟ عرض کرد من آن کسی هستم که تو را نگذاشتم برگردی به مدینه.
والله نمی دانستم که این ملاعین این طور با تو خواهند کرد. الان توبه کرده
ام. توبه ام قبول است یا نه؟ ترسش از آن بود که مبادا توبه اش قبول نشود.
اما حضرت به او مژده قبول توبه اش را داد.
پی نوشت ها:
(سوگنامه کربلا – متن کامل لهوف سید ابن طاووس و مقتل شوشتری – روضه های حضرت آیت الله شیخ جعفر شوشتری)
منبع:شبستان
211008