۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۲ : ۲۱
عقیق: روزهای نخستین که پا به جبهه گذاشتم عضو لشگر محمد رسول الله(ص) بودم و مدتی هم به لشگر سیدالشهدا(ع) و تیپ 313 حر رفتم.
افرادی که در جبهه مداحی می کردند
تعدادشان محدود بود. حاج صادق آهنگران مداحی عملیات ها و قرارگاه ها را بر عهده
داشت و بقیه مداح ها در لشکرها و تیپ های مختلف مداحی می کردند تا به رزمنده ها
روحیه بدهند.
کار مداح این بود که احساسات بچه ها را
برانگیخته کند. روضه هایی که می خواندیم با فضای جبهه تطبیق می دادیم و این امر
باعث می شد که بچه ها با ایمان بیشتری در عملیات ها شرکت می کردند.
مناجات خوانی های نیمه شب هم فضایی در
جبهه ها درست کرده بود که آن فضا دیگر تجربه نمی شود. صدای گریه ها و ناله ها که
نیمه شب در سنگر ها می پیچید انسان را به یاد شب عاشورا می انداخت.
بچه ها با مناجات خمس عشر و توابین خیلی
انس داشتند. زیارت عاشورا صبحگاهی هم ترک نمی شد.
در نوحه ها نیز بیشتر از سبک های قدیمی
استفاده می شد. نوآوری هایی هم بود، آن موقع شاعر هم چندان نداشتیم که سبک های
جدید بگویند. بیشتر حال و هوای رزمنده ها بود که مجالس روضه را گرم نگه می داشت.
اشک کار می کرد به جای سبک. این تکلف هایی که امروز دامنگیر مداحی ها است در جبهه
نبود. مداح و مستمع مثل هم بودند با یک لباس خاکی یک می خواند و یکی گریه می کرد.
بارها شاهد بودیم که شهید غلامعلی رجبی
خودش می خواند و خودش هم گریه می کرد. بچه ها کار مداح را راحت کرده بودند. رقت
قلبی که در رزمندگان بود و شوق وصل به اباعبدالله(ع) و رفقای شهیدشان فضا را به
گونه ای کرده بود که نیازی به خواندن روضه های سنگین نبود. همین که شروع به خواندن
می کردیم بچه ها گریه می کردند.
رزمنده ها با روضه حضرت ابوالفضل(ع)خیلی
انس داشتند. در شب های عملیات بچه ها در حالی که سربند بسته بودند سلاح ها را برمی
داشتند و به صف می شدند.
بعد فرمانده صحبتی می کرد و ذکر و توسل و
روضه بود. بیشتر هم روضه وداع امام حسین(ع) خوانده می شد. چند لحظه هم سینه می
زدیم.
عزاداری در شب های عملیات فرق می کرد.
چون همه احساس می کردند که ممکن است لحظه آخر باشد.یک هیئت در جبهه ممکن بود هر جا
و هر لحظه برگزار شود. گاهی پنج، شش نفر دور هم در یک سنگر جمع می شدند و برای
خودشان می خواندند و گریه می کردند. گاهی هم برای یک لشگر هیئت می گرفتیم. اوج
مداحی ام در جبهه بود.
اکنون که می خواهم بخوانم هر وقت که یاد
جبهه و به ویژه برادر شهیدم عباس پوراحمد می افتم سوز خواندیم بیشتر می شود و دلم
هوای جبهه می کند.
منبع:خیمه
211008