کد خبر : ۷۹۳۸
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۸
پاي درس اخلاق استاد جاودان

اگر زلزله هم بيايد تا خدا نخواهد اتفاقي نمي‌افتد/ خدا به اندازه گراني روزي مي‌دهد

دوستمان گفت در خدمت حاج آقای حق شناس، داشتیم در همین خیابان خودمان می رفتیم، یک کامیون بار ایستاده بود...
عقیق: حجت‌الاسلام محمدعلی جاودان از اساتید اخلاق تهران گفت:
 
 
امام کسی است که سرمشق اعتقاد، اخلاق و عمل آدمیان است

بزرگان می فرمایند: امام، آن کسی است که در باطن عالم حرکت همه صاحبان حرکت به سوی کمال را پیشوایی و مدیریت می کند. امام یک مقام ظاهری دارد و آن این است که وقتی ایشان در جامعه انسانی حضور دارد، مردم باید تمام اعمال و رفتارشان را سرمشق دینشان بدانند.

 قدیم‌ها که در مدرسه ها خط می نوشتند، نمی دانم حالا هست یا نیست. آن وقت ها که خط می نوشتند، بچه ها پیش معلم می رفتند و معلٌم سر صفحه یک خط صحیح می نوشت و بچه ها باید عین آن خط را تا پایان صفحه از روی آن تقلید کنند. آن خط را که مثلا خط صحیح و کامل بود، سرمشق خودشان قرار دهند.

این در جامعه بشری، عمل امامت است. امام کسی است که سرمشق اعتقاد، اخلاق و عمل آدمیان است. سرمشق اعتقاد هستند، باید انسان همانند امام، معتقد باشد. امامان سرمشق اخلاق هستند و آن جور که آنها اخلاق دارند، مردم هم پیروی کنند و همان جور اخلاق و سرمشق عملی داشته باشند. مردم در نمازشان آن جور نماز بخوانند که امام می خواند و در روزه آن جور روزه بگیرد که او می‌گیرد، در حج آن جور به حج بروند که او می‌رود. مثل اینکه شما رساله را می‌گذارید، آنچه که در رساله در مورد مناسک حج نوشته عین آن عمل می‌کنید.

حالا عمل امامان عین آن چیزی است که در رساله آمده است. در رساله به صورت نظری و کتابت آمده است، در شخص امام، عین عمل را می بینید. نگاه می‌کنید مثلا می بینید که ایشان وقتی به بیت آمد، رفت و طواف کرد. از کجا شروع کرد؟ از حجرالاسود شروع کرد. هفت دور طواف کامل کرد. وقتی برای بار هفتم به حجرالاسود رسید، گذشت، بیرون آمد. دیگر ادامه نداد. مثلا دو تا قدم هم ادامه نداد. وقتی به حجرالاسود رسید، از حجر گذشت، بعد رفت. بعد چکار کرد؟ بلافاصله برای نماز رفت پشت مقام حضرت ابراهیم علیه السلام ایستاد.

 شما می گویید من دیدم. در روایات ما این جوری است که من دیدم. همراه امام بودم. این جوری هفت دور طواف کردیم. بعد از اینکه طواف کردیم، از مطاف بیرون آمدیم، به جانب مقام رفتیم. پشت سر مقام ایستادیم. در رساله آمده است که مقام را مثل امام جماعت قرار دهیم. چرا پشت سر امام جماعت برای نماز می ایستیم؟ مقام حضرت ابراهیم علیه السلام یک سنگی است که دو تا جای پای حضرت ابراهیم علیه السلام در آن منقوش است. اگر شخص امام را دیدی و اگر یک راوی درستی این را نقل کرد، شما عین این عمل می‌کنید.

این مقام ظاهری امام است که سرمشق، الگوی عمل و اخلاق و اعتقاد اسلام است. آن حرفی هم که عرض کردیم در باطن عالم هر کس کاری می‌کند و در اثر کاری که کرده است به کمالی می‌رسد. چه کسی در اثر کارش به کمال می رسد؟ چه کسی نماز می خواند و با نماز به کمال می‌رسد؟ اگر این گونه بود که ما همه الان در عرش بودیم.


تا خدا نخواهد طوری نمی شود پس چرا ترسیدی؟

اگر این نمازهایی که خواندیم ما را به کمال رسانده بود، ما الان در عرش بودیم. اگر تا به حال کاری کرده بودی، با عمل تکانی خورده بودی، خب بارک الله. بعد از آن هم ممکن بود، اما مثلا از زمان بلوغ تا سن 28 سالگی آقا نمازهای ما کاری کرد؟ تکانی داد؟ نه. هیچ امید بهتری در حق ما وجود ندارد.


امام بوده است که دستش را گرفته و برده است

در هر صورت اگر کسی عملی کرد، در اثر عمل به کمال رسید، این امام بوده است که دستش را گرفته و برده است. این هم در باطن عالم است. همه کسانی که به کمال رسیده‌اند، در ظلّ و سایه امام زمانشان به کمال رسیده‌اند. آن ظاهر است، این باطن است. خب، آن اعمالی که ما در ظاهر از امام دیدیم، بنا بود آن عمل ایشان برای ما سرمشق باشد، بنا بود آن عمل برای ما الگو باشد، شما اگر طبق الگو عمل می‌کردید که ثمر داده بود. ثمر دادنش چه چیز است؟ من باید با عمل به یقین برسم. با اعمال خوبی که انجام می‌دهم. با همین نمازی که دارم می‌خوانم، با نماز باید به یقین برسم. حالا نمونه عرض کنم برای اینکه معلوم شود چیزی نیست.

می گویند مرحوم آیت الله آقای قاضی طباطبایی داشتند درس می گفتند حالا ده نفر یا پانزده نفر از شاگردانشان هم در محضر ایشان نشسته بودند. پشت سر ایشان خانه قدیمی کهنه ای بوده. پشت سرش یک کاروانسرایی بود. یک کاروانسرای قدیمی. این کاروانسرا سقف‌ها و ساختمانش ریخت. خب وقتی که این ساختمان مثلا قدیمی نسبتا بزرگ فرو بریزد، صدا می کند. این زمین می‌لرزد. وقتی که این ساختمان ریخت، زمین لرزید و صدا کرد.

همه شاگردان از ترس اینکه زلزله آمده از اتاق فرار کردند. بعدا دیدند نه، زلزله ای نبوده. دوباره به اتاق برگشتند، دیدند ایشان نشسته. همانطور نشسته اند که سابقا تکیه کرده بود. مثلا حالا بالای اتاق یا پایین اتاق هر جایی که نشسته بود، از جایش تکان نخورده است. این شاگردان دو مرتبه آمدند سلام و سلام. ایشان فرمود: سلام علیکم. اگر اهل توحید هستی، اگر تو موحد هستی، چرا از ریزش ساختمان ترسیدی؟

کسی که اهل توحید است، کسی که موحد است، ساختمان ریخت که ریخت به من چه ربطی دارد؟ وقتی ساختمان ریخت، تا خدا نخواهد که کاری نمی تواند بکند. اگر اینجا زلزله آمد، خب تا خدا نخواهد که طوری نمی شود. پس چرا ترسیدی؟ این طوری است اگر کار انسان، ثمر بدهد، یک چنین یقینی پیدا می‌کند. ثمره این است که کار آدم درست باشد. اگر کار آدم درست بود، ثمر می‌دهد. ثمر این کار یقین است. دیگر از چیزی نمی ترسد.


مگر می شود که آدم بندگی کند و ثمر ندهد؟

دوستمان گفت در خدمت حاج آقای حق شناس، داشتیم در همین خیابان خودمان می رفتیم، یک کامیون بار ایستاده بود، یک بار سنگین از آن بالا پایین افتاد. دو متر، سه متر بلندی بار است. از آن بالا درست جلوی پای ما افتاد. من به عقب پریدم. داد و بیداد کردم. فرمود: چرا ترسیدی؟ هیچ طوری نمی شود. برویم.

 این نتیجه یقین آدم است. یقین نتیجه عمل درست آدم است. یعنی عمل را درست انجام دادید، یقین پیدا می‌کنید. خیلی قیمتی است که آدم یقین داشته باشد و از چیزی نترسد. آن دورانی که حاج آقای حق شناس بودند، گرانی وجود داشت فرمودند: روزی رسان که خدا است، اگر گران شد، به اندازه گرانی روزی می‌دهد.

اگر گرانی به وجود آمد، ما بترسیم؟ ما که می ترسیم. اگر ما می ترسیم، نشان می دهد که آنچه که تا به حال کرده ایم، ثمر نداده است. مگر می شود که آدم بندگی کند و ثمر ندهد؟ نمی شود. اگر طبق الگو، این خط را شما طبق آن سرمشق نوشته باشید، می‌گویند به به! بارک الله. خیلی خوب نوشتید. عین خطـّ معلـّمت نوشتید. شما دیگر معلم هستید. شما دیگر به استاد نیازی ندارید.

اگر آدم خوب بنویسد و اگر عمل خوب انجام دهد، نماز خوب بخواند، نماز خوب ثمر می‌دهد. در شبهای بیست و سوم ماه رمضان یک ذکری است، شما هزار بار سوره قدر را بخوانید، صبح، یقین به بار می آید. رفقای ما خوانده بودند، آنجایی که در همین احیاء ها با هم مشغول بودیم من هم بودم. هیچ خبری نشد. دستور خواندن سوره قدر کم نیست ها! آن دستور اشکال ندارد. آن دستوری که دادند، اشکال ندارد. باز از حاج آقا حق شناس عرض کنم. می فرمود: من سوره واقعه را شبها نمی‌خوانم. چون اگر بخوانم این خانه پر از پول می‌شود. نمی خوانم. ما حاضریم خودمان را بکشیم صد بار تا صبح سوره واقعه را بخوانیم، یک مقدار پول دستمان بیاید. خب چکار کنیم؟ اگر آدم بخواهد عملش درست دربیاید، باید خودش درست شده باشد. خب، اگر چاقو درست و تیز است می بُرد. وقتی تیز نیست، نمی بُرد. مدام خودم را می‌کشم که با این چاقوئی که لبه‌اش خراب شده است، بـِبُرم، اما نمی شود. باید آدم درست و درمان باشد، آن وقت عملش درست و درمان می‌شود. اگر عملش درست و درمان شد، پس نتیجه می دهد.

من مرتب عرض می‌کنم، به خودم هم عرض می‌کنم. نه خودم فرقی می کنم نه شما فرقی می کنید. اگر آدم درست بشود. بین ما و درستی هزار فرسنگ فاصله است ها! بین ما و درست شدن خودمان هزار فرسنگ فاصله است. یک راه نزدیک وجود دارد که سخت است. من مکرر به بعضی از دوستان عرض می کردم که کسی جرأت نمی کند چنین حرفی بزند. عرض کند که خدایا من برای درست شدن حاضرهستم.

منبع: خبرگزاری دانشجو
211001

ارسال نظر
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
علیرضا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۵:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۹
0
0
سلام : ممنون ، بسیار مطلب عالی بود- اجرکم عندالله
نرگس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
0
0
سلام..مرسی از مطالبتون.با کارهای خوب انسان سرنوشت حتمی انسان تغییر می کنه؟
شما به سرکتاب با قرآن اعتقاد دارید؟که آینده رو پیش بینی می کنن؟لطفا جوابشو به ایمیلم بدیدومنتظرم
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین