۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۰ : ۱۷
بسیار دشوار است برای مصاحبه ای که همه اش تیتر است، تیتر انتخاب شود، مصاحبه با حضرت استاد حسین انصاریان آنقدر زیبا و جذاب بود که عبور چندباره عقربه ساعت هم ما را خسته نکرد، این بار قرار بود گفتگویی متفاوت با جناب استاد داشته باشیم، اگر چه دوست می داشتیم از حال و هوای دهه شصت و دوستان شهیدش بشنویم، اگرچه مایل بودیم از حسینیه همدانی ها و شب های قدرش بشنویم و خیلی مسائل دیگر، اما این بار سفرهای خارجی استاد ما را به میز مصاحبه کشانده بود، موضوعی که باعث شد تبلیغ در عرصه بین الملل را از اساس به گفت گو بنشینیم، مصاحبه ای که در آن از جهانی شدن و جهانی کردنِ اسلام از آغاز تا کنون شنیدیم و بعضا با مطالب جالب از سوی استاد خنده بر لبانمان می نشست و یا با شنیدن خاطراتی از تشرف به تشیع، شخصیت های متفکر و اندیشمند به وجد می آمدیم. مطالعه تمام این گفت و گو را به همه آنهایی که دلشان برای مکتب اهل بیت علیهم السلام و توسعه آن می تپد پیشنهاد می کنیم.
* اگر بخواهیم مصداقی وارد فعالیتهای شما در عرصه بینالملل بشویم، حضور یک روحانی در مجامع علمی، فرهنگی، دینی و حتی در میان عموم مردم در کشورهای مختلف چه تأثیراتی دارد؟ مثلاً امسال که قبل از ماه مبارک رمضان به مالزی رفتید، چطور بود؟
ببینید در مالزی اینطور که من به دست آوردم، شیعه را بهعنوان یک بدنه اسلام نمیدانند؛ کاری که خدا به من توفیق داد، در سه دانشگاه مالزی با رؤسا و معاونین دانشگاهها ملاقات داشتم؛ با ظرافت توانستم به رؤسا و معاونان این دانشگاهها بقبولانم که شیعه مکتبی الهی است، و به لطف خدا یک سد عظیم علیه تشیع در مالزی را شکستیم.
من حتی با این لباس در نماز جمعه اصلی مالزی یعنی مهمترین مسجد و نمازشان شرکت کردم، با همین لباس در صف اول نماز جمعه کوالالامپور نماز خواندم؛ همچنین با پادشاه مالزی و همینطور ماهاتیر محمد ملاقات داشتم.
حدود بیست دقیقه هم با امام جمعهاش صحبت کردم و به او گفتم، بسیار خوشوقتم که شما در حمد و سوره بسمالله را بلند گفتید و در سوره هم بسمالله گفتید و بدون دست بسته نماز خواندید؛ به او گفتم بسیار نماز درستی خواندی و نماز خوبی خواندی؛ یعنی این نماز، همان نمازی است که اهلبیت علیهمالسلام میخواهند و یک مقدار هم راجع به شیعه با ایشان صحبت کردم.
طی مدت حضور در مالزی نزدیک به هفت سخنرانی برای ایرانیهای مقیم مالزی داشتم که به خواست و لطف خدا به اذعان افراد مقیم، جلسههای خوبی بود و میگفتند در طول سال بهجز عاشورا، اینقدر جمعیت نمیآمد. حتی برخی افراد از شهرهای با فاصله هفتاد یا هشتاد کیلومتری میآمدند.
* در ملاقاتهایی که با غیر ایرانیها داشتهاید، نوع پرسشهای آنها راجع به مکتب اهلبیت علیهمالسلام در چه حیطهای است و ما برای پاسخ به شبهات احتمالی، به چه علومی باید مجهز باشیم؟
ما باید به عقاید شیعه مسلط باشیم. باید از اصول شیعه و از کتب اصلی شیعه خبر داشته باشیم و از آنها بخواهیم که حداقل ده تا کتاب شیعه مانند المراجعات سیدشرفالدین، الغدیر علامه امینی، کتابهای ترجمه شده شهید مطهری و این نوع کتابها را مطالعه کنند؛ یعنی ما باید بلد باشیم چه نوع کتابهایی را به اینها ارائه دهیم که ایجاد بحث نکنند.
* چه آفتهایی میتواند طلبهای را که برای تبلیغ به خارج از کشور میرود، تهدید کند؟ و در قم چه کاری باید انجام دهد که از گزند تهدیدها در امان باشد؟
من این را به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی گفتم، به شما هم عرض میکنم و با کمال تواضع به تمام مراجع و مراکزی که دستاندرکار فرستادن افراد به خارج هستند عرض میکنم.
ما باید عالم هنرمند بفرستیم. اگر آخوندی که هنر جذب ندارد، هنر رفاقت ندارد، هنر ارتباط ندارد، بفرستیم، بسیار ضرر دارد و فرستادنش حرام است؛ اگر عالم بیهنر بفرستیم، عالمی که اخلاق ندارد، عالمی که چهره جذابی ندارد، عالمی که هنر ارتباط برقرارکردن ندارد، عالمی که از کار زود خسته میشود، بازهم ضرر دارد.
در ایتالیا که بودم، به من گفتند، یک کسی را فرستاده بودند برای سهشب احیاء، یک شبش را که برگزار کرد، مجبور شدیم تعطیلش کنیم. چرا؟ برای اینکه شب نوزدهم، مسائلی را مطرح کرده بود که قابل قبول برای نود درصد پای منبریها نبود. لذا اگر میفرستند، ضابطهای بفرستند و رابطهای نفرستند، که والله حرام است.
من با کمال تواضع عرض میکنم که نمیگویم عالم و هنرمندم، اما بیهنر هم نیستم. در پاریس با کشیش یک کلیسا ملاقات داشتیم، مریض هم بودم ولی نگذاشتم بفهمد مریض هستم . با این که درد میکشیدم، خیلی با نشاط مقابلش نشستم، گفت من سؤالاتی راجع به مکتب اهلبیت علیهمالسلام دارم، کشیش باسوادی بود. به او گفتم مکتب اهلبیت علیهمالسلام بر اساس این چند اصل استوار است: علم، دلیل، محبت، حوصله و صبر و بردباری و حکمت.
چهار ساعتی که با او صحبت کردم و سؤالهایش تمام شد، دستش را دو طرف کاناپه گذاشت و هنگام نیمخیز شدن گفت: آقای انصاریان! من دارم از روی این کاناپه، شیعه بلند میشوم و در دل خودم اسمم، را محمد گذاشتم؛ الان به شما قول قطعی میدهم هر کسی از طریق کلیسا در پاریس با من ارتباط داشته است، دارم میروم با مکتب اسلام و اهلبیت علیهمالسلام آشنایشان کنم
سه بار من را بغل گرفت و بوسید و تا دم در رفت و دوباره برگشت و من را بغل گرفت و گفت: مثل اینکه قدرت خداحافظیکردن با شما را از دست دادهام! این نتیجه حوصله و صبر بود؛ لذا مبلغانی را که میفرستند، باید خیلی حوصله داشته باشند. از سوی دیگر، به اصول الهی و جریانات کفر جهانی آشنا باشند . یعنی هم آگاه به زمان باشند و هم بدانند چگونه حرف بزنند و چگونه شیعه را ارائه بدهند که مخاطبان بپذیرند.
* باز هم خاطرات اینچنینی دارید بفرمایید؟
در همان سفر، یک فردی استاد برجسته فیزیک هستهای در دانشگاه بود. در جلسهای به من گفت که سی سؤال راجع به دین دارم. گفت من میخواستم اسلام را انتخاب کنم، رفتم عربستان، در شهر مدینه 5 عالم را که یک لجنه بودند معرفی کردند، اتفاقاً وقت نهار بود و از آنجایی که از زمان تولد تاکنون چپ دست بودهام، قاشق را با دست چپ برداشتم که آنها با عصبانیت و با تلخی گفتند بگذار زمین و با دست راست غذا بخور، شما باید دست چپت را قطع کنی که راست دست بمانی!
بعد از آن ماجرا به خودم گفتم من دین نمیخواهم! اما حالا آمدم ببینیم شما که پیرو مکتب اهلبیت هستی، چه میگویی؟ گفتم سی سؤالت را بپرس.
* این سی سؤال را در مدینه هم پرسیده بود؟
همهجا پرسیده بود، از الجزایریها پرسیده بود، از دیگران پرسیده بود. سی سؤالش درباره توحید و قیامت و احکام و اخلاق بود. حدود پنج ساعت طول کشید، من سی سؤال او را جواب دادم، بلند شد، بنده را بوسید و گفت: من تشیع را با کمال وجود قبول کردم و من در ملاقاتهای خودم با علمای فرق اسلامی، نمونه تو را ندیدم. چقدر حوصله! چقدر محبت! تو 5 ساعت با کمال محبت و با بردباری و اخلاق من را تحمل کردی.
فیلم این دیدار هم موجود است. او شیعه شد و این جالب است که از من پرسید حال که شیعه شدم؛ دعایم مستجاب میشود، گفتم بله؛ گفت من یک دعا میکنم، ولی میدانم خدا این دعا را مستجاب نخواهد کرد!!
گفتم خداوند که قدرتش محدود نیست، خدا محبت بینهایت است. گفت من درخواستم خارج از محدوده است! گفت من میخواهم از خدا بخواهم آخرین کسی که در دنیا بمیرد تو باشی! تو زنده باشی تا همه بیدینها دیندار شوند! این مسئولیت عظیم حوزه است که عالم هنرمند بفرستد. یعنی چه عالم بیهنر و چه هنرمند بدون علم، هر دو ضرر دارد.
* چطور باید چنین افرادی را تربیت کرد؟
باید برای طلاب کلاس تشکیل دهند و افراد مجرب، تجربیات خودشان را به آنها منتقل کنند. تجربه هم تنها با تدریس حاصل نمیشود.
بنابراین، حوزه باید کلاس تشکیل بدهد و به طور فشرده جریانات جهانی را به طلاب انتقال دهد که در جهان چه میگذرد و علیه اسلام چه میگذرد و ما باید چکار کنیم .لذا کلاس جهانشناسی روز، برایمان واجب است.
* از سفرتان به ترکیه و خاطرات تبلیغی در آن دیار بگویید.
ترکیه 22 میلیون علوی دارد. میدانید که علویها نماز نمیخوانند و روزه نمیگیرند و به هیچ چیز از اسلام هم عمل نمیکنند!! در حالی که قبلاً شیعه دوازده امامی بودند. قضیه هم از این قرار است که در هجومی که دولت عثمانی به شیعه میکند و علمایشان را میکشد، اجداد این علویهای کنونی همه فرار میکنند و یک قرن طول میکشد تا آن آتش تعصب عثمانیها فروکش کند و در طول این مدت، اینها همهچیز را یادشان میرود بهویژه آنکه علمایشان هم کشته شده بودند. اینها (علویها) الان آمادگی بسیار عالی دارند برای اینکه ما اینها را به تشیعی که پدرانشان داشتند برگردانیم.
* و دولت ترکیه مقابل این روند قرار دارد، یعنی راضی است که علویها، علوی بمانند اما شیعه نشوند!
البته شیعه خیزش خوبی در ترکیه داشته و مستبصر زیاد داریم. یک جلسه مرا برای مستبصرین دعوت کردند سخنرانی کنم، سالن کاملاً پر شده بود و یک عده ایستاده بودند.
اما در خصوص علویها در ذاتشان نگاه کردیم دیدیم اینها عارفمسلک هستند، یعنی این مذاق عرفانیت نگذاشته که این 22 میلیون نفر به وهابیت گرایش پیدا کنند چنانچه خود اهالی سنی ترکیه هم وهابیت را نپذیرفتند.
کتاب عرفان اسلامی این حقیر که 15 جلد است، در حقیقت یک دوره اخلاق اسلامی و یک دوره احکام الهی به زبان عرفان است. من پیشنهاد دادم اگر ما همه این مجموعه و یا خلاصهاش را به زبان ترکی استامبولی ترجمه و با رؤسای علویون پیوند برقرار کنیم و این را به علویان برسانیم، امید هست که یک خیزش شدیدی در علویون ترکیه به جانب تشیع عملی برداشته شود ولی خوب این ترجمه نیاز به پول سنگین دارد که اگر خدا برساند میتوانیم در بخش عظیم از علویون ترکیه نفوذ کنیم.
* در ترکیه با شخصیتهای دینی اهل سنت مثلا رئیس سازمان دیانت یا بقیه دیدار نداشتید؟
در آنجا با مفتی اعظم ترکیه ملاقاتی داشتم که یک ساعت طول کشید و خیلی ملاقات خوبی بود. به مفتی اعظم استامبول گفتم که دوست دارم علت شیعه بودن ما را از ما بپرسد. گفت خودتان بفرمایید.
جلد اول تفسیر فخر رازی را آوردم و باز کردم، در بحث بسمالله که فخر رازی میگوید: چند مکتب در بسمالله فتوا و حکم دادهاند. رفتم دنبال نماز حضرت علیبن ابیطالب علیهالسلام که همراه با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده است تا ببینیم ایشان در نماز با بسمالله چهکار میکرده، دیدم علیبن ابیطالب علیهالسلام، بسمالله را در تمام نمازهایش میخوانده و بلند هم میخوانده، من به همان سیره علی نماز میخوانم.
فخر رازی بعد این جمله را نوشته که، «من اتخذ علیاً امامه فی دینه و دنیاه فقد استمسک بالعروةالوثقی». گفتم آقای مفتی! ببینید شما به ما مدرک واقعی دادید که هر که علی را در دین و دنیایش امام خود قرار دهد به ریسمان محکم خدا چنگ زده است. اصلاً مبهوت ماند.
* قطعاً سفر شما به ایتالیا و واتیکان که اخیرا انجام شد با خاطرات خوبی همراه بوده است. نکتهای به یاد دارید؟
روز یکشنبه بود و از من خواستند، بعد از سخنرانی کاردینال، در جمع مردم که به کلیسای حضرت مریم ایتالیا آمده بودند، سخنرانی کنم، حدود 40 دقیقه فرهنگ مسیح و مریم را از طریق قرآن و روایات خودمان توضیح دادم و ثابت کردم که در این جهان مکتب اهلبیت علیهمالسلام است که با فرهنگ مسیح و مریم در ارتباط است و اینهایی که ما داریم شما در کتابهای خود ندارید .
بعد یک قطعه اخلاقی از حضرت مسیح در سه بخش گفتم، که اینها بالای 40 ثانیه کف میزدند و این کاردینال جلوی این هزار نفر با من دست داد و خم شد دست من را ببوسد، اجازه ندادم. بعد خودش پشت تریبون رفت و از برخورد و اخلاقم و به نظر خودش از علمم تعریف کرد.
همچنین جلسهای با کاردینال اعظم میلان داشتم. در آن جلسه مقایسهای کردم بین خانواده در اسلام و خانواده در غرب و از هم پاشیدهشدن خانواده در غرب را گفتم و پایدار بودن نظام خانواده در اسلام را بیان کردم. کتاب نظام خانواده در اسلام من در ایران سی بار چاپ شده و به 7 زبان هم ترجمه شده که ترجمه انگلیسیاش را به همین آقای پروفسور، کاردینال کلیسای میلان دادم که فهرستش را نگاه کرد خیلی برایش تعجبآور بود.
* در سفر واتیکان، گفتوگوی جالبی هم با کاردینال توران رئیس شورای پاپی واتیکان داشتهاید. ماجرای این گفتوگو و اتفاقی که بعدها به عنوان خبر در رسانهها منعکس شد، چیست؟
سال 89 در سفر به واتیکان به کاردینال توران که در دستگاه واتیکان چند مسئولیت دارد، گفتم، کلیسا متکی به مسیح و مریم است یا نمایشگاه است و یا منطقه گردشکری برای گردشگران؟ پرسیدم، نمایشگاه است؟!
گفت نه، گفتم محل گردشگری است؟! گفت نه، گفتم معبد است؟ گفت بله، گفتم برای عبادت خدا بنا شده است؟ گفت بله. گفتم در همین کلیساهای واتیکان متوجه شدم که گردشگران جهان و مردمِ خودتان با لباسهای نامناسب و خانمها و دخترها با دامنهای کوتاه وارد این کلیساها میشوند، اگر اینجا محل عبادت است این بدنهای نیمه عریان که شهوات مردان هشتاد ساله را هم تحریک میکند و همه را به فکر کار زشت و گناه میاندازد برای چیست؟
گفتم تمام مجسمهها و عکسهایی که از مریم زدید همه با حجاب است، پس چرا زنان و دختران و ناموستان همه ضد مریم هستند؟ بعد از دو هفته از این گفتوگو ما پاریس بودیم، شنیدیم که پاپ دستور اکید داده که تمام بازدیدکنندگانِ کلیساها و دختران و زنان باید با حجاب باشند. در شهر میلان هم که بودیم رفتیم کلیسای اعظم میلان، دیدیم که دم در کلیسا هیچ زن و دختری را نیمه عریان راه نمیدهند و کلاه و شنل سرتاسری میدهند که کل بدن را بپوشاند و بعد وارد شود.
خوب، این کار یک طلبه شیعه بوده که از قم بلند شده رفته و واتیکان و کاری کرده که پاپ را مجبور به فتوا کرده که حجاب را در معبد رعایت کنند.
از شرکت حضرتعالی در این گفتوگو ممنونم.
انشاءالله شما هم موفق باشید، مبلغان جهانی اسلام مانند شیخ احمد قمی و... را شناسایی و معرفی نمایید و علاوه بر زندهها، مردهها را هم بنویسید که برای طلبهها بسیار مؤثر است.
گفتوگو: حسن صدرایی عارف
منبع:حوزه نیوز
کدخبرنگار:212111
خیلی عالی بود
و مصاحبتون
مطالب اموزنده ای داشت
داستانهای واقعی استاد انصاریان مطالب را ساده تر و جذاب تر کرده بود
خدا بر توفیقات استاد انصاریان و همه ی عالمان عامل؛بیفزاید
به امید ظهور
خدا به ایشون و سایر همرزمانشون عمر با برکت بده
با آرزوی توفیق روز افزون