۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۱ : ۱۲
در جریان کربلا با فرد بزرگواری مواجه هستیم که تربیتیافته مکتب اهلبیت(ع) است و از زاویهای به کربلا نگاه میکند که زیبایی را نتیجه میگیرد و میفرماید «مارأیت إلّا جمیلاً»؛ زیرا برای زینب(س) سیر تربیت 6 ماهه یاران امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا تا رسیدن به «اعلی علّیّین» پررنگ جلوه میکند، اصحابی که بین آنها پیر و جوان و خردسال با آیین و مذاهب مختلف حضور داشتند. زینب(س) که تا حدود زیادی عالم به معارف قرآن بود، شاهد بود تربیتی که نوح(ع) توانست طی 950 سال رسالتش آن هم با عدهای معدود انجام دهد، برادر و امامش حسین(ع) توانست با سرعت بسیار فراتر از نوح(ع) در مدت کمتر از 6 ماه با عدهای بیش از عده اصحاب نوح(ع) انجام دهد. از این رو میبینیم که امام صادق(ع) در روایتی فرمودند: «سفینةالحُسَین أسرَعَ و أوسَع؛ کشتی حسین سریعتر و وسیعتر است».
به عنوان نمونه زینب(س) شاهد بود که تمام شهدای کربلا در تمام مراحل آزمون الهی، سرافراز بیرون میآیند و هر بار به معنای واقعی کلمه، با امام زمانشان تجدید بیعت میکنند. از سوی دیگر این بانوی مکرم اسلام شاهد دلدادگی و سر سپردگی اصحاب عاشورایی به امام حسین(ع) در روز عاشورا بود طوری که با وجود اشتیاق فراوانی که به شهادت در رکاب مولایشان و پیوستن به دوستان شهیدشان و رسیدن به لقای خداوند داشتند، بدون اذن امام پا به میدان نبرد نمیگذاشتند. این مسأله نه تنها در بزرگسالان بلکه حتی در نوجوانانی که قدم در مسیر شهات در مسیر اباعبدالله(ع) گذاشتند دیده میشود.
راوى میگوید نوجوانى که گویا صورتش چون پاره ماه مىدرخشید بیرون شد و به جنگ پرداخت، ابن فضیل ازدى ضربتى بر سر مبارکش فرود آورد و آن را شکافت، نوجوان با صورت به زمین آمد و صیحه زد: یا عمّاه. وَ صَاحَ یَا عَمَّاهْ؛ حسین(ع) با شتاب و خشم شیر به سوی میدان رفت و ضربت شمشیرى بر ابن فضیل وارد کرد و آن ملعون دستش را سپر جان کرد و شمشیر امام دستش را از آرنج قطع کرد. ابن فضیل فریاد زد و فریادش را لشکر شنیده و حمله کردند تا نجاتش دهند و بدن نوجوان زیر سم اسبها قرار گرفت تا شهید شد.
میگوید: بعد از فرو نشستن غبار جنگ، حسین را دیدم که بر سر پیکر قاسم بن حسن ایستاده و آن نوجوان از درد، پایش را بر زمین میکشید. در این هنگام امام فرمود: «دور باد از رحمت خدا آنان که تو را کشتند، آنان که روز قیامت جدّت با آنان مخاصمه کند؛ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیکَ جَدُّکَ وَ أَبُوکَ. بعد فرمود: «بر عمویت ناگوار است از این که او را بخوانى و او جوابت نگوید یا پاسخت را بدهد اما سودى برایت نداشته باشد؛ به خدا که این روزى است که دشمن او زیاد و یاور او اندک است». بعد نوجوان را به سینهاش گرفته و حملش کرد در میان شهداى اهل بیت قرار داد. (لهوف، سید بن طاووس، ص115)
شیخ
صدوق در نقلی دیگر میگوید پس از او قاسم بن حسن بن على به میدان رفت و
میگفت: لا تَجْزَعِی نَفْسِی فَکُلٌّ فَانٍ ** الْیَوْمَ تَلْقَیْنَ ذُرَى
الْجِنَانِ؛ ای جان من، بیتاب نشو که بالاخره همه فانی میشوند؛ امروز
قلههای بهشتها را میبینی. و سه کس را کشت و او را از اسب انداختند
(رضی الله عنه). حسین به راست و چپ نگریست و کسى را ندید سر به آسمان
برداشت فرمود خدایا مىبینى با پیغمبرزادهات چه میکنند؟ نَظَرَ
الْحُسَیْنُ ع یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ لَا یَرَى أَحَداً فَرَفَعَ
رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرَى مَا یُصْنَعُ
بِوَلَدِ نَبِیِّک. (الأمالی( للصدوق)، ص 163 المجلس الثلاثون).