۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۷ : ۱۴
عقیق:حضرت فاطمه (س) در آغوش پدری چون حضرت رسول اکرم (ص) و مادر بزرگواری همچون حضرت خدیجه (س) پرورش یافت. حضرت امام علی (ع) نیز سیزدهم رجب سال سیام عامالفیل در مکه دیده به جهان گشود.
پدرش ابوطالب، عموی حضرت محمد (ص) بود، پیامبر اسلام، او را از کودکی با خصلتهای نیکو و پسندیده آشنا ساخت.
امیرالمؤمنین (ع) از نخستین کسانی بود که پس از بعثت رسول الله (ص) به دین اسلام ایمان آورد و هماره در تمام مقاطع حساس و خطیر زندگی رسول اکرم (ص) همراه ایشان بود. او خاتمالنبیین را در انجام ماموریت و رسالت الهیشان یاری میکرد و لحظهای ایشان را در سختیها تنها نمیگذاشت.
حضرت فاطمه ۹ ساله، سرآمد بانوان قریش بود. ویژگیهای ممتاز ایشان سبب شده بود تا بسیاری از بزرگان و اشراف ایشان را از حضرت محمد (ص) خواستگاری کنند، اما رسول اکرم، هیچ کدام از آنان را شایسته همسری دخترشان نمیدیدند.
خواستگاری امام علی (ع)
ضحاک بن مزاحم نقل میکند، از حضرت امیرالمؤمنین (ع) شنیدم که در مورد مراسم خواستگاری از حضرت زهرا (س) میفرمود: موقعی که من نزد پیامبر خدا (ص) رفتم و آن بزرگوار مرا دید، خندید و فرمود: یا اباالحسن! آیا برای حاجتی که داری نزد من آمدی؟ من قرابت و سبقت در اسلام و یاری کردن خود را از آن حضرت و جهادهایی که در راه خدا کرده بودم، برای آن حضرت شرح دادم. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: یا علی! راست میگویی، مقام تو بالاتر از این است که تذکر دادی. گفتم: یا رسول الله! فاطمه زهراء را برایم تزویج نما. فرمود: یا علی! قبل از تو چند نفر از مردان، این تقاضا را داشتند، ولی هرگاه من به فاطمه میگفتم اظهار بیمیلی میکرد، شما چند لحظهای صبر کن تا من نزد او بروم و برگردم.
پیامبرخدا، نزد فاطمه (س) رفت. فاطمه (س) از جا برخاست و رداى پدر را گرفت. پس پیامبر خدا به او فرمود: على بن ابى طالب، کسى است که خویشاوندى و فضیلت و اسلامش را مىشناسى و من از خدا خواستهام که تو را به ازدواج بهترینِ آفریدگانش و محبوبترینِ آنان در نزدش درآورد و على از تو خواستگارى کرده است. چه نظرى دارى؟»
فاطمه (س) ساکت ماند و صورتش را برنگرداند و پیامبر خدا، کراهتى در چهرهاش ندید. پس برخاست، در حالى که مىگفت: «اللّه اکبر! سکوت او [نشانه] رضایت اوست.» پس جبرئیل (ع) نزدش آمد و گفت: اى محمد! او را به ازدواج على بن ابى طالب درآور که خداوند، این دو را براى هم پسندیده است.
عقدی که در آسمانها بسته شده است
حضرت امیرالمؤمنین (ع) روایت میکند: پیغمبر اکرم (ص) به من فرمود: یاعلی! گروهی از مردان قریش راجع به فاطمه (س) مرا مورد عتاب قرار دادند و گفتند: ما خواستگار فاطمه بودیم و تو نپذیرفتی، اکنون او را به علی بن ابیطالب دادی.
من گفتم: به خدا قسم، من فاطمه را از شما رد نکردم و او را تزویج ننمودم، بلکه خدا خواستگاری شما را نپذیرفت و فاطمه را برای علی تزویج کرد؛ زیرا جبرئیل بر من نازل شد و گفت: خدای تعالی میفرماید: اگر من علی را خلق نمیکردم از حضرت آدم به بعد، شوهری که شایسته فاطمه باشد در روی زمین نبود.
پیامبر گرامی اسلام (ص) ازدواج دخترش را بهسادهترین شیوه انجام داد تا برای همه جوانان سرمشق نیکویی باقی بماند. مهریه حضرت زهرا (س) ۵۰۰ درهم بود.
خواندن خطبه عقد
پیغمبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: یا علی! تو زودتر به مسجد برو و من نیز از عقب تو میآیم، تا در حضور مردم مراسم عقد را برگزار کنیم و خطبه بخوانیم.
امیرالمؤمنین (ع) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حرکت کرد. ابوبکر و عمر را در بین راه ملاقات کرد، آنها از جریان کار جویا شدند، گفت: رسول خدا دخترش را به من تزویج کرد، هم اکنون پیامبر در راه است تا در حضور جمعیت، مراسم عقد و خطبهخوانی را انجام دهد.
پیغمبر (ص) در حالی که صورتشان از سرور و شادمانی میدرخشید به مسجد رفتند و به بلال حبشی فرمودند: مهاجر و انصار را در مسجد جمع کن.
هنگامی که مردم جمع شدند، بر فراز منبر رفتند و پس از حمد و ثنا فرمودند: ای مردم آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و از جانب خدا پیام آورد که مراسم عقد ازدواج علی و فاطمه علیهماالسلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمین نیز آن مراسم را انجام دهم، و شما را بر آن گواه بگیرم. حضرت على (ع) را خواست و فرمود: یا على! پروردگار مرا امر فرموده که فاطمه را براى تو عقد کنم به ۵۰۰ مثقال نقره آیا راضى هستى؟ عرض کرد: یا رسولاللَّه! راضى هستم. همه حضار مبارک باد گفتند، سپس رسول الله (ص) به منبر رفتند و خطبه عقد را ایراد فرمودند.
پس از آن علی (ع) برخاست خطبهای ایراد کرد و فرمود: ای مردم! رسول خدا فاطمه را به عقد من در آورد و زرهام را از بابت مهر قبول کرد. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.
تصویر کمتردیدهشده از ضریح حضرت علی (ع) در نجف اشرف
جهیزیه حضرت زهرا (س)
از صورت جهیزیه حضرت زهرا (س) مىتوان به زندگى ساده و بیآلایش بانوى بزرگوار اسلام به خوبى پى برد. فرستادگان پیامبر (ص) از بازار بازگشت و آن چه براى حضرت زهرا (س) تهیه کرده بودند به قرار زیر بود:
ـ یک پیراهن به قیمت هفت درهم
ـ روبندهای به قیمت چهار درهم، شاید منظور از «خمار» روسری، مقنعه یا چادر باشد.
ـ یک قطیفه مشکی خیبری
ـ تختی که وسط آن را با لیف خرما بافته بودند.
ـ دو عدد تشک با روکشی از کتان مصری که یکی از آنها با لیف خرما و دیگری با پشم گوسفند پر شده بود.
ـ چهار بالش یا متکا، یا پشتی با رویهای از پوست حیوانات طائف که درون آنها از علف
ـ پردهای از جنس پشم
ـ حصیری بافت یمن
ـ یک آسیای دستی
ـ طشت مسی
ـ مشک آبی از جنس پوست
ـ ظرف مخصوص شیر که از جنس چوب میتراشیدند.
ـ ظرفی برای آبخوری
ـ سبویی سبز رنگ که در آن روغن، آرد یا چیزهایی دیگر نگهداری میکردند.
ـ دو کوزه کوچک سفالی
هنگامی که خرید آنها کامل شد، مقداری از اثاثیه را اصحاب رسول خدا (ص) حمل کرده به خانه رسول خدا (س) بردند. لوازم خریداری شده را به رسول خدا (ص) نشان دادند. پیامبر فرمود: خدا اینها را برای اهل بیت مبارک کند.
اولین سخن
رسول خدا (ص) صبح اولین روز عروسی وارد خانهشان شد و از داماد پرسید: همسرت را چگونه یافتی؟ امیرالمؤمنین (ع) در جواب عرض کرد: او بهترین یاور است بر اطاعت خدا.
آخرین سخن
آخرین ساعتهای عمر حضرت زهرا (س) امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (س) در آخرین ساعتها با هم خلوت کردند. حضرت زهرا (س) فرمود: پسر عمو! در طول عمر هرگز به تو دروغ نگفتم و خیانت نکردم و هیچگاه با تو مخالفت نورزیدم.
امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ فرمود: آری ای دختر پیامبر! معاذاللَّه که تو خلافی را مرتکب شده باشی. مرتبه خداشناسی و نیکوکاری و تقوا و خداترسی تو بالاتر از آن است که با من مخالفت کرده باشی. مفارقت از تو بسیار بر من سخت است.
زهراست، یادگاری نور خدای من
خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من
پرواز میکنیم از این خانه تا خدا
من با دعای فاطمه او با دعای من
ما نور واحدیم ، نه فرقی نمیکند
من جای او بتابم یا او جای من
مست تجلیات خداوندی همیم
من با خدای اویم و او با خدای من
یک طور حرف میزند انگار بوده است
در ابتدای خلقت و در ابتدای من
دنیا ! تمام آنچه که داری برای تو
یک تار موی خاکی زهرا برای من
کاری که کرد فاطمه کار امام بود
زهراست پس علی من و مرتضای من
ما یک سپر برای جهازش فروختیم
چیزی نبود تا که بمیرد به پای من
هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است
از من مگیر دلخوشی ام را خدای من
علیاکبر لطیفیان