کد خبر : ۹۶۵۸۴
تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۰:۱۷

زمانی که اساتید اخلاق نوید پیروزی انقلاب را به امام خمینی دادند

حاج شیخ عباس قوچانی خاطره‌ای عجیب در برخورد امام خمینی(ره) با مرحوم سیدعلی قاضی نقل می‌کند که حاکی از آینده‌نگری انقلاب اسلامی است.
عقیق:اندیشه آینده‌نگرانه و ژرف‌اندیشانه امام خمینی(ره) درباره انقلاب اسلامی و اهداف آن موضوعی است که نباید در وادی غفلت قرار گیرد. دغدغه‌هایی از به انحراف کشانیدن اندیشه‌های امام روح‌الله وجود دارد. امام خمینی(ره) به پیروزی انقلاب اسلامی به مثابه آغاز حرکتی دینی و الهی در راستای تحقق جهانی شدن اسلام و نیز تحقق حکومت حقه امام زمان(عج) در آخرالزمان می‌نگریستند و انقلاب را نقطه آغاز و زمینه‌ساز این امر عظیم معرفی می‌کردند و با همین تفکر دست به قیام علیه مزدوران عالم زدند تفکری که سالیان قبل و در عنفوان جوانی توسط اساتید عرفان و اخلاقشان از آن آگاهی یافته بودند. مرور این خاطرات انسان را به شگفتی وا می‌دارد که در ادامه بخش‌هایی از آن‌ها را می‌خوانید. 

زمانی که سید علی قاضی خبر از پیروزی انقلاب می‌دهد
حاج شیخ عباس قوچانی، از شاگردان آیت‌الله حاج سیدعلی قاضی خاطره‌ای عجیب از دیدار امام خمینی(ره) و آیت‌الله قاضی نقل می‌کند که بر اساس آن، آقای قاضی خبر پیروزی انقلاب اسلامی را به امام(ره) اطلاع می‌دهد. وی می‌گوید در این دیدار مرحوم قاضی همین طور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودند. بعد از این مدت ناگهان مرحوم قاضی رو کردند به من و فرمودند آقای حاج شیخ عباس (قوچانی) آن کتاب را بیاور. من به تمام کتاب‌های ایشان آشنا بودم، چون بعضی از این کتاب‌ها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم. تا ایشان گفتند آن کتاب را بیاور، من دستم بی‌اختیار به طرف کتابی رفت که تا آن وقت آن کتاب را در آن کتابخانه ندیده بودم.

 آقای قاضی فرمودند آن را باز کن. گفتم آقا چه صفحه‌ای را باز کنم؟ فرمودند هر کجایش که باشد. من هم همین طوری کتاب را باز کردم، دیدم که آن کتاب به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم. کتاب را که باز کردم، دیدم اول صفحه نوشته شده حکایت. گفتم آقا نوشته شده حکایت. فرمود، باشد بخوان. مضمون آن حکایت آن بود که «یک مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت می‌کرد. این سلطان به جهت فسق و فجور و معصیتی که از ناحیه خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد به تباهی دینی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد، عالم بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد.

این مرد روحانی هر چه آن سلطان را نصیحت کرد به نتیجه‌ای نرسید، لذا مجبور شد علیه سلطان اقدام شدیدتری بکند. پس از این شدت عمل، سلطان آن عالم دینی را دستگیر و پس از زندان او را به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد. بعد از مدتی که آن عالم در مملکتی که در مجاور مملکت خودش بود در حال تبعید به سر می برد آن سلطان مجدداً او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه (قبور ائمه اطهار) در آن بودند تبعید کرد.

این عالم مدتی در آن شهری که اعتاب مقدسه بود زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که این عالم به مملکت خود وارد شد و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمان آن مملکت به دست آن عالم جلیل‌القدر افتاد و به تدریج به مدینه فاضله‌ای تبدیل شد ...» مطلب که به اینجا رسید حکایت هم تمام شد. عرض کردم آقا حکایت تمام شد، حکایت دیگر هم هست فرمود: کفایت می‌کند، کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش.

حاج شیخ مجتبی قزوینی
آن موقع مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی نزدیک 70 سال داشتند ‏‎ ‎‏یکسری اطلاعاتی داشتند که گهگاهی از آن استفاده می کردند. مثلاً در ‏‎ ‎‏یکی از مسافرت ها از ایشان سؤال شد شما انقلاب را چطوری می‌بینید؟ ‏‎ ‎‏ایشان نظرش این بود که این انقلاب پیروز می‌شود و دولت سقوط ‏‎ ‎‏می‌کند و شاه سقوط می‌کند منتها بعد از سقوط شاه جنگی بین ایران و ‏‎ ‎‏اعراب وارد خواهد شد و این جنگ طول خواهد کشید و در آن جنگ ‏‎ ‎‏هم ایران پیروز خواهد شد‏‏.‏ ‏‏آن موقع ایشان ‏‏امام را ‏‏تعبیر به سید می‏‏‌‏‏کرد و به‏‏ ما گفت: ‏‏بالاخره سید ‏‎ ‎‏در این جریانات پیروز خواهد شد. ایشان این اطلاعات را قهراً به امام ‏‎ ‎‏منتقل می‌کنند.

آیت‌الله شاه‌آبادی
امام از طریق مرحوم آیت‌الله شاه آبادی هم از این ‏‎ ‎‏پیش بینی‌ها اطلاع داشتند. حاج آقا نصرالله شاه آبادی می‌فرمود: من ‏‎ ‎‏پیروزی انقلاب‏‏،‏‏ مساله جنگ و قضایای بعد از پیروزی انقلاب را خواب ‏‎ ‎‏دیدم. خدمت امام در نجف ‏‏رفتم، ‏‏وقت خواستم و خصوصی با ایشان ‏‎ ‎مطرح کردم. ایشان تبسمی کردند و فرمودند تمام این قضایا را مرحوم ‏‎ ‎‏پدر شما در زمان حیاتش به من گفته است. اینها یکسری مسائلی بوده ‏‏که ‏‎ ‎‏بین خودشان اطلاع داشتند، یک چیزهایی که در آینده اتفاق می افتد. 

آشیخ نصرالله خلخالی
 ‎‏یکی از بزرگانی که او هم جزء اوتاد بود نقل می‌کرد‏‏:‏‏ در نجف یک استاد ‏‎ ‎‏اخلاقی منحصر به فرد بوده است. امام در سن جوانی به حج و بعد از ‏‎ ‎‏سفر حج به عتبات عالیات مشرف میشوند. در نجف منزل آشیخ نصرالله ‏‎ ‎‏خلخالی‏‏ اقامت می‌کنند‏‏. ‏‏در آنجا ‏‏یک روز امام به درس اخلاق این عالم ‏‎ ‎‏می‌روند. آنجا استاد اخلاق می‌نشیند روی کرسی درس میگوید‏‏:‏‏ بسم‌الله ‏‎ ‎‏الرحمن الرحیم از تاریخ ایران می‌گوید که در ایران شخصی به نام ‏‎ ‎‏رضاخان مسلط خواهد شد و ظلم خواهد کرد و بعد پسرش می آید بعد ‏‎ ‎‏هم یک سیدی قیام می‌کند و جریانات انقلاب را مفصل نقل می‌کند و آن ‏‎ ‎‏محمدرضا پسر پهلوی را شکست می دهد و او هم فرار می‌کند و نظام ‏‎ ‎‏شاهنشاهی به وسیله او سقوط می‌کند؛ تمام قضایا را می‌گوید‏‏،‏‏ شاگردها ‏‎ ‎‏خیلی هاج و واج می‌شوند که این آقا خواب است، بیدار است چه ‏‎ ‎‏می‌گوید. درس که تمام می‌شود. می‌گویند آقا شما این حرف‌هایی که ‏‎ ‎‏امروز زدید خواب بودید، بیدار بودید، چه چیزهایی بود اینها که ‏‎ ‎‏می‌گفتید؟! ایشان می‌گوید من امروز درس را برای یک نفر گفتم و آن یک ‏‎ ‎‏نفر درس را گرفت و رفت. که بعد از درس هم امام بلند می‌شوند و عبا ‏‎ ‎‏به سر می‌کشند و به منزل مرحوم حاج شیخ نصر‌الله خلخالی می‌آیند. ‏‎ ‎‏منظور این است که اینها یک چیزهایی هست که قبلاً گفته شده است‏‏ و ‏‎ ‎‏امام از آنها اطلاع داشت ولی هرگز برای کسی بازگو نکرد.‏

پی نوشت:
پرتال امام خمینی(ره)
کتاب خاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پور

منبع:تسنیم



ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین