۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۸ : ۲۳
این شهدا به ندای امامی جواب دادند که فرمود "اگر امروز در سوریه و عراق با تکفیریها مبارزه نکنیم باید در همدان و کرمانشاه به مصاف دشمن خونخوار برویم." به همین علت است که جوانانی مانند "شهید مهدی عسگری" جسم و جان خود را به قربانگاه میکشانند تا سوخته، اسیر و شهید شوند ولی غیرت و مردانگی پایمال لگدهای تکفیر و استکبار نشود.
بهسراغ دلسوختگان مکتب زینبی(س) رفته تا لحظهای و گوشهای از مجاهدتهای مدافعان حرم را در زندگی بیان کنند تا سرمشق و الگویی برای نسلهای بعد شده و ثبت و ضبط شود.
شهید "مهدی عسگری" از شهدای مدافع حرم استان البرز متولد مرداد سال 1358 از روستای آوج شهرستان بوئین زهرا است که در راه دفاع از حریم اهلبیت(ع) و حضرت زینب کبری (س) در دومین اعزام خود در ماه رمضان سال 95 در شمال استان حلب روستای معراته به دست تکفیریها به شهادت رسید.
بخش نخست گفتوگو با "الهام مولایی" همسر شهید مدافع حرم "مهدی عسگری" را در ادامه بخوانید.
خودتان را معرفی و کمی از زندگی شهید عسگری و نحوه آشنایی و ازدواج با شهید بیان بفرمائید.
بنده الهام مولایی همسر شهید مدافع حرم "مهدی عسگری" و متولد مرداد سال 1363 دارای تحصیلات علوم تربیتی و سطح دو از حوزه علمیه هستم. شهید مهدی عسگری نیز در مرداد سال 1358 در روستای "آوج" از توابع شهرستان بوئین زهرا در خانواده مذهبی به دنیا آمدند.
شهید فرزند آخر یک خانواده پر جمعیت 14 نفر و آخرین پسر خانواده هستند. آقا مهدی دوران کودکی را در این روستا سپری کردند و بعد به دلایل کاری به شهرهای مختلف کشور مهاجرت میکنند. شهید عسگری علاقه زیادی برای خدمت به اسلام، انقلاب و ایران داشتند و به همین دلیل در سال 1376 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدند.
شهید عسگری بهدلیل مشکلات زندگی قادر به ادامه تحصیل نبودند و بعد از ازدواج با من در دانشگاه شرکت کرده و در رشته مدیریت در دانشگاه پیامنور فارغالتحصیل شدند. من و آقامهدی سال 1380 در یک محل زندگی میکردیم و شهید از افراد موثر و فعال در مسجد محل بودند و بنده برای بار اول که شهید را دیدم خیلی دوست داشتم با این فرد با ایمان زندگی کنم و آشنائیت از این جا شروع شد که من با برادرزاده آقامهدی دوست بودم و همین دوستی و آشنایی سبب شد مرداد سال 1385 با هم آشنا و عقد کنیم و در دی ماه همان سال مراسم عروسی گرفتیم.
نحوه برگزاری مراسم عقد و عروسی شما و شهید عسگری چگونه بود؟
در زمان ازدواج مهدی از نظر درآمد مالی ضعیف بودند و ازدواج ما بسیار ساده بود، حتی آئینه و شمعدان را هم نگرفته و مطابق معمول امروزه رسم و سنت زیادی در مراسم ازدواج من و شهید عسگری نبود. حلقه ازدواج ایشان چهار هزار و دویست تومان شد و مراسم عروسی بسیار ساده برگزار شد آنقدر ساده که شب عروسی شهید مهدی عسگری کت و شلوار پدرم را به تن کردند.
جالبتر این است که این مراسم ساده عروسی سبب شد که بعد از مراسم عروسی حتی ده هزار تومان هم برای مراسم عروسی بدهکار نشدیم. اول ازدواج من و شهید، ایشان در نیروی دریایی قشم مشغول کار بودند و یکسال به این شکل در رفت و آمد بین قشم و کرج بودند و در این مدت از یک ماه تنها 10 روز در اینجا زندگی میکردند و بارها من به آقا مهدی در طول این یکسال عرض کردم که من هم میخواهم با شما در قشم زندگی کنم ولی ایشان در جواب من گفتند "زندگی در جزیره قشم برای شما سخت است". یکی از معیارهای ازدواج من با شهید مهدی عسگری "شهادت" بود و در صحبتهای زمان ازدواج بارها گفتند که اگر زمانی جهاد باشد من هرجا که باشد باید بروم. این جسارت و شهامت آقامهدی به من غیرت ایشان را ثابت کرد.
شهید مهدی عسگری درباره شهادت و رفتن به سوریه برای دفاع از حرم به شما مطلبی بیان کردند؟
بهجرات در طول زندگی همواره منتظر شهادت ایشان بودم و این به این دلیل است که شهید عسگری انسان بیتفاوتی در مسائل جامعه و روزمره زندگی نبود. در سال 88 برای مقابله با اغتشاشات حضور فعال داشتند و شهادت آن چیزی بود که آرزویش را داشت. فیلمهای زیادی از آقا مهدی وجود دارد که در بسیاری از این فیلمها صحبت از شهادت میکردند. بارها قبل از شهادت به من میگفتند که بعد از شهادت من در مصاحبههای خودت بگو که: "شوهرم قهرمان بود" و به دخترم بگو که: "بابا قهرمان بود" و خانه و محل زندگی خودمان را هم به همین شکل فعلی حفظ کن.
من اطلاع داشتم که آقا مهدی برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه میرود و مخالفتی هم با این موضوع از سمت من وجود نداشت و اما همواره ناراحت میشدم که آقای مهدی را از دست بدهم و اولین بار که خبر اعزام خودش را به سوریه به من داد در مسافرت الموت قزوین بودیم که با شادی به من رو کرد و گفت نامه اعزام به سوریه را گرفتم، من رو به آقا مهدی کردم و گفتم برای شما قشنگ است و اما برای من رفتن و از دست دادن شما زیبا نیست. خیلی روزهای بد و سختی است. استرس و نگرانیهای زیادی برای همسر مدافع حرم وجود دارد.
"نازنین فاطمه دختر شهید مهدی عسگری"
حال و هوای شما در زمان اعزام شهید عسگری به سوریه چگونه بود؟ چه حسی داشتید؟
دفاع از حرم در سوریه یعنی محرم و ارتباط با سیدالشهدا(ع) و حضرت زینب(س)؛ یقین دارم که عمر دست خداست. مرگ یا شهادت در سوریه یا تهران فرقی نمیکند. زمان اعزام ایشان به سوریه نازنین فاطمه سه ماه بود که برای یک همسر و فرزند بسیار سخت است. شش ساعت قبل از اعزام نگاه من به آقامهدی نیفتاد و بسیار مشخص بود که هر دو ما نمیخواستیم به یکدیگر نگاه کنیم تا دلبستگی چیره نشود. حس جدایی بار آخر اعزام بسیار مشهود بود و روز آخر قبل رفتن بسیار ایشان مظلوم بود و میگفت دلم تنگ است.
شب قبل از اعزام به سوریه برای دفاع از حرم عکسهای نازنین فاطمه را نگاه میکرد. تفاوت آخرین اعزام ایشان این بود که روزهای آخر به همه نگاه دل تنگی داشت و روز آخر به امامزاده محمد(ع) رفتیم و در آن روز بسیار گریه کردم و این تفاوت آخرین اعزام مهدی بود. حتی فرمانده ایشان شب اعزام آقا مهدی با خانه ما تماس گرفت و رضایت من را برای اعزام شهید به سوریه شرط کرد و این هم جالب است که من هیچ زمانی برای آقا مهدی چمدان یا ساکی برای اعزام به سوریه و ماموریتها جمع نکرده و همیشه خودش وسایل را جمع میکرد.
چند بار به سوریه اعزام شدند و آیا خاطراتی را از سوریه برای شما نقل میکردند؟
برای اولین بار در خرداد سال 94 در ماه رمضان همان سال به سوریه اعزام شدند و بار دوم نیز ماه رمضان 95 بود که در همان اعزام به فیض شهادت نائل آمدند. شهید مهدی عسگری بهدلیل تواناییهای زیاد بدنی و جسمی که داشت بسیار محبوب فرماندهان خود در سوریه بود و بعد از شنیدن اوضاع سوریه هیچ وقت تاب و توان ماندن در ایران را نداشت. آقامهدی فوقالعاده احساسی بود و صبح قبل از اعزام به سوریه، ایشان را ندیدم و به جرات احساس میکردم که مهدی در بار اول به شهادت رسید. شهید بعد از رفتن به سوریه دیگر با مهدی سابق تفاوت داشت. مهدی در سوریه آرامش داشت و همیشه در حال و هوای سوریه بود.
در سوریه کارهای عملیاتی انجام میدادند و زیاد برای بنده موضوعات سوریه را تعریف نمیکردند و تمایلی هم به شنیدن این مطالب نداشتم و اما مهمترین موضوعی که همواره شهید بیان داشتند این مطلب بود که که آخر این سوریها ما را شهید میکنند(خنده). همیشه میگفت در سوریه به یاد "مسلم بن عقیل" میافتم و اینکه من این توانایی را دارم که با 100 نفر نیروی ورزیده و آماده و با ایمان کل سوریه را بگیرم.
نحوه شهادت آقا مهدی در سوریه چطور بود؟
ابتدا این را بگویم که همه از شهادت شهید عسگری تعجب کردند؛ مهدی با این قدرت تکاوری شهید بشود؟! حتی برادران ایشان شهادت را غیرممکن میدانستند. آقا مهدی در عملیات ایضایی شهید شدند. فرمانده ایشان میگفت شهادت آقا مهدی مرا نابود کرد. شهید عسگری در سه گروه 10 نفره و در نوک پیکان در عملیات شرکت میکنند و در عملیات در کمین گرفتار میشوند. ایشان در بیسیم صحبتهایی را بیان میکنند که همه ثبت شده است و منطقه را توصیف میکند. یکی از همرزمان شهید زمانی که دو گلوله بر بدن شهید اصابت میکند در کنار شهید عسگری بودند.
شهید مهدی عسگری در منطقه شمال حلب روستای "معراته" مظلومانه به شهادت رسیدند. اول یک تیر به پای ایشان اصابت میکند. شهید بهگونهای از لحاظ بدنی قوی بودند که حتی دوستان و همرزمهای شهید عسگری به شوخی میگفتند گلوله در بدن آقا مهدی اثری ندارد. گلوله بعدی به دست شهید عسگری اصابت میکند و زخم گلوله با همان چفیه خودش توسط شهید کریمیان بسته میشود و تیر سوم به قلب مهدی برخورد میکند.
پیکر شهید مهدی عسگری توسط تکفیریهای جبهه النصره از منطقه خارج میشود. چهارشنبه با من خداحافظی کرد و گفت چهار روز دیگر به شما خبر میدهم و تا یکشنبه باز میگردم و جمعه صبح همکاران وی از شهادت ایشان مطلع شدند.
از نحوه شهادت شهید مهدی عسگری چگونه مطلع شدید؟
من خانه خواهرم بودم و یکشنبه ساعت 7 صبح گفتند یک عکسی در فضای مجازی منتشر شده که نشان میدهد که مهدی زخمی شده است. من بلافاصله گفتم: "آقا مهدی زخمی یا اسیر نمیشود و فقط تنها و تنها شهید میشود". همواره آقا مهدی میگفت دعا کن پیکرم باز نگردد چون اجر زیادی دارد. تا سه روز اطرافیان میگفتند که مهدی عسگری زخمی است ولی من همش گفتم مهدی شهید شده است. آرامش شهید مهدی عسگری در عکس نشان میداد که شهید شده است. حتی قرص "ژلفنی" که در عکس شهید وجود دارد بنده قبل از اعزام به ایشان دادم.
هنوز هم بسیاری از دوستان آقا مهدی میگویند که شهید باز میگردد و اعتقاد دارند که زخمی است. اما من دیدم که آقا مهدی دو ماه قبل از رفتن به سوریه به آغوش شهادت رفته است و شهید عسگری شش ماه خواب آرام نداشت. خداروشکر میکنم آقا مهدی شهید شد و از حضرت زینب(س) طلب شهادت کردم تا مهدی آرامش پیدا کند.
گفتوگو: محمدعلی حسننیا - زهره کمیجانی