۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۸ : ۲۱
در ادامه، جریان نامهنگاری پیامبر(ص) با قیصر روم را بخوانید.
«دحیه کلبی» شخصی بود که نامه را به قیصر روم رساند. متن نامه از قرار ذیل بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم
از محمّد فرزند عبداللّه به هرقل، بزرگ و پادشاه روم. درود بر آنها که
پیروى از حق کنند، تو را به اسلام دعوت مىکنم، اسلامآور تا در امان و
سلامت باشى و خداوند به تو دو پاداش دهد. (یکى پاداش ایمان خود و دیگر
پاداش کسانى که به پیروى تو ایمان مى آورند).
اگر از آئین اسلام روى
گردانى گناه اریسیان (نژاد رومى و جمعیت کارگران) نیز بر تو خواهد بود. «اى
اهل کتاب! ما شما را به یک اصل مشترک دعوت مى کنیم که غیر از خدارا
نپرستیم، کسى را شریک او قرار ندهیم، بعضى از ما بعضى دیگر را به خدائى
نپذیرد، هر گاه آنان از آئین حق سر برتابند بگوئید: گواه باشید که ما
مسلمانیم»
«بسم الله الرحمن الرحیم من محمد بن عبد الله إلی هرقل عظیم الروم: سلام علی من اتبع الهدی، أما بعد فإنی أدعوک بدعوة الإسلام أسلم تسلم یؤتک الله أجرک مرتین، فإن تولیت فعلیک إثم جمیع الآریسیِّین". «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» آل عمران:64»
قبل از این که ملاقات صورت گیرد، کارپردازان دستگاه به دحیه کلبی گفتند: باید در مقابل قیصر سجده کنى و در غیر این صورت به تو اعتنائى نخواهد کرد. «دحیه» آن مرد هوشیار گفت: من براى کوبیدن این سنتهاى نابجا این همه راه آمدهام. من از طرف صاحب این نامه آمدهام تا به قیصر ابلاغ کنم: بشر پرستى باید از میان برود و جز خداى یگانه کسى پرستش نشود، با این عقیده چگونه ممکن است براى غیر خداسجده کنم؟!
در هر صورت قیصر نامه را گشود ابتداى نامه که با «بسم اللّه» شروع شده بود توجه او را به خود جلب کرده، گفت: من غیر از نامه «سلیمان» تا کنون چنین نامه اى ندیدهام؛ بعد مترجم خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند.
پرسش پادشاه روم از ابوسفیان نسبت به هویت پیامبر(ص)
زمامدار «روم» احتمال داد، نویسنده نامه همان پیامبر موعود انجیل و تورات
باشد، در صدد بر آمد تا از خصوصیات زندگى وى اطلاعاتى به دست آورد، دستور
داد تا سراسر «شام» را گردش کنند شاید نزدیکان محمّد(ص) و یا کسى که از
اوضاع وى اطلاع دارد بیابند. اتفاقاً ابوسفیان برای سفری تجاری به روم سفر
کرده بود و پادشاه روم او را فراخواند و از او سؤالاتی پرسید از جمله
اینکه:
1 ـ حسب و نسب محمّد چگونه است؟
ابو سفیان گفت: از خانوادهاى اصیل و شریف است.
2 ـ در نیاکان او کسى هست که بر مردم سلطنت کرده باشد؟
ـ نه.
3 ـ آیا پیش از آن که ادعاى نبوت کند از دروغ پرهیز داشت؟
ـ بلى محمّد مردى راستگو بود.
4 ـ چه طبقهاى با او مخالف اند و چه جمعیتى از او طرفدارى مى کنند؟
ـ طبقه اشراف با او مخالفند افراد عادى و متوسط خواهان وى هستند.
5 ـ از پیروان او کسى مرتد شده و از آئین او بازگشته است؟
ـ نه.
6 ـ آیا پیروان او رو به فزونى هستند؟
ـ آرى.
پس از آن قیصر به «ابو سفیان» و همراهان او گفت: اگر این گزارشها صحیح باشد حتماً او پیامبر موعود است.
من اطلاع داشتم چنین پیامبرى ظهورخواهد کرد ولى نمىدانستم از قریش خواهد
بود، من حاضرم در برابر او خضوع کنم و به عنوان احترام پاى او را شستشو دهم
(یکى از احترامات که در آن زمان معمول بوده است).
من پیش بینى مىکنم، آئین و حکومت او سرزمین روم را خواهد گرفت.
آن گاه «قیصر»، «دحیه» را خواست، او را احترام کرد، و پاسخ نامه پیامبر(ص)
را نوشت، هدیهاى نیز همراه آن، براى پیامبر(ص) فرستاد و علاقه خود را
نسبت به پیامبر اسلام(ص) در آن نامه منعکس کرد.
منبع:
پایگاه اطلاعرسانی آیتالله مکارم شیرازی
برخی نکاتی که در این ماجرا نهفته است به قرار ذیل است:
1ـ پیامبر(ص) در مقام نصیحت و دعوت به دین اسلام با پادشاه روم نامهنگاری کرد.
2ـ فرستاده پیامبر(ص) و نماینده امت اسلام یعنی دحیه کلبی در موضع قدرت و عزت با پادشاه روم و درباریان او برخورد کرد.
3ـ در نامه پیامبر(ص) هیچ گونه امتیازی نسبت به اسلام آوردن رومیان در نظر گرفته نشد بلکه پادشاه روم مورد انذار شدید قرار گرفت.
4ـ پادشاه روم مجبور شد درباره پیامبر(ص) تحقیق کند و در آخر موعود بودن او را بپذیرد و پیامبر(ص) را تکریم کند.