۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۲ : ۰۴
پس از اینکه مسلم بن عقیل وارد کوفه شد، مردم گروه گروه به آنجا وارد میشدند و با وی بیعت کردند تا جایی که گفته میشود تعداد آنها تا 18 یا 30 هزار نفر رسید، اما همان طور مشهور است، پس از فریب مردم توسط عبیدالله بن زیاد پشت مسلم را خالی کردند و او را تنها گذاشتند و در نهایت از دارالعماره کوفه وی را به پایین پرتاب کرده و به شهادت رساندند.
اما نکته ابهام تاریخ اینجاست که مردم کوفه چرا این رفتار را با مسلم و امام حسین(ع) انجام دادند؟ دیگر اینکه امام(ع) پس از این ماجرا چرا به سوی کوفه حرکت کرد؟ دیگر اینکه اساساً هدف امام حسین(ع) از حرکت به سوی کوفه چه بود.
در این راستا با «حجتالاسلام دکتر احمدآکوچکیان، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه و استاد حوزه علمیه و نیز استاد مدعو دانشگاه عالی دفاع ملی» به گفتوگو نشستیم. وی قبلاً کتاب «عاشورا، تدبیر آینده» را در 5 جلد به چاپ رسانده بود.
حجتالاسلام آکوچکیان در این گفتوگو امام حسین(ع) را مدیر و امامی آیندهنگر و آیندهنگار معرفی میکند که تمام صحنههای عالم و آدم و نیز صحنه کربلا را به زیبایی و در نهایت حُسن ولایت کرده است و در این راستا سپاه حق و باطل را در راستای اهداف خود به کار گرفت؛ به نظر وی از این منظر نمیتوان گفت یزید و یزیدیان و کوفی و کوفیصفتان صحنهگردان بودند بلکه آنها در پازل برنامه آیندهنگرانه امام حسین(ع) قرار گرفتند. در بخشی از این برنامه، برنامه حرکت به سمت کوفه بود که این برنامه با اهداف خاصی همراه بود که توسط «مسلم بن عقیل» رقم خورد که در گفتوگوی زیر میتوانید مشروح آن را دنبال کنید.
ابتدا لطف بفرمایید تحلیلی درباره کلیت علت ارسال سفیر (مسلم) توسط امام حسین(ع) به سوی شهر کوفه بفرمایید و اینکه مسلم بن عقیل(ع) در این پازل الهی چه نقشی داشت؟
ابتدا
به شما و خوانندگان محترم پیشنهاد میکنم به مسئلهای ابتدایی توجه کنید.
میدانید که مسلم در آن زمان 28 سال سن داشتند؛ یعنی در زمان شهادت
امیرالمؤمنین(ع) هشت ساله بودند. در این بیست سالی که بین شهادت حضرت
علی(ع) تا مأموریت کوفه وجود داشت، فضای غالب، فضای تقریباً اموی است.
وقتی مسلم وارد کوفه شد، اخبار متفاوتی وجود دارد که از 18 هزار تا 12 هزار
نفر بیعت گرفت. تصور کنید مسلم با همه تجربهای که دارد، بعد از آن همه
بیعت، از امام حسین (ع) دعوت میکند که به سمت کوفه بیایید. در نقطه مقابل
مسلم جوان، شخص بزرگی و با تجربهای مثل ابن عباس را داریم که زمان ماجرای
کربلا آدم بسیار با تجربهای است، پا به سن گذاشته است، به امام حسین
(علیهالسلام) میگوید شما میدانید که اهل کوفه با پدرت چه کردند؟ سعی
داشت امام (علیهالسلام) را از رفتن به کوفه منع کند.
اما نکته جالبی اینجا اشاره کنم؛ توجه داشته باشید که کربلا به لحاظ موقعیت جغرافیایی در «شمال غربی» کوفه قرار دارد؛ چطور میشود امام حسین (ع) سمت «شمال غربی» کوفه که همان کربلا باشد، حرکت میکنند؟ بنابراین یک سناریوی عجیبی باید وجود داشته باشد. بنابراین دو سناریو وجود دارد؛ اول اینکه مسلم 28 ساله از امام حسین (علیهالسلام) دعوت میکند به کوفه برود که در نقطه مقابلش ابن عباس میگوید نباید به سمت کوفه رفت و امام (علیهالسلام) این را میدانست. اما برنامه امام حسین (علیهالسلام) یک برنامه دیگری بود، زیرا همان طور که اشاره کردیم وقتی از رفتن به کوفه منصرف میشوند، به جای اینکه راه «شمال» را طی کنند، به سمت «شمال غربی» که همان کربلا باشد حرکت میکنند تا بزرگترین اتفاق تاریخ بشریت در آنجا رقم بخورد. این رفتار امام بلافاصله ایدهای را به ذهن متبادر میکند و اینکه مفهوم امامت از حیث اجتماعی یعنی «مدیریت راهبردی آیندهنگرِ حادثهها»،
در این برنامهای که شما میفرمایید سایر اهلبیت(ع) چه نقشی ایفا کردند؟ عدهای از اندیشمندان زمینه این مدیریت را در صلح امام حسن مجتبی(ع) میدانند.
امام حسین(ع) مدیر راهبردی آیندهنگر است
اهلبیت(ع) تمامشان نور واحد هستند و اگر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در
زمان امام حسین (علیهالسلام) بود، همان رفتار را میکرد و اگر امام حسین
(علیهالسلام) هم جای امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بود همان رفتار حضرت را
انجام میداد و سکوت میکرد. بنابراین هر کدام در زمان خودشان به اقتضای
برنامه خداوند از خود رفتار بروز میدادند. لذا وقتی یزید ملعون وارد عرصه
میشود، حرکت دوم امام حسین(ع) (بعد از سکوت امام حسن(ع)) یعنی حرکت به سوی
کربلا آغاز میشود.
حال فراموش نکنید که فرزند امام حسین (ع) یعنی امام سجاد(ع) نیز این برنامه را ادامه میدهند و پرده دیگر یعنی «بُعد انسانشناخت تجربه دین» یعنی «عنصر انسانی تجربه عاشورا» را باز میکند که در قالب صحیفه سجادیه آن را ارائه میدهند. همچنین پردههای بعدی این سناریو را سایر اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) باز میکنند. امام باقر (علیهالسلام) که خود باز خودش در ماجرای عاشورا حاضر است، بنیانگذار مکتب دانشی اهلبیت (علیهمالسلام) میشود. به این نقطه میرسیم که امام حسین (ع) یک «مدیر راهبردی آیندهنگر است» و برنامه ایشان متوقف در ماجرای کوفه نبود. اگر از این منظر نگاه نکنیم، بسیار سطحی با ماجرای عاشورا، کریلا و امام حسین (علیهالسلام) برخورد کردهایم که این خود یک نوع جفا در حق اهلبیت(ع) و حرکت تاریخساز آنهاست.
شما بیعت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) با معاویه را بر اساس منطق برنامههای خدا تعریف کردید که اگر امام حسین (علیهالسلام) به جای امام حسن (علیهالسلام) بود، همان رفتار را میکردند؛ در این باره بیشتر توضیح میدهید؟
از سکوت امام حسن(ع) تا تربیت کادر اصحاب عاشورایی
عملکردهای متفاوت ائمه متناسب با موقعیت زمانه است؛ در حکومت اموی، معاویه
به قدری با سیاست رفتار کرد که نیروهای اسلام را پراکنده کرد. لذا موقعیتی
برای جنبش اجتماعی وجود ندارد و باید «تربیت نیرو» کرد؛ عمده 72 نفر از
اصحاب عاشورا در این دوره ساخته میشوند؛ یعنی نیروی انسانی الهی تدارک
دیده میشوند. لذا بخشی از سیر تربیتی شخص بزرگواری مانند ابوالفضل
(علیهالسلام)، علی اکبر(ع) و نیز زینب(س) و حبیببن مظاهر توسط امام عصرش
یعنی امام حسن(ع) رقم میخورد و امام حسین (ع) موقعیتی مییابد تیمش را
آماده میکند و جنبش را شروع کند.
مقداری بیشتر درباره ابعاد حرکت امام حسین(ع) به سمت کوفه توضیح بفرمایید.
کوفه و مکه ظرفیت تحمل برنامه آیندهمحورانه کربلا را نداشتند
ببینید، امام حسین (ع) اهل کوفه را میشناسد و میداند امیدی به آنها
نیست، منتها «صحنهای را ایجاد میکند» که حکومت اموی یا نظام تربیتی و
اندیشهای اموی در راستای تکمیل پازل برنامه کلان و آیندهنگر امام حسین(ع)
قرار گیرد؛ تصور نکنیم امام حسین (ع) در پازل حکومت اموی و یزید قرار گرفت
بلکه امام حسین (علیهالسلام) مدیریت صحنه را انجام میدهند و امور را
مقدّر میکنند. لذا اگر تمام ماه رمضان، برای قصه قدر است، 10 روزِ عاشورا
هم قصّه قدر است. از زمان حرکت از مدینه به سوی مکه و از آنجا به سمت کربلا
یک زمان قدر 5 ماهه است، 260 سال حضور ائمه (علیهمالسلام) لحظه قدر است؛
با این دیدگاه، امام حسین(ع) پازل را آماده میکند. لذا تمام اصحاب حضرت و
همچنین دشمنان در سیر برنامه امامت اهلبیت(ع) قرار دارند و همه در این نقش
بازی واقعی خودشان را ارائه میدهند بدون اینکه خودشان بدانند؛ زیرا
صحنه،صحنۀ «مدیریتِ آینده» است و امام حسین(ع) بقیه را وارد برنامه خود
میکند. بنابراین حضرت خوب میدانند که کوفه یا مکه آن دوران، امکان تحمل
پتانسیل عمیق و آیندهمحورانه جنبش عاشورایی را ندارند.
بنابراین جریانی باید اتفاق بیفتد که امام حسین (ع)نشان بدهد منابع انسانی چگونه و در چه راستایی باید تربیت شوند و یک اتفاق اجتماعی باید چگونه مدیریت شود. (که البته باید روی این مسأله کار فکری معرفتی کرد) این مدل از زمان امام حسین مجتبی (علیهالسلام) شروع شد و امام حسین و امام باقر و سایر ائمه(ع) آن را تکمیل کردند.
امام حسین(ع) از طریق مسلم ضعف کوفیان را فاش کرد
از بُعد دیگر به ماجرای حرکت امام حسین (علیهالسلام) به سوی کوفه نگاه
کنیم. حضرت اهل کوفه را میشناسد، ولی به طور طبیعی وقتی کوفیان از امام
حسین(ع) دعوت میکنند، اگر حضرت نرود، میگویند امام حسین(ع) موقعیت را
نشناخت؛ لذا حضرت برای اینکه جلوی این قضیه گرفته شود، مسلم را میفرستد تا
دستشان برای همگان رو شود و امام (علیهالسلام) صحنه واقعی را ادامه دهد و
اینکه نشان دهد کوفه و کوفیصفتان سازمان اجتماعی لازم برای همراهی با امام حسین (ع) را ندارد.
مسلم قسمتی از پازل برنامه امام حسین (ع) را تکمیل کرد
بنابراین توجه کنید که رفتن مسلم به کوفه قسمتی از یک پرده جامع مدیریت
تحولی است که امام حسین (ع) مدیریت میکند و از سوی دیگر مسلم هم ظرفیت
اطلاع داشتن از تمام جریان برنامه امام حسین (ع) را ندارد، به همین خاطر
همه پرده سناریو را برای مسلم باز نکردند و مسلم هم مسیر خودش را ادامه
میدهد؛ اما باید بدانیم این به مثابه پایین آمدن شأن مسلم نیست بلکه همین
که مجرای یکی از برنامههای کلان امام (علیهالسلام) میشود، بزرگترین
توفیقی است که میتواند نصیب یک فرد شود.
یعنی میفرمایید مختار ثقفی، ظرفیت همراهی با امام(ع) را نداشت؟
عدم ظرفیت مختار ثقفی در همراهی با امام(ع)
در هر جهت ماجرای کوفه، بخشی از برنامه «مدیریت آیندهنگار»
امام حسین (ع) بود و نشان میدهد هر کسی ظرفیت همراهی با امام(ع) را ندارد
و باید اصحابی به مانند ویژگی 72 تن تربیت شوند تا بتوانند تا خط آخر
برنامه امام(ع) را همراهی کنند. شما میبینید که حتی شخصی مانند مختار تا
آخر نماند، مختار ثقفی هم مدلش کامل نبود؛ مسلم عصر عملیات به او میگوید
بیا همراه شو، میگوید میروم از کوفه نیرو بیاورم. ببینید، دو شخص با دو
عملکرد متضاد هستند؛ مختار آن روی سکۀ مسلم است. مسلم از برنامه کلان امام
حسین (علیهالسلام) خبر ندارد، مختار هم خبر ندارد. اما عملکردشان بسیار
متفاوت است. لذا نشان داد این انسانهایی که تا انتهای خط امام(ع) را
همراهی کردند، انسانهای تربیتشده مکتب امام حسین (علیهالسلام) و دارای
ظرفیت بالا هستند؛ لذا هر کس به هر بهانهای همراه نشد و به توفیقی که فکر
میکرد کسب میکند، نرسید. یعنی نه مختار توانست کسی را همراه کند و نه
ابنعباسها توانستند برنامه امام(ع) را متوجه شوند و به جای همراهی با
امام(ع) راه دیگری را برگزیدند. نکته جالب توجه دیگر اینکه در طی مراحل
ورود امام حسین (ع) به کربلا ریزشها همچنان ادامه داشت تا اینکه به تعبیری
72 نفر یا صد و اندی نفر باقی ماندند.
امام حسین(ع) قیام کرد تا مولودی به مانند انقلاب متولد شود
بنابراین ماجرای عاشورا با تمام پیچیدگیهایش به طور عملی و واقعی اتفاق افتاد تا یک مدلی برتر برای آیندگان شود. از مدینه تا کربلای امام حسین (ع)، قصه سال 42 انقلاب اسلامی تا پیروزی سال 57 و نیز پیروزی تمام لشکر حق تا آینده است.
بنابراین امام حسین(ع) با چشماندازِ بلندی که داشت، 5 ماه را داد تا
تاریخ را بخرد، تا آینده را بخرد تا چیزی مانند انقلاب اسلامی متولد شد و
چقدر خوب است این افکار در فرهنگ عمومی جامعه باشد. حال از این منظر بیایید
رفتار تک تک اصحاب عاشورایی را بررسی کنید. زینب(س) در این برنامه گویش
خاص خودش را دارد.
در بخشی از گفتگو اشاره به مسأله کوفیان و کوفی صفتی کردید. مهمترین شاخصه رفتاری کوفیان از کظر شما چیست؟
5 گونه رفتارشناسی اهل کوفه
برای اهل کوفه می توان 5 تحلیل ارائه کرد. یکی بعد انسانی زیستن آدمهاست،
فارغ از اینکه برای کدام جامعه است، یعنی بعد هستیداری اسارت انسانی دوم،
بعد زندگی غربی، سوم، بعد زندگی اجتماعی، چهارم، بعد زندگی تمدنی و تاریخی
آدمها و پنجم بُعد تجربه داخلی و عرفانی افراد. کوفه با وجود این 5 سطح،
ظرفیت همراهی با سیدالشهدا را نداشت و به همین دلیل اگر کار بزرگ میخواهید
بکنیم، آدمهای مناسب با صحنه را باید گمارد.
امام هم تربیتشان در
سطوح مختلف بود. اگر عاشورا همان عاشورا به معنای واقعی و عرفانی ماند، به
لحاظ وجود اصحابی بود که در اوج تجربههای باطنی و عرفانی قرار داشتند. ما
این تجربه را در انقلاب اسلامی خودمان نیز به چشم دیدیم. لذا کوفیان ظرفیت
همراهی نداشتند و امام حسین (ع) این را نه به شعار و خطابه و تبلیغات بلکه
در عمل نشان داد و آنهایی که ادعای دیانت میکردند، همراهی نکردند و حاصلش
این شد که کوفه در تاریخ مدل معیار شد. در سپاه امام حسین(ع) هم افراد
شاخص، معیار شدند.
خیلی عجیب است. با تمام این تعاریفی که فرمودید، در ماجرای امام حسین(ع) و عاشورا صحنه گردان اصلی خلیفه الله بودند نه یزید و یزیدیان و کوفه و کوفیان.
اهل بیت(ع) آیندهنگار بودند نه آیندهنگر
همین طور است. اگر بگوییم سبب صدور قصه عاشورا و ماجراهای آن زمان یزد
بود، صحیح نیست بلکه ائمه در تمام تاریخ نشان دادند که مدل آیندهنگار
خودشان را در حوزه های مختلف دارند. لذا اهل بیت(ع) آینده نگار بودند نه
آینده نگر.