۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۹ : ۰۶
این خطبه را محمد باقر محمودی در کتاب «نهجالسعادة فی مستدرک نهجالبلاغة» با ذکر اسناد مختلف آورده است که به شرح ذیل است.
حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَهً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَهَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَهٍ موسِعَهٍ، وَ عُقوبَهٍ موجِعَهٍ، رَحمَتُهُ جَنَّهٌ عَریضَهٌ مونِقَهٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَهٌ موبِقَهٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَهٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَهً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّهً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَهٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَهٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّهِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَهٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَهٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّهٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَهَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَهٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَهٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَهٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَهٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَهٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَهٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَهٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَهٍ وَ کَبیرَهٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَهٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَهٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَهٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَهٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَهُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَهَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدهٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَهٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَهَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَهٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَهً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَهُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَهُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَهَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَهٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَهٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.
ترجمه:
ستایش
میکنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پیشی
گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و
برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش میکنم، به سان سپاس آن که
معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده
شده و به توحید او اقرار میکند و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه
میبرد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در
روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل
میسازد.
از او یاری و هدایت میجوییم و به او ایمان داریم و بر او
توکّل میکنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی میدهم
و او را به یکتایی میشناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و
او را یگانه میشمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی
دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و
منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده
داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد.
نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان
روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه
شایسته هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال
نمییابد و چیزی همانندش نیست و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی.
پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به
برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ
میشمارد. دیده ای او را نمیبیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا
نمیکند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و
عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به
آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از
آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند،
اجابت میکند. و به بندهاش روزی میدهد و بدو عطا میفرماید. دارای لطفی
است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و
زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.
و گواهی میدهم به بعثت
محمّد(ص)، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را در بهترین (و
ضروریترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای
بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند
کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به
پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه
فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان
بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و
برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و
نزدیک و اجابتکننده، بر او باد.
ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به
تقوای پروردگارتان سفارش میکنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری میکنم. پس بر
شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و
تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکیاش سنگین و وزن کار
بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با
ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی
و بازگشت (به طاعت) باشد.
هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است،
عافیتش را پیش از بیماری و پیریاش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از
(گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن
که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی شود و (به حالی افتد که) طبیبش از او
ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و
رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به
شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای
(به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیدهاش را با خیرگی به بالا
افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانیاش عرق کرده، نالههای دردآلودش
آرام شده و جانش گرفته شد.
(در چنین حالی میبینی که) تیره بختی به
همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از
دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و
شنواییاش از بین رفته است. (هم اکنون میبینی) رویش پوشانده، دست و پایش
کشیده، رو به قبله اش کشیدهاند و برهنهاش کرده، غسلش دادهاند؛ (از هر
جامه و پیرایه ای) عاریاش داشته، خشکش کردهاند و پارچهای بر او افکنده و
بر او کشیدهاند و آمادهاش کرده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او
افکندهاند، (به گونهای که) از آن کفن چانهاش را بسته، پیراهن وعمامه هم
برایش قرار میدهند. در لفافش پیچیدهاند و (نزدیکان) با او وداع میکنند،
بدرودش گفتند. (اینک مینگری) بر تابوتش حمل کردند و با تکبیر بر او نماز
گزارند و از خانههای پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی
در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کندهاند، گذاشته شد. گوری که
تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است
و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان
بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و
خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق
و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.
(اکنون) درون قبری
قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش میدوند
و خون و چرک از بینیاش روان است و جامه و بدنش فرسوده میشوند، خونش
میخشکد و استخوانش فرسوده میشود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از
قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس
آنجاست که قبور، زیر و رو میگردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و
هویدا) میشوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)،
آورده میشوند. داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر
بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و
زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش میگرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و
مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی
داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان میرسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش
او را میرباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمیشود و ناله اش شنیده (و بدان
توجّه) نمیگردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به
سویش باز میگردد (و به وی سپرده میشود) و بدی کردارش (بر او و دیگران)
بیان میشود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی میدهد. چشمش به نگاه او (به
حرام) و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی
حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی میدهند.
فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید میکنند و (خداوند)
بینا از کارش پرده بر میدارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته
میشود و کشان کشان و در تنهایی رانده میشود. و در آتش دوزخ عذاب میشود و
شربتی از آب داغ به وی نوشانیده میشود که چهرهاش پخته و پوستش را
میکند. فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش میراندش، او را با گرزی آهنین
میزند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر میگردد (و تبدیل
میشود). و فریاد استمداد بر میآورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر
میگردانند. و فریاد سر میدهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم
میماند.
به پروردگار توانا پناه میبریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته
ای) و از او عفو میطلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش
میجوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها
اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.
پس هر که از عذاب پروردگارش دور
گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه
ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند میشود. و
جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش میگردانند و در جایگاه منیع و
ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از
نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده میشود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به
زنجبیل، مینوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور
انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار
مینوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد میشود و نه مست و مدهوش
میشود.
این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر
باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی)
او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.
این کلامی است قاطع و
انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول)
برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی
پروردگار ستوده نازل شده است و روحالقدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای
پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است.
درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه
میبرم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از
شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از
پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.