۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۶ : ۰۷
اي ازليّت به تربت تو مخمّر واي ابديّت به طلعت تو مقرّر
در لغت، «ازليت» به معناي بي آغاز بودن و «ابديّت» به معناي بي پاياني و بي انتهايي است. جرجاني مي نويسد: «ازل، استمرار و امتداد وجود در زمانهاي مقدر غيرمتناهي در جانب گذشته است و ابد، استمرار وجود در زمانهاي مقدر غيرمتناهي در جانب آينده».
«ازليت» و «ابديت» دو صفت از صفات ذاتي حق هستند و از ذات الهي، به اعتبار اين دو صفت، دو اسم «اول» و «آخر» متجلي مي گردد.
در لغت، «تربت» به معناي خاك است و در اين بيت، كنايه از حقيقت و باطن فاطمه معصومه عليها السلام است.
«مخمّر» به معناي سرشته شده است و سرشتن به معناي آميختن؛ آميختني كه مقدمه ايجاد و محقق كردن و آفريدن است.
اي كسي كه ازليت با باطن و حقيقت تو سرشته شده و اي كسي كه ابديت با تجلي تو محقق و مقرّر گشته است.
تبيين و توضيح اين توصيف چنين است كه ذات حق داراي صفات نامتناهي است كه مندك و مستهلك در ذات حق اند و تمام مراتب و عوالم هستي تجليات حق است، به اعتبار همان صفات.
تحقق و تقرر علمي و عيني اسما، به واسطه حقيقت و باطن انسان كامل صورت مي گيرد و در دامن باطن و حقيقت انسان كامل رخ مي دهد.
در مصرع اول مي فرمايد: ازليت به باطن تو سرشته و متحقق گشته است؛ يعني تحقق علمي ازليت كه همان ظهور تعين و صورت و عين ثابته آن است، به تحقق باطن تو و در دامن تعين تو، متحقق گرديده است. و در مصرع دوم مي فرمايد كه ابديت به وجه و تجلي تو مقرر و محقق است؛ يعني تحقق عيني و خارجي ابديت كه اين تحقق به ظهور مظاهر آن است، به واسطه تجلي باطن فاطمه معصومه عليها السلام كه حقيقت انسان كامل است، رخ مي دهد. اين به آن جهت است كه تجليات هر مرتبه به حيثي تجلي آن است و به حيثي تجلي حق. بنابراين، ظهور مظاهر اسما كه حكم وجود خارجي آنها را دارد، به تجلي و فياضيت انسان كامل است.
امام خميني در اين بيت، با اشاره به نقش باطن فاطمه معصومه عليها السلام در تحقق اسماء الله، انسان كامل بودن آن حضرت را مطرح نموده اند.
آيت رحمت ز جلوه تو هويدا رايتِ قدرت در آستين تو مُضْمَر
در اين بيت امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه رحمت حق به هر دو قسمش به تجلي تو متجلي مي گردد؛ يعني اين تو هستي كه به عنوان انسان كامل، واسطه فيض حق و باب رحمت الهي و موجب رسيدن فيض وجود به اسما و مظاهر آنها هستي و به واسطه ولايت تكويني ات، واسطه هدايت و وصول به كمالات براي صاحبان استعداد و خواهندگان كمال هستي.
جودت هم بسترا به فيض مقدس لطفت هم بالشا به صدر مصدَّر
برترين جود و نعمت خداوند، فيض وجود است كه به واسطه فيض مقدس به موجودات هستي، عنايت مي شود و به واسطه اين فيض، ايجاد و ظهور عيني اسما و ايجاد ممكنات - كه همان رحمت رحمانيه حق است - صورت مي پذيرد.
حضرت امام در مصرع اول اين بيت جود حضرت معصومه عليها السلام را هم سطح و هم عرض فيض مقدس معرفي مي كند كه مي توان گفت به يك اعتبار حقيقت است و به يك اعتبار، مجاز و تشبيه است.
جهت حقيقت آن، اينكه فيض مقدس، در سير نزول و تحقق و ايجاد عوالم، خود متجلي و مستفيض از حقيقت و رب انسان كامل است و چون شعاع وجود اوست، با او متحد است.
بنابراين، به آن جهت كه حضرت معصومه عليها السلام انسان كامل است و مظهري از آن حقيقت عظما و فاني در آن، لذا واسطه ايصال فيض وجود است و خود به حيث حقيقت متحد با فيض مقدس مي باشد. بدين ترتيب، يكي دانستن جود اين دو حقيقت، حقيقي است.
به اعتبار و حيث ديگر هم مي توان گفت امام خميني -قدس سره - قصد تشبيه دارند، براي اشاره به شدت جود و بخشش وجود حضرت معصومه عليها السلام؛ به آن علت كه وجود (از برترين نعمت هاي الهي) از طريق فيض مقدس، بر مراتب مادون و اعيان ثابتات افاضه مي گردد و اين برخاسته از شدت جود و كرم ذات الهي است. بنابراين، امام مي فرمايد كه حضرت معصومه عليها السلام به لحاظ جود و بخشش، همسنگ فيض مقدس است.
شايد بتوان وجه تشبيه را - با توجه به آنچه در مصرع دوم آمده، حيات بخشيدن دانست با به اين توضيح كه فيض مقدّس با خارج كردن موجودات از عدم به وجود به اذن الله، به آنها حيات مي بخشد. حضرت معصومه عليها السلام نيز به ولايت تكويني، با خارج كردن موجودات از نقص به كمال به آنها حيات مي بخشد.
در توضيح مصرع دوم بايد ابتدا معناي لطف را به لحاظ لغت و اصطلاح بدانيم. در لغت، «لطف» به معناي نرمي و نازكي در كار و كردار است و در اصطلاح عرفاني، آنچه بنده را به طاعت حق نزديك كند و از معاصي دور كند، «لطف» است و همچنين پرورش عاشق به طريق مشاهده و مراقبه را «لطف» خوانند.
صدر به يك معنا، مهتر و بزرگ را مي گويند و مصدَّر يعني، صدرنشين و بالا قرار داده شده، و احتمالاً منظور حضرت امام از صدر مصدّر، حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله است كه مهتر عالميان از ازل تا ابد است و در سير نزول و صعود، صدرنشين و مبدأ و منتها اوست.
لطف پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بر عالميان روشن است كه ايشان به ولايت مطلقه و تشريع و تكوين، خلايق را به طاعت و بندگي حق و زهد و تقوا و لقاي حق فراخوانده و هدايت فرموده و مي فرمايند.
در اين مصرع، امام خميني - قدس سره - چنين لطف و عنايتي كه البته فقط به ولايت تكويني صورت مي پذيرد، به حضرت معصومه عليها السلام نسبت مي دهد. نياز به تكرار نيست كه اين توصيف با عنايت به مقام ولايت حضرتش عليها السلام بيان گرديده است.
عصمت تو تا كشيد پرده به اجسام عالم اجسام گردد عالم ديگر
در لغت، «عصمت» به معناي نگاه داري نفس از گناه و پاكدامني است؛ و در اصطلاح كلامي و فلسفي، از صفات و ويژگي هاي پيامبران و امامان عليهم السلام است. عصمت عبارت است از: مصون بودن از هر گونه خطا و گناه در طول حيات. در عرفان، «عصمت» معنايي عميق تر دارد و افزون بر دوري از گناه و خطا، در مراتب عالي تر ترك هر نوع انانيت و توجه به غير حق است.
چنين عصمتي منجر مي شود كه انسان كامل مظهر تام و تمام و آيينه تمام نماي حق گردد؛ به طوري كه اراده اش ظل اراده حق است و آنچه در گفتار و كردار و... از او صادر مي شود، عين اراده الهي و به عبارتي اراده الهي است.
و چنين انساني، فاني در احديث اسمائيه يا احديت ذاتيه است، بالاصالة يا بالتبعية و الشفاعة. اما اينكه امام - قدس سره - مي فرمايد: «عصمت تو تا كشيده پرده به اجسام» يعني تا تو و باطن تو تجلي نمود. اگر «عصمت» را به معناي خالي بودن از «حجاب ها» بدانيم، آن مرتبه كه جامع اسماي جمال و جلال الهي است، كمترين حجاب را با حق دارد و در نتيجه، از بالاترين عصمت برخوردار است.
در هر حال، امام خميني - قدس سره - گويي باطن حضرت معصومه عليهاالسلام را كه فاني در مرتبه واحديت و چه بسا احديت ذاتيه است بالتبعية، به خاطر خالي بودن از هر نوع حجابي، «عصمت» مي خوانند و قصد دارند به تجلي ايشان و در نتيجه، وساطت ايشان در فيوضات حق اشاره فرمايند.
پس در بيت محل بحث به اعتباري، حضرت امام - قدس سره - در پي طرح اين مطلب نيز هستند كه ايشان اگر اراده بفرمايند، مي توانند به اذن الله به تصرف و اراده تكويني، انسان را از شرك خفي برهانند.
جلوه تو نور ايزدي را مَجْلي عصمت تو سرّ مختفي را مظهر
در اصطلاح عرفاني، «نور» به يك اعتبار، ذات حق را گويند كه روشن به ذات خود است و منور غير؛ و به يك اعتبار، اسمي از اسامي حق است و همان فيض مقدّس و وجود منبسط كه ساري در حقايق ممكن است و سبب تحقق آنها و به عبارتي وجه يلي الربي موجودات است. و به اعتبار ديگر، منظور از نور تجلياتي است كه بر قلب سالك وارد مي شود و زمينه قرب و معرفت او را نسبت به حق فراهم مي سازد.
در مصراع اول بيت، مي فرمايد كه تجليات و جلوه هاي تو مجلا و جلوه گاه نور حق است.
چون فيض مقدس يا همان نور حق متجلي در جلوه ها و تجليات انسان كامل است، مي فرمايد كه جلوه هاي تو جلوه گاه نور حق است. اگر نور تجليات حق در سير صعودي بر قلب سالك باشد، باز اين تجليات به واسطه انسان كامل رخ مي دهند و معناي مصرع روشن است.
در مصرع دوم مي فرمايد كه عصمت تو مظهر سرّ مختفي است.
منظور از سرّ مختفي، مرتبه احديت ذات است؛ مرتبه اي كه اولين تجلي حق است و تمامي اسما و صفات حق در آن مستهلك اند و هيچ ظهور و بروزي ندارند و حضرت امام در آثار خود «هويت مطلقه»، «غيب الغيوب» و «عنقاء مغرب» را كه ديگران به كنه ذات الهي اطلاق مي كنند، براي اين مرتبه مناسب مي دانند.
عرفا، مظهريت اين مرتبه را بالأصالة مختص به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و بالوارثة، متعلق به معصومين عليهم السلام و بالشفاعة از آن اولياي ايشان مي دانند.
امام خميني - قدس سره - در اين مصرع اشاره دارد به مقام مظهريت اين مرتبه به تبعيت تام و تمام از معصومين عليهم السلام و به شفاعت ايشان براي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام.
مرتبه احديت، مرتبه اي است كه در آن تمامي صفات حق مستهلك اند و هيچ ظهور و بروزي ندارند و حكم هيچ صفت و اسمي بر صفت و اسم ديگر غالب نيست. در آن مرتبه، اول، عين آخر، و آخر، عين اول؛ ظاهر، عين باطن و باطن، عين اول است و كوچك ترين اثري از تمايز وجود ندارد.
بيش ازاين، در تعريف عصمت گذشت كه بالاترين مرتبه آن، مرتبه اي است كه در آن هيچ تجلي بر تجلي ديگر غلبه نكند و قلب سالك با تجلي حق به اسم اول از تجلي حق به اسم آخر غفلت نمي كند و تجلي حق به اسم ظاهر او را از تجلي حق به اسم باطن محجوب نمي كند، بلكه جامع بين تجليات ذاتي و صفاتي و فعلي، كلي و جزيي حق است.
امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه اين جامعيت قلب فاطمه معصومه عليها السلام در پذيرش تجليات حق - كه از آن به «عصمت» ياد مي شود - مظهر آن جامعيت مرتبه احديت است.
گويم واجب تو را، نه آنت رتبت خوانم ممكن تو را، ز ممكن برتر
امام خميني - قدس سره - در اين بيت مي فرمايد كه نه شما را واجب مي توانم بخوانم كه مرتبه تان از واجب پايين تر است و نه ممكن مي توانم بخوانم كه از آن برتريد.
اين كلام حضرت امام منطبق با قواعد عرفاني است؛ زيرا كه طبق مباحث مطرح شده در كتب عرفاني، مرتبه عالي و داني، با هم منقطع الارتباط هستند؛ يعني مرتبه داني نمي تواند كسب فيض از مرتبه عالي نمايد، مگر به واسطه و برزخ كه دو وجهي است؛ به وجهي متناسب با مرتبه عالي و به وجهي متناسب با مرتبه داني است؛ لذا واسطه ايصال فيض از عالي به داني مي شود. به عبارتي، فيض از عالي در برزخ تجلي مي كند و از او در داني. چه در تجلياتي كه در سير نزول رخ مي دهد و سبب اتحاد و تحقق مراتب هستي مي گردد و چه در تجلياتي كه در سير صعودي رخ مي دهد و موجب خرق حجب و كسب معرفت و كمال براي سالك مي گردد. اولين برزخ كه مبدأ و منشأ تحقق و ايجاد است، انسان كامل است. به تصريح عرفا، اگر حقيقت وجودي انسان كامل نباشد، هيچ موجودي، نعمت وجود نمي يابد. و روشن است كه برزخ چون دو وجهي است و با هر دو مرتبه عالي و داني تناسب دارد، لذا دون عالي و فوق داني است. بنابراين، انسان كامل كه برزخ و واسطه بين واجب و ممكن است و به واسطه او ممكنات تحقق عيني و علمي مي يابند، دون واجب و فوق ممكن است.
ممكن اندر لباس واجب پيدا واجبي اندر رَداي امكان مَظهر
ممكن هستي كه در لباس واجب آشكار شده اي؛ يعني گرچه ممكني اما رنگ واجب داري و صفات او را دارايي.
مُظهر به معناي ظاهر است در مقابل مَظهر كه مَظهر جلوه و تجلي ظاهر است. در مصرع دوم مي فرمايد كه واجبي هستي كه در لباس ممكن تجلي كرده اي؛ يعني گرچه ظهورت در صورت و لباس ممكنات است، اما باطنت فوق ممكن است.
ممكن اما چه ممكن علت امكان واجب اما شعاع خالق اكبر
توضيح اين بيت، با توجه به آنچه تا به حال بيان گرديد، كاملاً واضح است. مي فرمايد: تو ممكني؛ اما چه ممكني كه خود علت تحقق امكاني! به عبارتي، امكان به تجلي تو معنا مي يابد و اگر تو را ممكن مي خوانند به خاطر نبود لفظ ديگري است و الاّ تو چگونه ممكني و حال آنكه تحقق امكان به واسطه توست!
و تو واجب هستي و تمام صفات او را دارا هستي؛ با اين حال وجودت قائم به خودت نيست، بلكه ظل و شعاع و قائم به وجود حق هست و وجودت ظلي است.
وين نه عجب زان كه نور اوست ز زهرا نور وي از حيدر است و او ز پيمبر
نور خدا در رسول اكرم پيدا كرد تجلي ز وي به حيدر صفدر
وز وي تابان شده به حضرت زهرا اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر
بيت اول به خوبي نشان مي دهد كه ابيات پيشين همه در توصيف فاطمه معصومه عليها السلام بوده است؛ نه فاطمه زهرا عليها السلام.
نوري كه در اين ابيات به آن اشاره مي شود، همان نور ولايت مطلقه است كه به واسطه فناي در احديت و وصول به مظهريت ذاتي الله حاصل مي شود. پيش ازاين گذشت كه اين ولايت بالاصالة ازآنِ حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله است و از او به وراثت به بقيه معصومين عليهم السلام تعلق دارد. اين وراثت همراه با تبعيت است. اولياء الله و غير معصومين عليهم السلام نيز به تبعيت و شفاعت به اين مقام دست مي يابند.
امام خميني - قدس سره - در اين ابيات ضمن تأكيد بر مقام ولايت حضرت معصومه عليها السلام، سلسله مراتب تعلق اين مقام را نيز بيان فرمودند و دقيقاً مشخص كردند كه اولين قابل و پذيرنده اين گوهر و امانت، حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله است.
در اين ابيات، امام خميني - قدس سره - مي فرمايد: اين نور ولايت و مقام عظماي انسان كامل به ايشان از ناحيه معصومين عليهم السلام رسيده است، به واسطه تبعيت و فاني شدن در حقيقت آن اعاظم صلوات الله عليهم اجمعين؛ كما اينكه خود ايشان نيز اين مقام را به تبعيت و فناي در حقيقت رسول الله صلي الله عليه وآله به دست آورده اند.
دختر، جُز فاطمه نيايد چون اين صُلب پدر را هم مشيمه مادر
در اين بيت، امام به مدح امام موسي بن جعفرعليهما السلام و همسر گرامي شان پرداخته اند و مي فرمايند: از آن صلب شامخ و رحم مطهر جز چنين دختري انتظار نمي رود. صلب و رحمي كه پسراني چون علي بن موسي الرضا عليه السلام به بار بنشاند، دخترش هم بايد فاطمه معصومه اي باشد كه تا مقام ولايت و عصمت اوج بگيرد.