۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۹ : ۱۵
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا نُعِیَ إِلَیْهِ مَیِّتٌ، أَوْ ذَکَرَ الْمَوْتَ:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّی لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِیفَاءَ یَوْمٍ بَعْدَ یَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ، وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ، وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَیْنَ أَیْدِینَا نَصْباً، وَ لَا تَجْعَلْ ذِکْرَنَا لَهُ غِبّاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلًا نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِیرَ إِلَیْکَ، وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَی وَشْکِ اللَّحَاقِ بِکَ حَتَّی یَکُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِی نَأْنَسُ بِهِ، وَ مَأْلَفَنَا الَّذِی نَشْتَاقُ إِلَیْهِ، وَ حَامَّتَنَا الَّتِی نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا».
یاد مرگ، درمان آرزوهای دروغین
دعای چهلم مورد بحث بود که رسیدیم به این قسمت: «فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَیْنَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً، وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً، وَ لَا تُشْقِنَا بِضِیَافَتِهِ، وَ لَا تُخْزِنَا بِزِیَارَتِهِ». مطالب عالی و تکاندهندهای اینجا مطرح شده است. مهمترین دردی که در انسان بهوسیله یاد مرگ این اکسیر بزرگ درمان میشود، آرزوهای دروغین است. قبلاً بحث شد که آرزوها چه به روز فکر و دل انسان میآورد. موتور عقل را از کار میاندازد و حجاب قلب انسان میشود. کار بزرگی که ذکرالموت انجام میدهد، طبق این دعای نورانی، عبارت است از: رفع حجاب آرزوها که از غلیظترین و تاریککنندهترین حجابها است. غرور و شرورش مثل زنجیرهای محکمی دست و پای سالک را میبندد و در درههای خطرناک حب دنیا و معصیتها فرومیبرد.
اگر انسان بتواند بر آرزوها غلبه و آنها را مدیریت کند، هم عقلش روشن میشود و هم دلش آزاد. این کار بهوسیله ذکرالموت اتفاق میافتد. البته یاد مرگ بر اساس اندیشهی توحیدی و قرآنی چنین خاصیتی دارد. اینگونه نیست که هرکس به یاد مرگ افتاد، چنین آثار برجستهای را به دست آورد. یادی که اول آزاد میکند، بعد سرعت و سبقت و پرواز و شوق میدهد و انس میآورد که در منظومه جهانبینی اسلامی و توحیدی و طبق قاعده وحیانی اتفاق افتد. خیلیها در این دنیا اگر یاد مرگ بیفتند، دچار افسردگی و رنجش میشوند و از حرکتهای عادی در زندگی باز میمانند. ممکن است حتی گرفتارکننده باشد. اما برای کسی که در منظومهی پرنور اندیشههای توحیدی سیر میکند، یاد مرگ چنین آثاری دارد.
تأثیر مثبت یاد مرگ بر زندگی انسان
نسبت ذکرالموت با ذکرالله تبارک و تعالی عبارت است از کنار زدن پردهها؛ یعنی کاری که نهایتاً ذکرالموت انجام میدهد، رفع حجاب است و ابرها را کنار میزند تا خورشید یاد حق بر قلب سالک طلوع کند.
لذا اگر موفق شوید با این یاد پیشبرنده انس بگیرید، نمازتان کیفیت پیدا میکند. یک روایت داریم از پیامبر اعظم (ص) که فرمودند: «صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ»؛[۱] نمازت نماز کسی باشد که دارد وداع میکند. هر بار به نماز ایستادی، قبل از اینکه تکبیره الاحرام را بگویید، پیش خود محاسبه کنید این آخرین بهرهی ذکری صلاتی من از دنیا است. بعد اثرش را ببینید که یاد مرگ در نماز چه میکند. این احتمال جدی هست که ممکن است این آخرین نماز مغرب و عشاء بود که خواندیم. از کجا به شما وعده داده شده که فردا شب باشید و مغرب دیگری را درک کنید؟
«وَ انْصِبِ الْمَوْتَ» یعنی این یاد را مثل یک تابلو روشن در برابر چشم من قرار ده. بعد حضرت فرمودند: نه اینکه گاهی یادش بیفتم، بلکه دائم با این یاد محشور باشم. هر کاری که انسان میخواهد انجام دهد، وقتی در دایره ذکر الموت قرار میگیرد، کیفیت پیدا میکند؛ چون دیگر امید نداری که اگر نتوانستی عبادت خوبی داشته باشی، بعداً آن را جبران کنی.
طبق قاعدهی نبوی که ذیل ذکرالموت است، کل زندگی انسان مؤمن متحول میشود و بهآسانی از کنار فرصتها نمیگذرد. کاری که شیطان انجام میدهد و ما را ضربه فنی میکند، این است که این یاد را از ما میگیرد. انسان اگر از یاد مرگ غافل شود، از یاد حق تعالی غافل میشود. آن غفلت، مادر تمام بدبختیها است؛ حرکت انسان را کُند میکند، اولاً سرعت را میگیرد، ثانیاً حرکت و هجرت را میگیرد، ثالثاً توفیق توبه را از انسان میگیرد، رابعاً توفیق استفاده از فرصتها را از انسان میگیرد، خامساً زمینه را برای ابتلا به انواع و اقسام گناه در انسان فعال میکند، سادساً... اینکه امام میفرماید شرور، یعنی آرزو و دلبستگی به دنیا، نه یک شر، بلکه شرهایی را در پی دارد. ذکر الموت این شر را که مادر بسیاری از شرور است، قطع میکند و این بیماری را که در پی خودش بیماریهایی را میآورد، علاج میکند.
این یاد گوهر ارزشمندی است. مثلاً انسانی که انس با یاد مرگ داشته باشد، مواجهاش با همسر و فرزندانش فرق میکند؛ خیلی مهربان و دوستداشتنی میشود؛ چون ورودش به خانه، ورود شخص مودع است و باور کرده به احتمال جدی این شاید آخرین ملاقاتش با همسر و بچههایش باشد. لذا سعی میکند رضایت همسر و فرزندانش را کسب کند و کمی و کاستی در زندگیاش نباشد.
اینطوری کار انسان تنظیم میشود. چرا کارهای ما تنظیم نیست؟ چون این یاد پیشبرنده جلوی چشم ما نیست. جاذبه دنیا خیلی سنگین است و نیروی عظیمی مثل ذکرالموت میخواهد تا ما را نجات دهد. وگرنه جاذبههای دنیایی ما را در خط لهو و لعب و امروز و فردا کردن و کوتاهی و خسته شدن میاندازد. شیطان ما را از این مسئله غافل میسازد تا از یاد حق غافل شویم. کسی که از یاد مرگ غافل است، اهمالکاری امروزش را توجیه مینماید و همهی کارهایش را به فردا موکول میکند. آرزوهای دروغین این بلا را سر انسان میآورد. اما چنانچه ویندوز مرگ روی ذهنیت شما نصب شود، عالم دیگری پیدا میکنید. این را چه کسی باید نصب کند؟ باید دست به دامن حق تعالی شوی و بگویی: «وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَیْنَ أَیْدِینَا نَصْباً» از خدای متعال توقع میکنی و میگویی: خدایا این یاد را جلوی چشم من چنان نصب کن که هیچوقت از او غافل نشوم؛ چون او از من غافل نیست.
انواع مرگ
ما یک مرگ تدریجی داریم، یک مرگ ناگهانی. اگر توانستی مرگ تدریجی را درک کنی، انشاءالله مرگ ناگهانی را میتوانی تشخیص دهی. حساب کنید که چند روز زندگی کردهاید و خدای متعال چند روز به شما عمر داده است. جنابعالی این مقدار روز مردهاید، اما هنوز حواست نیست و باورت نشده است. هرکسی از ما فلان مقدار روز را از دست دادهایم و یک ثانیهاش قابل برگشت نیست و از دسترس شما خارج شده است. جنابعالی میتوانید دیشب را برگردانید؟ در روایتی نورانی فرمود: شب وقتی خواست خداحافظی کند، در لحظهی سپیدهی صبح به شما خبر میدهد که من با شما خداحافظی میکنم و در قیامت همدیگر را میبینیم. روز دوشنبه سیزدهم دیماه سال ۹۵ با جنابعالی و بنده خداحافظی کرد و به من و شما گفت: دیدار به قیامت! دیگر شما به آن دسترسی ندارید. این معنای مرگ لحظهها است. آن ساعت مرد یا من مردم؟ هر دو درست است. دقیقتر این است که من این مقدار ساعت را مُردم. این مقدار روز میشود مرگ تدریجی.
مرگ لحظهای این است که یک باره جلویت قرار میگیرد و میگوید: بیا برویم، عمر تمام شد! این مرگ بغتاً و ناگهانی است. اگر بخواهیم مرگ ناگهانی را بفهمیم، باید مرگ تدریجی را خوب درک کنیم که ما دائم در حال مردن هستیم؛ چون دائم سرمایه از دست میدهیم: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ؛[۲] سوگند به عصر که واقعاً انسان دستخوش زیان است». البته یک استثنا دارد: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛[۳] مگر کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کردهاند». فقط کسی خسارت ندیده که این روزها و شبها و ساعاتش تبدیل شود به ایمان و عمل صالح.
اختیار، نعمت بزرگ الهی
در مرگ بغتاً و ناگهانی که برای هر کسی اتفاق میافتد، ارتباط بین انسان و عمل و انتخاب به طور کلی قطع میشود.
خدای متعال نعمت و ظرفیتی به ما داده که هنوز آن را نشناختیم و درکش نکردهایم. آن نعمت، نعمت اختیار است. امام سجاد در دعای سی و سوم صحیفه میفرماید: «وَ أَلْهِمْنَا مَعْرِفَةَ الِاخْتِیَارِ». ما نفهمیدیم اختیار چه قیمتی دارد. تا قبل از مرگ ناگهانی و کلی، اختیار تو باقی است نسبت به لحظهای که در آن هستی. همین امشب تشریف ببرید منزل و برای تمام گذشته خودتان فاتحه بخوانید؛ چون شما مُردید و عمر شما دیگر قابل بازگشت نیست! برای بازگرداندن آنها امکانی ندارم. چون هنوز اختیارم باقی است و اعضای بدنم در اختیار من هستند و میتوانم تصمیم بگیرم، فقط میتوانم یک کار کنم و آن اینکه تا فرصت هست، گذشتهام را اصلاح و ویرایش کنم. اسم این کار توبه است.
این فرصت حالای ما است که باید نقدش کنیم؛ اما راجعبه گذشته که رفت، دیگر امکان بازگرداندن آن را نداریم. من دیروز را ندارم که بتوانم کارهای صالح انجام دهم. اگر عمل صالحی انجام دهم، برای امروز است، رفتهها قابل بازگرداندن نیست تا من در آن عمل کنم. اما به کرامت مولا تا این نفس و اختیار هست، یک امکان عجیب و خارقالعاده و غیرقابلتوصیف در اختیار من است که عبارت است از امکان ویرایش. امکان تصرف و ویرایشگری در صحیفهی عمل هست تا آنجایی که غلط نوشتی، اصلاح کنی.
از اینکه بگذریم، امکان بعدی امکان استفاده از فرصتی است که اکنون دارم. این چیز کمی نیست. مرگ که از راه برسد، بین تو و عمل فاصله میاندازد؛ چون اختیارت را از تو میگیرد. در مرگ، انسان مصلوب الاختیار میشود و قدرت انتخاب و تصمیم ندارد. حتی امکان ترمیم گذشته هم وجود ندارد. پس ما نسبت به گذشته که دیگر هیچ، نسبت به حال هم فرصت از ما گرفته میشود و نسبت به آینده هم که به کل گرفته میشود.
درحالیکه وقتی نفس میکشی، هرچند این مقدار روز و شب را مُردی، نسبت به روزها و شبهایی که مُردی، میتوانی تصرف کنی و غلطهایش را با تضرع، توبه و استغفار، پاک و جبران کنی. اما راجعبه آینده منوط به این است که آیا آن آینده در عدد تو نوشته شده باشد یا نه. اگر نوشته شده، از آن استفاده خواهی کرد، اما به احتمال قوی آن فردا از آنِ تو نیست. چون مرگ یک احتمال ساده در زندگی آینده ما نیست و محتملش خیلی قوی است. ما را در گور، تنها رها میکنند و دیگر هیچ اختیاری نداریم. حتی اختیار نداریم دست خود را تکان بدهیم.
انسان عاقل، فردا را جزء عمر خود نمیداند
خب با این تفاسیر، فردا برای تو هست یا نیست؟ خیلی سریع میگویید: نمیدانم. وقتی نمیدانی، عقل چی میگوید؟ عقل میگوید احتمال نبودنش را جدی بگیر؛ پس مسئله خیلی جدی است. اگر این احتمال را در زندگی خود وارد کنید، عقل به شما پیام میدهد که اکنون به اصلاح گذشتهات بپرداز و از استغفار دربارهی گذشتهات غافل نشو. خود او گفته است: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا؛[۴] از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است». تو با غفار سروکار داری؛ بنابراین فردا از تو قبول نمیکند که کثیف نزد او بروی؛ درحالیکه میتوانستی یک دوش مغفرت بگیری. خب از این ظرفیت باید استفاده بکنی. پس امشب کار تو این است که همهی گذشتهات را با خدای متعال معامله کنی و مغفرت او را بطلبی. یک توبه خوب داشته باش؛ این نسبت به گذشته.
اما نسبت به حالا؛ باید امشب هر کاری را که میخواهی انجام دهی، احسنش را انجام دهی. معاشرت، نماز، تلاوت قرآن، احسان، صله رحم و تربیت فرزند، باید به نحو احسن باشد. هر کاری که امشب در برنامهات است، به بهترین شکل انجام بده.
حالا چنین کسی را در نظر بگیرید، ببینید چه سالکی شده و سرعت سیرش را نظاره کنید. وقتی اقدام احسن، و نه حتی حسن، سرلوحه کارهای انسان شود، همهی کارهایش در اوج قرار میگیرد. اگر اینگونه سیر کنید، مرگ برای شما شربت شیرین گوارایی است که عطش آن را دارید. مرگ برای شما یک آرزو و تمنا میشود. دیگر از آن فاصله نمیگیرید و به آن اشتیاق و انس و الفت پیدا میکنید؛ چنانکه امام سجاد (ع) فرمود: «حَتَّی یَکُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِی نَأْنَسُ بِهِ، وَ مَأْلَفَنَا الَّذِی نَشْتَاقُ إِلَیْهِ، وَ حَامَّتَنَا الَّتِی نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا». در این صورت، با مرگ انس گرفته و رفیق میشوید، نه رفیق عادی؛ از آن رفیقهای فوقالعادهای که نمیتوانید دوریاش را تحمل کنید؛ زیرا این روش ما را به احسن اعمال، حالات و افکار میرساند و در یک نسبت بسیار نزدیک با حق تعالی قرار میگیرید.
یک فرض نیز در ذهن ما شکل خواهد گرفت که آیا اگر فردایی برای من باشد، در آن فردا درست عمل خواهم کرد؟ باز میگویید: نمیدانم. این تردید، سازنده و پیشبرنده است.
مؤمن، مشتاق و منتظر مرگ است
تا الان در پرتو یاد مرگ، بهترین نماز، تلاوت، دعا، استغفار و توبه را داشتی. حال میگویی: میشود من همین امشب بروم؟! دیگر دوست داری که بروی و مرگ برایت یک شربت تلخ و کابوس نیست؛ زیرا در تمام روزهای قبل مرگ را چشیدهای.
در تمام ساعتها و روزها و شبها، این شربت شیرین را آنقدر چشیدهای که تو را به نقطهای رسانده که با آن الفت و انس داری؛ لذا به آن اشتیاق داری. چرا؟ چون حظ تو را از لحظههایت افزایش داده و تو را به عمل صالح خالص پاکیزه و قرب ایمانی رسانده است. توانستی به اذن الله در حد وسع خودت، گذشتههایت را جبران کنی و گناه بیاستغفار در نامهی عملت نمانده است.
وقتی بارت سبک شد، جاذبهی پشت پرده تو را به خودش فرامیخواند. چنانچه با یاد مرگ انس بگیرید، حجابها یکی پس از دیگری از برابر چشم دل شما کنار زده میشود و شما جور دیگری میبینید، میشنوید و زندگی میکنید. در این صورت نوری که از آن ساطع است، برای شما جلوه میکند؛ چون حجاب کنار زده شد. حجاب چه بود، حب دنیا. این حجاب که کنار زده شود، تو جمال حق را مشاهده میکنی. جمال حق را که ببینی، بیقرار میشوی. آن بیقراری حال مؤمن در این دنیا است. مؤمن بیقرار وقتی به درجهی صدق در ایمان برسد، منتظر ملاقات است. دیگر انتظار میکشد. این شخص فرق میکند با کسی که غافل است و مشغول لهو و لعب.
قرآن میفرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا؛[۵] از میان مؤمنان مردانیاند که به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا کردند. برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند». مؤمن یا بر سر آن پیمان رفته یا منتظر است برای وفای به پیمان. البته این آیه را به نظر دقیق ترجمه کردیم و گفتیم: مؤمن یا شهید است یا منتظر شهادت.
اگر میخواهید بدانید صدق ایمان دارید، محاسبه کنید آیا منتظر شهادت هستید یا نه.
جمله بعدی امام (ع) این است: «الَّتِی نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا». به به چه مهمانی، این مهمان با خودش خبر وصل را آورده است. چه پیک خوشخبری است. به قول حافظ:
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
چنین کسی مشتاق و منتظر مرگ است و مرگ برای او شربت شیرینی است که دیگر تلخی ندارد؛ زیرا میزبان شایستهای شده که آمادگی میزبانی پیدا کرده است. وقتی مرگ میآید، میگوید: منتظرت بودم. ضمن اینکه الان در احسن الحال است و فردا شاید انتخاب بدی داشته باشد؛ لذا مرگ را مژدهی وصلی میداند که او را از فردای نامطمئن رها میسازد.
بهترین جایی که انسان پر میکشد، حرم سیدالشهدا (ع) است؛ همانجایی که سقفش عرش خدا است. وقتی در حرم میگوید: «السلام علیک یا اباعبدالله» پاسخش را از خود حضرت میشنود. مرگ پرده را کنار میزند تا من با تو مواجه شوم که جمال الهی هستی. لذا من بیصبرانه منتظر چنین چیزی هستم.
بهترین وقت آن است که انسان در نمازش برود: «در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد». دوستی داشتیم که در سجدهی نماز صبح قبض روح شد. به سجدهی طولانی عادت داشت. خانوادهاش هم با او نماز جماعت میخواندند. دیدند که سجدهاش طولانی شد. وقتی بررسی کردند، دیدند در سجده رفته است.
چقدر خوب است آن لحظههای خوب انسان با دنیا خداحافظی کند. البته هیچ نوع رفتنی بهتر از شهادت نیست.
خدا را قسم میدهیم به حق سیدالشهدا (ع)، این مدل رفتن را روزی ما کند و مضامین دعای عالی چهلم صحیفه مبارکه را دربارهی ما، دوستان ما، عزیزان ما و همهی دوستان اهلبیت در سرار عالم مستجاب فرماید.
خبر فتح و ظفر را در همه خطوط مقاومت جهاد اصغر در یمن و بحرین و سوریه و عراق به ما برسان. دشمنان ما را خوار و ذلیل بفرما و کیدشان را به خودشان برگردان.
به حق حضرت سید الکریم، نظام، رهبر و ملت ما را در پناه امام زمان حفظ بفرما. ما را جزء همراهان صادق نائب امام زمان قرار بده. ارواح مطهر شهدا و امام راحل عظیمالشأن را از ما راضی بفرما.
پی نوشت:
[۱]. فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج۱، ص۳۵۰.
[۲]. عصر: ۱ـ۲.
[۳]. همان: ۳.
[۴]. نوح: ۱۰.
[۵]. احزاب: ۲۳.
منبع:مهر