۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۲ : ۱۰
اما
این نکته در رفتار حر بن یزید ریاحی بسیار حائز اهمیت است که در طول مدتی که امام
حسین(ع) را مشایعت میکرد تا مانع
ورود حضرت به کوفه شود، یک مورد هم نسبت به حضرت جسارت به خرج نداد و معلوم بود که
او دارای طینتی پاک و فطرتی زلال است که نیاز به مقداری تلنگر از جانب خلیفةالله
دارد تا به سوی اوج آسمانها کشیده شود و به درجات عالی برسد.
حرَ
در طی مدتی که پا به پای کاروان امام حسین(ع) حرکت میکرد، مدام شیفته رفتار و اخلاقیات حضرت میشد تا جایی که در مکانی همراه با سپاهش پس از اذن امام(ع) پشت
سر ایشان و سایر کاروانیان نماز خواند. (کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص79).
اما
اولین طلیعههای ایجاد
تحول در جناب حرّ زمانی ایجاد شد که امام حسین (علیهالسلام) در کربلا فریاد زدند: «أَ مَا مِنْ مُغِیثٍ یُغِیثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ أَ مَا مِنْ
ذَابٍ یَذُبُ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؛ آیا دادرسى نیست که
براى رضاى خدا به داد ما برسد؟ آیا دفاعکنندهاى نیست
که از حرم رسول خدا دفاع کند؟». راوى گفت: چون حسین علیهالسلام این دادخواست را داشتند، حرّ بن یزید رو به عمر بن سعد
کرد و گفت: راستى با این مرد خواهى جنگید؟ گفت بله به خدا، جنگى که آسانترین مراحلش آن باشد که سرها از بدنها
بپرد و دستها از پیکرها بیفتد. پس حرّ از نزد عمر بن سعد گذشت و در جایى نزدیک
سربازانش ایستاد و لرزه بر اندامش افتاده بود تا جایی که اطرافیان او میگفتند تا به حال او را در چنین حالتی
ندیده بودیم، زیرا دلاوری جنگاور بود.
مهاجرین
اوس به او گفتند به خدا قسم که من در کار تو در ماندهام زیرا اگر از
من پرسش مىشد دلاورترین
افراد اهل کوفه کیست؟ من جز تو نامى از دیگرى نمیبردم. این چه حالتى است که در تو مىبینم؟ گفت: به خدا که خود را بر سر دو راهى بهشت و دوزخ مىبینم؛ أُخَیِّرُ نَفْسِی بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ. به خدا قسم به جز راه بهشت نخواهم رفت،
هر چند پاره پاره شوم و پیکرم به آتش بسوزد. او که همگام با نام خود که حرّ نام
داشت، خود را از بند هواهای نفسانی رها کرد و تسلیموار سوار اسب شد و به سمت سپاه امام حسین (علیهالسلام) حرکت کرد و در حالی که دست بر سر خود گذاشته بود و
با حالتی گریان رو به سوی خدا عرض میکرد: اللَّهُمَّ
إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ
أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِیِّک؛ بار الها به سوى تو بازگشتم، توبهام را بپذیر که من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پیغمبر تو را
لرزاندم».
پس
با بغض و اشک و شرمندگی و در حالی که سر به زیر داشت، به امام حسین (علیهالسلام) عرض کرد: فدایت شوم، من
همانم که به همراه تو بودم و نگذاشتم تو بازگردى و کار را بر تو تنگ گرفتم، اما
گمان نمىکردم که این
مردم کار را با تو تا به این حدّ خواهند رساند و من اکنون به سوى خدا بازگشتهام؛ آیا توبه مرا پذیرفته مىبینى؟ سپس امام حسین (علیهالسلام) به ایشان فرمودند: «نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْکَ فَانْزِل؛ بله،
خداوند توبه تو را میپذیرد، از
اسب پیاده شو. حر گفت: سواره بودنم بهتر است تا پیاده شدن و پایان کارم به پیاده
شدن میانجامد. سپس گفت: چون
من نخستین کس بودم که راه تو را گرفتم اجازه بفرما تا اولین شهید راه تو من باشم؛
شاید فردای قیامت از افرادی باشم که با جدّت محمد(ص) مصافحه مىکنند.
حرّ
بن یزید ریاحی پس از اینکه اذن میدان از امام حسین(ع) گرفت، وارد میدان شد و پس از
اینکه در مقابل امام خویش جنگ نمایانی کرد، به شهادت رسید. بعد از آن پیکر مطهرش
را نزد امام حسین علیهالسلام آوردند
و حضرت در حالی که با دست خود گرد و غبار از صورت حرّ پاک میکرد، میفرمود «أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا
وَ الْآخِرَةِ؛ همچنان که مادرت تو را حرّ نامید، واقعاً تو در
دنیا و آخرت آزاد هستی».