۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۰۷
متن سخنرانی جلسه گذشته در ادامه منتشر میشود:
أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم
بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم
الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ
العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء
وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ
المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ
لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ
إلی قیام یَوم الدّین
یک بحثی هفته پیش عرض شد که اگر خدا بخواهد می خواهیم ادامه آن بحث را عرض کنیم. [در آیه 70 سوره احزاب می فرماید:] یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا * یُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ. من عرض می کنم که تمام سیر و سلوک را در این رسم فرموده. همه چیز را اینجا گفته. ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوا داشته باشید و سخن به صواب بگویید. خدای تبارک و تعالی اعمال شما را اصلاح می کند و گناهان شما را می آمرزد. حالا توضیح عرض می کنم و معلوم می شود که بله.
یک ذره بحث گذشته را تکرار می کنم. ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوا داشته باشید. تقوا داشته باشید یعنی به وظایف تان عمل کنید. حداقلش این بود که گناه نکنید و واجبات تان را عمل کنید. این مرحله پایین از انجام وظایف آدمی است. در طول روزتان و زندگی تان دقت کنید. مراقب باشید چشم تان اشتباه نکند. زبان تان اشتباه نکند. مثلا گوش تان اشتباه نکند. دست تان اشتباه نکند. گناهی از چشم تان، از گوش تان، از زبان تان سر نزند. از دست تان هیچ گناهی سر نزند. واجب تان را هم انجام دهید. این حداقلی از تقوایی است که خدای متعال اینجا فرمودند. بعد فرمودند که ای کسانی که ایمان دارید، ای کسانی که ایمان دارید، این را هفته پیش عرض کرده بودم؛ ای کسانی که ایمان دارید، توقع از کسی که ایمان دارد این است که وظایفش را دقیق انجام بدهد. خب اگر کسی ایمان دارد و مثلا گاهی نمازش را... گاهی زبانش را، گاهی چشمش را، معلوم می شود ایمانش مشکل دارد. نمی شود آدم ایمان درست داشته باشد [و اینطور باشد.] ببینید ایمان درست. ایمانی که بتواند از پل جایی که در ترازو می گذارند و وزن می کنند ببینند ایمان شما درست است یا نادرست است، از آنجا بگذرد و ایمانش را بپذیرند. ببینید، دقت کنید. حداقل لازم، حداقل لازم از ایمان را دارم. حداقل. که وقتی در ترازوی سنجش ایمان رفت، می گویند این شخص مومن است. حداقل ها. حداقل نه حداکثر. حداقل از ایمان مقبول، ایمان مقبول، ایمانی که قبولش دارند که آن ایمان است، آدم نمی تواند آن را داشته باشد و زبانش آزاد باشد. نمی شود. گاهی در نماز تنبلی کند. نمی شود. چشمش بی حساب عمل کند. نمی شود. با ایمان حداقل ها. حداقل مقبول از ایمان. نمی شود که آدم در رفتار و اعمالش کوتاهی داشته باشد. اگر ایمان مقبول را دارد، همه جا در آن حداقل از واجبات و حرام ها عمل می کند. دقیق عمل می کند. حالا این حداقل است. تا حداکثر.
ببینید می فرماید ای کسانی که ایمان دارید، تقوا داشته باشید. تقوا داشته باشید یعنی به واجبات تان عمل کنید. مواظب حرام باشید. حرام توی زندگی تان نیاید. در صحبت کردن تان حرام پیش نیاید. تو چشم تان حرام پیش نیاید. در غذایی که می خورید حرام پیش نیاید. و الی آخر. خب؟ این حداقل. ای کسانی که ایمان آورده اید، حداقل از تقوا را داشته باشید. وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا. ببینید معنای لغوی کلمه یعنی سخن صواب بگویید. سدید یعنی صواب. صواب با صاد یعنی درست. سخن به درستی بگویید. ما عرض کردیم که شاید بتوان، شاید بتوان این را نشانه گرفت از اینکه یعنی به صواب عمل کنید. عمل به صواب کنید. حالا به دلیل اینکه اگر کسی به صواب سخن می گوید، ناگزیر به صواب نگاه می کند، ناگزیر به صواب سخن می شنود. ناگزیر همه اعمالش را به صواب عمل می کند. یا اینکه نه. اصلا وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا که سخن به صواب بگویید یعنی عمل به صواب بکنید. عمل صواب کنید. عمل صواب کنید یعنی عمل درست کنید. شما راه می روید. درست راه بروید. سخن می گویید. سخن معمولی. گناه نه ها. سخن معمولی می گویید، سخن به صواب بگویید. غذا می خورید، غذا به صواب بخورید. می خوابید. کسب می کنید. درس می خوانید. مثلا. اداره می روید. پشت میز می نشینید. هر کاری می کنید. این را به صواب کنید. یعنی عملت صواب باشد. یعنی درست باشد. سخن به درست بگویید. یعنی سخنی نباشد که وقتی ازتان پرسیدند شما جواب نداشته باشی بدهی. چرا این حرف را زدی؟ جواب ندارم بدهم.
ببینید شما می توانی شوخی کنی. می توانی دنبال کسبی هستی هرچه برای کار و کسب تان لازم است سخن بگویی. اگر از شما بپرسند چرا این حرف را زدی؟ می گویی خب آقا من باید زندگی کنم. برای زندگی باید کار کنم. برای کار و کسب لازم بود این مقدار حرف بزنم. ببینید لازم بود این مقدار حرف بزنم. هرجا که از شما سوال کردند و گفتید لازم بود، این. ببینید این مقدار لازم بود غذا بخورم. می گوید خب این یک لقمه را چرا خوردی؟ این را دیگر بخاطر خوشمزگی اش خوردم. نمی شود این جواب را داد. من غذا خوردم. لازم بود. این مقدار غذا خوردن من لازم بود. خب لازم بود دیگر سوال ندارد. اگر از شما بپرسند چرا، شما تا بگویی لازم بود، دیگر سوال نمی شود. این مقدار لازم بود که حرف بزنم. دیگر ازتان سوال نمی شود که چرا؟ وظیفه ات است. انجام دادی. درست است. اینچنین عملی آن نتیجه را دارد.
اگر وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا را صواب معنا کنیم، آن وقت آن نتیجه ای که می گیریم درست می شود. یُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ. باز یُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ را هفته پیش عرض کردیم. یعنی نمازتان حالا درست می شود. فقط در این فرض. آدم یک نماز می خواند و سراسر نماز در نماز است. ببینید اگر یک لحظه از نماز بیرون رفتی، یک گوشه از نمازت عیب کرد. نماز نیست که من دارم معامله می کنم. مثلا من می نویسم. در نمازم نقشه نوشتن را دارم. خب این که نماز نشد که. آن مقدار از نماز که حواس شما در نماز جمع است، نماز درست است. یُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ یعنی نماز شما، اعمال شما را اصلاح می کند. اصلاح می کند، یعنی روزه ات درست است، حجت درست است. ذکر می گویی، درست است. قرآن می خوانی درست است. بلند می شوی نماز شب می خوانی درست است. هرکاری می کنی، از کارهای عبادی درست است. اینها نتیجه داردها. اگر آدم نماز درست بخواند نتیجه دارد. بعد وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ. آدمی که اینجور مواظب رفتار و اعمالش است. ببینید احتمالا آن هفته هم عرض کردم. ببینید من روز اول تکلیفم یک گناه کردم. الان هم اصلا یادم نیست. شما هم یادتان نیست. اگر خدایی نکرده آن روز یک گناه کرده باشم، اصلا یادم نیست. اما خدا هم یادش نیست؟ در نامه عمل من هم نوشته نیست؟ آنجا هم فراموش شده؟ یعنی اگر من یادم رفت، آنها هم یادشان رفت؟ یا نه اگر گناهی هم بود، یا جبرانش کردم که خب خوش به حالت. حل شد. اگر جبران نکردی. جبران هر گناهی به خودش است دیگر. نوع خاص خودش است. مثلا صبح روز اول تکلیفم من تنبلی ام آمد نماز صبحم را بخوانم. نماز صبحم قضا شد. خب حالا الان من چهل سالم است. پنجاه سالم است. شصت سالم است. آن دو رکعت نماز چه شد؟ من دو رکعت نماز قضا دارم. در نامه عملم دو رکعت نماز قضاست. خب اگر من این را جبران کردم، جبرانش این است که قضایش را بخوانم. خب اگر قضایش را خواندی که هیچی. حل است. اگر قضایش را نخواندی، گردنت مانده. مثلا فرض کنید من آن روز یک غیبت کردم. غیبت یک کسی را کردم. اگر غیبت کردم جبرانش کردم؟ جبرانش چیست آقا؟ من بروم آن نفر را گیر بیاورم و از او رضایت بطلبم. حلالیت بخواهم. اگر حلالیت طلبیدم و رضایت خواستم، خب این غیبتی که کردم حل شده. مشکلش حل شده. اما اگر نه خب مانده دیگر. در نامه عمل من آن گوشه اولش نوشته اند یک غیبت. خب من باید این را حل کنم. اگر حل نکنم، می ماند. می گویند کسی که این مقدمات را عمل کند، یعنی کاملا مواظب واجباتش بود، مواظب حرام ها بود. کاملا از حرام پرهیز می کرد. به دقت واجباتش را عمل می کرد. سر سالش که شده بود، سعی می کرد خمسش یک روز هم تاخیر نیفتد. ببینید تا امروز به شما ارفاق بوده. قانون اولیه اش این است که هر سودی به دست آوردی، همان لحظه باید خمسش را بپردازی. ارفاق کردند و گفتند می توانی یک سال از این سودهای خودت بهره مند شوی و زندگی خودت را اداره کنی. اگر در سر سالت چیزی اضافه آمد، آن وقت خمس بدهی. اما دیگر اجازه نمی دهند یک روز عقب بیفتد. از آن روز سر سال یک روز هم نباید عقب بیفتد. واجب است دیگر. خب؟
واجباتت را به دقت عمل کرده ای. خب بارک الله. به طور جدی کوشیده ای هیچ گناهی در رفتار و اعمالت پیش نیاید. اگر هم یک وقت پیش آمد، خب باز این را هم جبران می کنی. یک گناهی هم پیش آمد، خب جبران می کنیم دیگر. خب پس شما مشکلی نداری. بعد هم کوشیده ای که وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا. بنا شد که در رفتار و اعمال آدم یک جوری رفتار کند، [که لازم باشد]. همه رفتار و اعمالش ها، همه چیز، آنجا در مرحله قبلی می گفتیم گناه نکند. حالا ممکن است در طول یک روز اصلا برای من گناه پیش نیاید. حالا بالخصوص الان که بنده در خانه نشسته ام. نشسته ام دیگر. صبح از منزل مسکونی ماشین سوار می شویم و به اینجا می آییم. هستیم تا شب از اینجا به خانه می رویم. پس. حالا بالخصوص اگر کسی هم برای ملاقات نیاید که لازم باشد ما با آنها صحبت کنیم، معمولا گناه پیش نمی آید. خب؟ اما بقیه اعمال چطور؟ بنا شد من هرکاری می کنم، یک کار لازم بکنم. کاری که لازم است. غذای لازم. صحبت لازم. نگاه لازم. همه کارها، کارهایی باشد که لازم است. اگر از من سوال کنند می گویم آقا لازم بود. درست است. دیگر هیچ چیز نیست. دیگر هیچ سوالی از شما نمی کنند. ببینید سوال روز قیامت از کارهایی است که لازم بود. اگر لازم نبود که سوال نمی کنند. مثلا از شما سوال نمی کنند چرا نمازت را خواندی. خب من نمازم را باید بخوانم. اصلا سوال ندارد. فقط می گویند چرا نمازت را اینجوری خواندی. از ماها سوال می کنند این چه نمازی بود خواندی. اصل نماز را که باید بخوانی. به هرصورت. اگر آدم بتواند رفتار و اعمالش را به دقت کنترل کند، اولا که هیچ سوال ندارد. هیچی. راحت.
داستان حضرت سلمان را عرض کردم. فرمودند برو روی این صفحه داغ بایست، حالا مثال است؛ و بگو آن پولی که دیروز به تو دادم چکار کردی؟ گفت آقا تا شما دادی، من دم در به فقیر دادم. برو پی کارت. دیگر سوال ندارد دیگر. من یک کار خوبی کردم. اگر کارهای من، کارهای درست باشد، سوال ندارد. آقا پنجاه هزار سال است ها. من که باورم نمی شود پنجاه هزار سال یعنی چه؟ اینجا خدا برای کسی پیش نیاورد که یک وقتی لازم باشد آدم یک بازپرس ببنید. بازپرس از شما سوال کند. نیم ساعت. سه ربع. یک ساعت، دو ساعت شما تحت یک بازپرسی قرار گرفتی و دارند از شما سوال می کنند. به همان دقت و بیشتر. ببینید بازپرس توی دل شما را نمی داند. اما آنها توی دلت را هم می دانند. وقتی سوال می کنند آدم دیگر نمی تواند چیز نادرستی جواب بدهد. خب شما سوالی ندارد. همه کارهایت درست بوده. کاری ندارم. [در ادامه آیه می فرماید:] گناهان شما را هم می آمرزند. حالا اینکه گناهان شما را هم می آمرزند یعنی چه؟ حالا ببینیم آن است که امروز می خواهیم به بحث هفته پیش اضافه کنیم یا نه. [در آیه 9 سوره عنکبوت می فرماید:] وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ. کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح کردند. آنجا چه فرمود؟ فرمود یُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ اعمال شما را درست می کند. عملت درست می شود. نمازت درست می شود. روزه ات درست می شود. همه اعمالت در اثر مواظبت جدی که در رفتار و اعمالت انجام دادی. ببینید نمازت می شود درست. ببینید این چیزها، نماز و روزه و اینها وسایلی است برای آنچه که اینجا در این آیه می گوییم. وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ.
این لَنُدْخِلَنَّهُمْ را برایتان معنا کنم. کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح کرده اند، حتما حتما حتما. سه تا حتما در کلمه دارد. لَنُدْخِلَنَّهُمْ یعنی حتما حتما حتما شما را در شمار صالحان وارد می کنیم. شما تا الان چه می کردی؟ کوشیده بودی و رفتار و اعمالت را یک جوری دقت کرده بودی، یک جوری دقت کرده بودی که رفتار و اعمالت را خدا درست کرده بود. خدا درست کرده بود. عملی که خدا درست کرده خب درست می شود دیگر. خب. اگر شما عمل صالح کرده بودی، حتما حتما حتما شما را به شمار صالحان وارد می کنیم. کسی که عمل صالح می کند، خودش صالح می شود. یک قانون. در روایات که من حداقل دو روایت دیدم، فرمودند عمل بردبارانه انجام بدهید، یعنی بردابارانه عمل کنید. یعنی اگر یک کسی به شما یک حرفی زد که به شما سخت شد و تو هم می توانستی جوابش را بدهی، اما جوابش را ندادی، اگر جوابش را ندادی و برخورد بد با او نکردی، عملت، عمل بردبارانه است. خب. فرمودند اگر کسی عمل بردبارانه انجام دهد، بردبار خواهد شد. فرمودند اگر حلیم نیستی، حلیم یعنی بردبار؛ فَتَحَلَّم. خودت را به بردباری بزن، شما هم حلیم می شوی. قانون است. آدم هرنوع عملی انجام دهد، آدم همانجور می شود. آن آدم آن عمل. عمل عفیفانه انجام بده. با عفت. یعنی مواظب چشمت باش. حرف بد نزنی. عفیف حرف بد نمی زند. آدم عفیف به ناموس مردم نگاه نمی کند. آدم عفیف در خانه مردم را نگاه نمی کند. اگر رفتار کسی، رفتار عفیفانه باشد، خودش عفیف می شود. اگر رفتار کسی شجاعانه باشد، شجاع می شود. اگر رفتار کسی سخاوتمندانه باشد، سخاوتمند می شود. سخاوتمند می شود. ببینید من خیلی پول دوست دارم. اصلا دلم نمی آید یک ذره به یک نفر کمک کنم. خب اگر بخواهم به کسی کمک کنم، باید جان بکنم. خب می گوید عیب ندارد. تو بار اول عمل کن. بار دوم عمل کن. بار سوم عمل کن. با سختی و با ناراحتی بکوش که پول از دستت به دست فقیر و به دست کسی برسد. این سختی ها یواش یواش برطرف می شود. آن وقت شاد می شوی. از پرداخت به دیگران و دادن به دیگران شاد می شوی. می شوی سخاوتمند. اگر عمل سخاوتمندانه بکنی، شما سخاوتمند می شوی. اگر عمل شجاعانه بکنید، شما شجاع می شوید. اگر عمل حلیمانه بکنید، شما حلیم می شوید. اگر عمل عفیفانه بکنید، عفیف می شوید. این یک قانون است. هرنوع عملی بکنید، شما همان جور می شوید.
حالا می گویند که عمل درست بکنید. خودت آدم درست می شوی. بین آدم درست و آدم نادرست خیلی فرق است. البته گران تمام می شودها. اگر آدم بخواهد درست شود، گران تمام می شود. اما انقدر می ارزد. تمام دستوراتی که در کتاب های اخلاقی آمده برای همین مساله است. که شما سعی کن حسادتت را حل کنی. بخلت را حل کنی. معالجه کنی. تکبر را معالجه کنی. حالا من آنجا جزء مثال ها یادم رفت. اگر شما متواضعانه برخورد کنی. سختت است. این مثلا شاگرد توست. سختت است جلوی پایش بلند شوی. بلند می شوی. سختی را تحمل می کنی. یواش یواش ساده می شود. برایت راحت می شود. یعنی آدم متکبر به آدم متواضع تبدیل می شود. آدمی که به اصطلاح یک قطره آب از دستش نمی چکید، حالا دستش باز است. و گر و گر از دستش می ریزد. یعنی سخاوتمند می شود. آدمی که از یک تقه می ترسید، حالا شجاع می شود. و... این راهی است که ماها نمی رویم. سخت است. و اگر و اگر... این آیه می فرماید که آقا تو مواظب رفتار و اعمالت باش. اگر مواظب رفتار و اعمالت بودی و خدای متعال عملت را درست کرد و نمازت درست شد، تو درست می شوی. یعنی آن زجری که در جنگ با خودت برای مقابله با بخل خودت داری، جنگی با خودت برای مبارزه با تکبر خودت داری، هی بشمارید. با حسادت خودت داری. جنگ داری. باید جنگ کنی تا بشود یک ذره مقابل حسادتت بایستی. جلوی حسادت خودت را بگیری. جلوی بخل خودت را بگیری. خدای متعال این کار را برایت می کند.
تو فقط مواظب رفتار و اعمالت باش. هرچه بیشتر و به دقت بیشتری رفتار و اعمالت را مواظبت کنی، نمازت بهتر می شود. نماز بهتر تو را معالجه می کند. آن نماز درست کردن هم سخت است. اما می ارزد. یک کسانی در بهشت پادشاه اند. به نظرم یک روزی هم عرض کردم. یک کسانی در بهشت پادشاه اند. اینجا سر پادشاهی یک ناحیه کوچولو چه جنگی به پا می کنند. یک کسانی در بهشت پادشاه اند. آنها، کسانی هستند که اینجوری رفتار کردند. یعنی توانست بخل خودش را معالجه کند. توانست حسادت خودش را معالجه کند. توانست تکبر خودش را معالجه کند. اینها در بهشت پادشاه اند. آدم درست می شود. ببینید من که حسود هستم، نادرستم. اگر بخیلم، نادرستم. دیگر چه؟ حسادت و بخل را گفتم. دیگر چه بود؟ اگر متکبرم، نادرستم. من آدم نادرستیام. وقتی تکبر عوض شد و تبدیل به تواضع شد، این آدم درست می شود. چکار کنم؟ می توانی با خودت بجنگی. یعنی با تکبرت بجنگی تا بتوانی تکبر را معالجه کنی. چقدر طول می کشد؟ نمیدانیم. میگویند اگر توانستی رفتار و اعمالت را با کنترل دقیق خودت عمل کنی، نمازت درست می شود. نماز درست تو را درست میکند. عرض کردم وقتی آدم درست شد، در بهشت به پادشاهی میرسد. خب. یک چیز هم اشاره کنم و بقیه بحث ان شاء الله بماند برای هفته آینده و آن این است که اگر آدم بخل از جانش پاک شد، اگر تکبر از جانش پاک شد، اگر حسادتش برطرف شد، و اگرهای دیگر، تازه موحد می شود.
موحدان در بهشت پادشاهی می کنند. چرا میگوییم موحد میشود؟ ببینید هرگناهی که من می کنم یک شرک است. دوجور شرک داریم. یک شرک ظاهری است. شرک ظاهری آنهایی هستند که مثلا بت میپرستند. من بت نمیپرستم. هیچ کدام از ماها بت نمیپرستیم. همه نمازخوان هستیم. اما اگر من حسود هستم، در روایت دارد کسی که حسود است، با عدالت خدا مشکل دارد. کسی که بخیل است، خزائن الهی را تمام شدنی میداند. هی بشمارید. هرکدام یک جایی از خدا پرستی آدم عیب دارد. هر یک از صفات بدها. هر یک از اعمال بد و هریک از صفات بد آدم، یک جایی از خداپرستی آدم عیب دارد. اگر اینها برطرف شود، آدم موحد می شود. موحد چقدر قیمت دارد؟ موحد انقدر قیمت دارد که امیرالمومنین امام موحدین است. حالا تازه امامش را پیدا می کند. اگر کسی موحد بود، در قیامت و در بهشت با امیرالمومنین محشور می شود.
منبع:تسنیم